بهترین زمان برای ازدواج مجدد بعد از جدایی چه زمانیه؟
سلام به همگی
من 28 سالمه و حدود یه ساله که از همسرم جدا شدم البته بنا به میل اون و با توجه به اتفاقاتی که افتاده بود خلاصه ما جدا شدیم که من واقعا دوسش داشتم و نمیخواستم ولی مجبور شدم .ایشون که ازدواج کردند و من موندم و یه عالمه غم و غصه و تنهایی ولی با کمک اینجا تونستم کمی بهتر بشمو تو اوج ناراحتی هام تصمیم گرفتم که بیشتر پیشرفت کنم تا هم سرگرم شم و روحیم بهتر بشه و خودمم به علایق و خواسته هام نزدیک شم که خداروشکر همون طور که میخواستم یکی از بهترین دانشگاههای تهران قبول شدم .خیلی از خدا ممنونم که کمکم کرد و همینطور راهنمایی ها و همدردی های شما دوستان.
البته کنار اومدن با اینکه شوهر سابقم ازدواج کرد واسم خیلی سخت بود چون وعده وعیدهایی بهم داده بود که من بعد از طلاق باز هم دوسش داشتم و امید داشتم که دوباره به هم میرسیم ولی بعده این همه مدت به چهره واقعیش پی بردم و فهمیدم که این قضیه من فقط بهونه ای واسه جداییش بوده و میخواسته هر چی زودتر از من جدا شه تا به کسیکه بهش علاقه داره برسه.واسه همین واقعا من ضربه خوردم چون به خاطرش از خیلی چیزا گذشتم و کوتاه اومدم واسه قبوله جدایی.
خلاصه دیگه همه چی تموم شده و گذشته ها گذشته ولی نمیتونم این کاراشو فراموش کنم که چقدر با حقه بازی خواست از من جدا بشه.چون دقیقا خودش کاریو کرد که از من به اون دلیل جدا شد.
حالا با اینا کار ندارم دیگه و نمیخوام بیشتر از این بگم هر چند الانم کم نگفتم.
حالا مشکلی که الان هست اینه خیلی احساس تنهایی میکنم و دوست دارم کسی منو دوست داشته باشه و بهم عشق بورزه.حتی از سر تنهایی شدید به روابط اینترنتی رو اوردم یه مدت ولی واقعا میدونم اینجور روابط اصلا قابل اطمینان نیست.
از طرفی اصلا دوست ندارم ازدواج کنم میگم حیف نیست الان مجردم میتونم راحت درسمو بخونم به علایقم بپردازم و .. و دلایل دیگه که دوست ندارم ازدواج کنم ترس از یه شکست دیگه و همینطور عدم اعتماد هستش.و هنوز گذشتمو فراموش نکردم و حس میکنم هیچوقت از یادم نمیره.
آخه من واقعا آدم احساسی ام و وقتی کسی بیاد تو زندگیم دیر فراموشش میکنم یا بهتر بگم اصلا فراموشش نمیکنم.نگرانم با ورود یه فرد جدید همسر سابقم بیاد جلو چشام .واقعا هم همینطوره خاطرات خوبمون که یادم میاد اشک تو چشام جمع میشه و ناخودآگاه ادم ممکنه مقایسه کنه.
نمیدونم چه کار کنم اصلا کی به ازدواج به طور جدی فکر کنم .دوست دارم عاشق بشم ولی از عاشق شدن میترسم یه بار عاشق شدم اینطوری شد.واقعا انتخاب قبلیم فقط از رو عشق بود.
ولی دیگه نمیخوام این اشتباهو کنم میخوام هم عقلانی باشه هم توش عشق باشه.
واقعا توی دوراهی گیر کردم نمیدونم چه کار کنم .
زن و شوهرا رو که میبینم مثلا دست همو میگیرن و یا چچقدر به هم عشق میورزن اینقدر منم دلم میخوادو واقعا دلم میگیره که چقدر تنهام.
از مشاورین محترم و همینطور دوستانی که تجربه دارن ممنون میشم کمکم کنین.مرسی:43: