سلام دوستان.http://www.blogfa.com/cmt/images/2.gif
منم تو دوران دانشجویی با یه پسر دوست شدم و چندباری س ک س کردیم قصدمون ازدواج بود اصلا باورتون نمیشه چه دختری هستم یعنی اگه همه دنیا هم جمع شند و بگند فرناز یه همچین گذشته ای داره اطرافیانم باور نمیکنندhttp://www.blogfa.com/cmt/images/2.gif
الان هم داره دستم میلرزه که میگم...اون موقع متوجه اشتباهم نبودم..خلاصه اون آقا پسر چندباری اومد خواستگاریم و پدرم قبول نکرد ما هم بخیال شدیم.... و الان یک سالی هست ازدواج کردم با یه پسر تحصیل کرده و خوب شوهرم عاشقانه دوستم داره روزی هزارا بار میگه خدایا شکرت که همون زنی که میخواستم نصیبم شده...ولی منhttp://www.blogfa.com/cmt/images/2.gif دارم از عذاب وجدان میمیرم....همه چیزم مهیاست ولی آرامش ندارم....توبه کردم...نمازام سر وقته ...هیچ نگاه و گناه خطایی نمیکنم...ولی مرتب به خودم میگه خب خدا اگه ببخشه..شوهرم که نمیبخشه.اونی که اینقدر میگه من به تو اعتماد دارم.میدونم گذشتت پاکه...تو نت سرچ کردم صحبت های حاج آقا دهنوی بود که گفته بود اگه توبه کردید با ایمان به خدا به زندگیتون ادامه بدین و آرامش شوهرتون را بهم نزنید...نمیدونم چطور آروم شم؟شوهرم واقعا احساس خوشبختی میکنه.همه فامیلش میگند از وقتی ازدواج کرده خیلی شادتر و سرزنده تز از قبله.اما من برعکس شدم.شوهر به این خوبی دارم ونمیتونم از زندگیم لذت ببرم.کمکم کنید توراخداتا با حرفاتون آروم شم.یک عمر دعاگوی همتون میشم اگه آرامش بهم بدین..جوونا دخترا پسرا.توراخدا مراقب خودتون باشید.پاک زندگی کنید تا بتونیداز زندگی لذت ببرید...
عذاب وجدان داره منا میکشه...از یه طرف دیگه شرمنده پدر و مادرم هستم...مثلا وقتی حرف دختر پسر میشه با افتخار میگند خداراشکر که بچه هامون هیچ وقت خطا نرفتند..یا مثلا چند وقت پیش حرف یه دختر بود که به بیراهه کشیده شد شوهرم گفت همچین دخترایی را باید با نفت نجس آتش زد:54:
دارم میمیرم بخدا..شوهرم تو خواستگاری هیچ سوالی در مورد گذشته من نکرده چون تحقیقاتشون خیلی خوب از آب در اومده بود..منم بقرآن دختر خیلی خوبی بودم تا اینکه اصن نمیدونم چطور شد از این راه سر در آوردم و حالا پشیمونم...توبه کردم..همه کاری کردم...بعضی وقتا به خودکشی فکر میکنم...تورابخدا کمکم کنید..یه چیزی بگین آروم شم...یه چیزی بگین هرموقع این بحث ها میشه من داغون نشم...شوهرما دوست دارم زندگیما دوست دارم اونم عاشقانه دوستم داره فقط این عذاب وجدانه اذیت میکنه...دیگه بسم نیست عذاب وجدان؟؟؟تا کی باید تنبه شم؟خداجونم الهی قربونت برم آرومم کن...:54::54::54::54:..بعضی وقتا به زندگیم نگاه میکنم میبینم وای چقدر من خوشبختم تا این احساس میاد سراغم عذاب وجدانه خودشا نشون میده و زندگی را زهرمارم میکنه؟..صبح ها که از خواب پا میشم اول از همه عذاب وجدانم بیداره..بخدا خیلی سخته...الهی قربونتون برم کمکم کنید:47:
- - - Updated - - -
دوستانم تینچا تنها پناه بود که من بتونم مشکلم را بدون
ترس بگم ...توراخدا بیاین اینجا منتظرتونما:47: