RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
در پاسخ به king عزيز:
از اينكه جوابمو دادي ممنونم. مي خواستم قبل از اينكه جواب سؤالتو بدم بگم من قبلا عاشق كس ديگه اي شده بودم(2-3-4 سال پيش) اما بعد فهميدم اين عشق برآمده از احساسات منه. چون اون دختر با من خيلي راحت بود عاشقش شده بودم كه خيلي زود از بين رفت.
اما اين عشق رو من از قبل ها در خودم داشتم و چنتد ماهه كه دوباره شعله ور شده. شايد باز بخواي بگي آب عشق و عقل تو يه جوب نميره. اما من طور ديگه اي به اين قضيه نگاه مي كنم. من مي گم آب احساسات و عقل تو يه جوب نميره و تفاوت اين دو خيليه.
اين عشق برآمده از عقل منه(چون من هيچ وقت دخترايي رو كه با معيارهاي عقليم سازكگار نبودند حتي بهشون فكر نمي كردم. حتي بهشون نگاه نمي كردم. چون مي دونم اون وقت هوسه). اما عشق قبلي برآمده از احساسات و صرفا رفتار نزديك يك دختر با من بود كه چون از روي احساسات بود و من عقلا رشد كردم از بين رفت. اين عشق باعث شدعه من به هيچ دختر ديگه اي فكر نكنم. اين همه رو در جواب اين حرفت گفتم كه ((عشق و عقل اصلا با هم جور در نمیایند))، بهتره از اين به بعد اينطوري بگي احساسات و عقل با هم جور در نمي آد. اميدوارم قبول كني.
اما پرسيده بودي چه سني رو براي ازدواج انتخاب كردي؟
در جوابت بايد يه توضيح كوچولو بدم. ببين من يه دانشجوي كارشناسي هستم و خدمت هم نرفتم. طبيعيه كه براي من شرايط حداقل تا 25-27 سالگي فراهم ميشه. اميدوارم جواب كاملي داده باشم.
اما در انمتها ازت يه خواهش دارم. اونم اينه كه حتما به اين موضوع سر بزن و جواب بده.
يا علي
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
عشق حقیقی اجازه میدهد هر کس راه خویش را پیدا کند اگر می خواهی آن را بشناسی آزادی را بشناس.
در اولین فرصت دوباره باهات صحبت میکنم.
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
وقتي فكر ميكنيد كه كار نشدني است ، فكرتان در پي دلايلي مي گردد كه اين مطلب را اثبات كنيد،ولي وقتي ايمان داشته باشيد ،ايماني حقيقي كه كار شدني است،فكرتان راههاي انجام آن را مي يابد
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
همه زيبايی های بی پيرايه ازعشق سرچشمه می گيرند،اماعشق از چه چيز سرچشمه می گيرد؟ عشق از جنس چيست ؟ اين فرا طبيعی از کدامين طبيعت جاری شده است؟ زيبايی زاده ی عشق است. عشق زاده ی توجه و اعتناست ، توجه ای ساده به ساده ها . توجه ای متواضعانه به هر آنچه که متواضع و بی پيرايه است . توجه ای زنده به همه ی زندگی ها
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
به نظر من موضوع داري خيلي پيچيده مي كني خيلي راحت اول با خانوادت مطرح كن اگر انها هم موافق بودن به مادرت بگو كه با مادرش صحبت كنه در هر صورت خودت نگو چون اينجوري حمل بر جسارت و بي ادبي مي شه بزار بزرگتر اينكارو بكنه تو كه نظر بد به خواهرش نداري مي خواي باهاش ازدواج كني
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
اخه مشكل اينه كه من به خونوادم هم نمي تونم بگم. چون شرايط فراهم نيست. متآسفانه يكي از مشكلات اساسي فروم ها اينه كه همه كس آدم رو درك نمي كنند و اگه جسارت نباشه خيلي ها همين طوري يه چيزي مي نويسن . كم پيدا مي شن كساني مثل مديريت فروم كه واقعا در پي حل مشكل كسي باشن نه صرفا يك اظهار نظر بدون ادراك شخص
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
rain عزیز علت این است که تو خودت باید بیشترین کمک رو به خودت بکنی ولی متاسفانه نمیخواهی اینکار رو بکنی
پسر خوب بذار خیلی راحت و رک بهت بگم از قدیم گفتن در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(اگه نیتت خیره که هست) پس هر چی الکی این در اون در بزنی که نمشیه و نمیدونم عمرت رو تلف میکنی عزیز
کمی با خودت خلوت کن تصمیمت رو بگیر و به خانوادت بگو و بذار اونها بزرگ شدنه پسرشون رو درک کنند این کمی حوصله و سیاست لازم داره اون موقع میتونی بیشتر از دوستانت کمک بگیری
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
به نظر من این احساسات انی و زود گذر هستند. به درس برسید و گرد این چیزها نرید که خیلی زود. باور کنید که راه بسیار سخت و خراب کنندهایست در سن شما. بیا و نکن.