-
+ مادر پدرم
سلام.. نمیدونم باید چطوری شروع کنم ولی بهتر همین اول بگم که از مادر پدرم بدم میاد. مادرم از وقتی ازدواج کرده با مادر شوهر و پدر شوهرش هم خونه بوده. پدر بزرگم نجیب ترین آدمی بود که تو دنیا دیده بودم ولی مادر پدرم... تا به این روز که 24 سال سن دارم هرروز تو خونمون دعوا و جنگ اعصاب. واقعا نمیدونم چی کا رکنم. مادر پدرم همش سر چیزای کوچیک ایراد میگیره. اعصابم خیلی ضعیف شده قرص اعصاب می خورم. مادر پدرم 79 سالشه. هرروز آرزوی مرگشو دارم ولی خدا به حرفم گوش نمیده حتی به خدا گفتم حاضرم من بمیرمو راحت شم ولی خدا بازم به حرفم گوش نمیده. خواهش میکنم کمکم کنید خیلی درمانده ام...
-
RE: مادر پدرم
دوست عزیز هیچ وقت ارزوی مرگ کسی رو نکن
به جای اون از خدا بخواد که به خانوادت صبر بده
توکل کن به خدا
-
RE: مادر پدرم
عزيزم خداوند بندكان مؤمنشو امتحان ميكنه بس صبر كن و به جاى نفرين از خدا بخوا ه كه اخلاقشو تغيير بده
-
RE: مادر پدرم
با سارا جون موافقم چرا آرزو مرگ می کنی؟ از خدا بخواه که اخلاقش رو تغییر بده در مورد حساسیتت هم این سایت وسیله خوبیه که مشکلاتت رو فراموش کنی وقتی که خیلی ناراحت و عصبی بودی بیا تو تالار یه چرخی بزن بهت قول می دم که مشکل خودت رو هم فراموش می کنی من برای مشکل خودم به این سایت اومدم ولی حالا اونقدر فکرم درگیر مشکلات اهالی تالاره که نه تنها مشکلم رو فراموش کردم بلکه خیلی مواقع دنبال فرصتی هستم که بتونم به این تالار سری بزنم و جویا وضعیت اهالی تالار بشم
در پناه حق
-
RE: مادر پدرم
به نظر نسبت به حرفهاش بی اعتنا باش و بگو به یاد دادند در برابر بی ادب ها سکوت کنم ، مطممئن باش از سکوتت عذاب می کشه ، از اینکه می بینه نمی تونه اعصابت رو به هم بریزه ، مثل یک دیگ آب جوش میشه و خودش رو بیشتر عذاب می ده.
تو لحاظ که حرف های بی ربط می زنه ، فکر که که یک ... داره ،آخرین رجز هاشو می خونه.