نمایش نسخه قابل چاپ
شوهرم بی تابی میکنه و خانواده شوهرم هم همینطور و با اینکه من به آرامش رسیدم نمیدونم با اونها چه بر خوردی داشته باشم. که از نظر احساسی هم آسیب نبینند. شوهرم مدام پیغامهای عاشقانه برام میفرسته و خانواده شوهرم هم میخوان که بامن در ارتباط باشن. با توجه به اینکه نمیخوام دوباره مسائل گذشته رو یاد آوری کنم و تازه به یک آرامش بی انتها رسیدم چطور باید اونها رو آروم کنم؟
سلام ماه عزيز
آرامش ايجاد كردن در اون ها وظيفه شما نيست. شما فقط در قبال خودتون مسئوليد. در قبال سلامتي خودتون.
سيم كارتتون را عوض كنيد و جواب تماس هاي خانوادش را هم نديد.
به اون روزهاي بد و پر از بي مهري فكر كنيد كه در كنار همسرتون داشتيد و براي هميشه فراموشش كنيد.
خانواده شوهرتان مي خواند پسرشون دوباره شما را داشته باشه تا اون ها از دستش راحت باشند.
واقعا خودخواهند خانواده هايي كه پسرهاي مشكل دارشون را با اطلاع از بيماري هاشون زن مي دهند تا از دستشون راحت بشند. و در نهايت هم براي راحتي خودشون مي خواند به هر قيمتي اين رابطه را حفظ كنند.
ممنونم هر چند اینطور نیست که اونها بخوان از شر پسرشون خلاص بشن و حتی خودشون خیلی کمک کردند که من اسباب کشی کردم. و تازه یکی از مشکلات اصلی خودشون بودند که با محبت بیش از اندازه یک بچه ننه تحویل جامعه داده بودند و هنوز همد دارند به کارشون ادامه میدند. اما توی این شش سال زندگیم فقط بخاطر محبتهای اونها زندگی رو تحمل کردم. فقط نمیخوام که در قبال محبتهاشون و خدا بی مسئولیتی کرده باشم. و اگر میگید اشکالی نداره که از دوری من دق کنند من هم با آسودگی به زندگیم میرسم. مخصوصا که اصلا وقت سر خاروندن هم ندارم. مادرش خیلی من رو دوست داشت و میگفت تو دخترم هستی. راستش من هم دوستش دارم اما میترسم حالا که هنوز اول کاره برم پیشش حالم بد بشه و از زندگی بیفتم. مخصوصا که خیلی گریه میکنه. حتی از پشت تلفن. نمیگه که بیا با شوهرت آشتی کن میگه همه جا بوی تو رو میده. به هر حال نمیدونم که جواب ندادن تلفن هاشون ظلم هست یا نیست؟! من که از وضعیتم خیلی راضی هستم و نمیخوام دوباره گرفتار بشم.
سلام عزیزم
به خانوادش اگه نمیتونید به کسی بگید بهشون با احترام:323: بگه نمیخواید رابطه داشته باشید
صد ماه عزیز
خیلی خوشحالم برات که احساس آرامش می کنی و به اون چیزی که دوست داشتی رسیدی.ارتباطت رو با خانواده شوهرت خیلی محترمانه کم و کمتر کن .طوری رفتار کن که احساس کنند مایل نیستی باهاشون خیلی ارتباط نزدیک داشته باشی .جاهایی که حضور اونا رو حس می کنی خیلی مودبانه و در کمال ادب و احترام با یه بهانه ساده رد کن .اگه واقعا دیگه دوست نداری به روزهای بودن با شوهرت برگردی همه خاطراتشو کمرنگ کن .حتی کسانی که تو رو یاد اون می اندازن کم کم از زندگیت دور کن .نذار آرامشت مختل بشه .خدا رو شکر بچه ای هم نداری که بخوان پل ارتباطی شما با هم باشن.این بهترین مزیت برای تو هست قدرش رو بدون.امیدوارم خدا تو رو به تمام چیزهایی که بهشون نرسیدی برسونه .منم دیگه دارم لحظه شماری می کنم این رابطه تموم بشه .برای منم توی این ماه عزیز دعا کن .
ممنونم دوستان عزیزم. تازه فهمیدم زندگی یعنی جی. شوهرم هر روز پیغامهای عاشقانه میده و جوابش رو نمیدم. حال و روز خوبی نداره اما به عکسش من دارم روی ابر راه میرم. یک عمر نتونستم نفس بکشم حالا میتونم . از بس همه جا خونده بودم که بعد از طلاق افسرده میشید حالا باورم نمیشه که اینطوری هستم. اونقدر حال و روزم خوبه که خدا میدونه. همش کار خداست. ازش خواستم که غم و غصه تو کارش نباشه و الحمدالله که نیست. خیلی خوبه. خیلی. میترسم که بشم مبلغ این کار ولی اون زندونی که توش بودم با یه دنیا تحقیر و ملامت اونقدر سنگین بود که حالا انگار از زندان آزاد شده باشم خوشحالم و نمیدونم افسردگی بعد طلاق چه معنی میده. من برای خوشحال بودن فقط به یک نفر احتیاج دارم اونم خداست.
خیلی خوشحالم هدفاتون تو زندگی چیه؟ میخواید چی کار کنید؟
سلام صد ماه، می تونی از پروفایلم آی دی منو برداری و ایمیل بزنی؟ دوست دارم باهات صحبت کنم، منتظرم
ضمنا واقعا بهت غبطه می خورم، موفق باشی:46:
بچه ها خیلی وقته نیومده بودم. خوب ارتباطم رو هنوز با خانواده همسر دارم ولی فکر میکنم بتونم از پسش برام هر چند گاهی امیدواری هاشون خیلی اذیتم میکنه. اما خوب زندگیم خوبه. خدا رو شکر. نمی فهمم تنهای یعنی چی اینا همش نعمت خداست و ازش ممنونم.