بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
سلام دوستان
حالم اصلا خوب نیست،نیاز خیلی فوری به شما دارم.
من از سال 84 در دانشگاه با دختری رابطمو آغاز کردم، اوایل خوب بودیم ولی کم کم مشکلات زیاد شد و قهرهای کوتاه و طولانی مدت زیادی داشتیم.
تا اینکه به خاطر اینکه با من گاهی صادق نبود و گاهی وقتا داشت شیطونی میکرد و دروغ میگفت ازش کم کم دلسر شدم، و بعد از اینکه فهمیدم قبل از من هم با کسی بوده بهش بی اعتماد شدم،با طولانی شدن رابطه دیگه ازش زده شدم و گاهی دعواها بالا میگرفت هر دو تصمیم میگرفتیم که تمومش کنیم ولی باز به خاطر وابستگی و عادت باز شروع میکرد...
البته بگم که اون تا وقتی با من بود همش میگفت با خانوادت صحبت کن و منم از طرفی به خاطر تنفری که ازش پیدا کرده بودم و موقعیت خوبی که خودم واسه خواستگاری دوست دارم داشته باشم،
هی به عقب مینداختم.
تا اینکه آخرین بار همین 8 ماه پیش به خاطر دروغ هایی که به من گفته بود و کارای اشتباش کلی بهش بدوبیراه گفتم و رفتم دنبال ادامه درسم که تازگی در یه شهر دیگه قبول شده بودم،ولی همیشه به این فکر میکردم که اینم مثل دعواهای قدیم یکم طولانی میشه و همیشه بهش فکر میکردم.
تو این مدت خیلی دلم واسش تنگ میشدو چون نمیخواستم غرورم بشکنه هی تو وبلاگم پیام تبریک تولدو این جور چیزا واسش میزاشتم و اونم میخوند ولی چند باری هم که بهم پیام داد بازم جوابی ندادم.
تا اینکه چند روز پیش مشکوک شدم که چرا چند وقتیه ازش خبری نیست، و با کلی بدبختی فهمیدم که با یه مرد کارخونه دار نمیدونم عقدی نامزدی چیزی کرده، و تو این مدت نخواسته من بفهمم.
حالام که فهمیده من قضیرو فهمیدم،خیلی میترسه شوهرش از رابطه گذشتش با من نفهمه،و گفته من یه چیزایی بهش گفتم ولی اگه من بخوام بیشتر بگم،خودش زودتر به شوهرش بگه.
الان من چند روزیه بدترین روزای عمرمو دارم میگذرونم، درسته ازش دلخور و متنفر شده بودم و احساس میکردم که این انتخاب مناسبی دیگه واسه ازدواج نیست،ولی خوب حرف 6 سال رابطه عمیقه که خیلی از وقتاش هم بی مشکل و شدیدا عاشقانه با هم بودیم.
من از چند روز پیش خیلی خیلی داغون شدم، اولش به سرم زده بود برم همه زندگیشو بهم بریزم تا دیگه یواشکی منو نپیچونه، ولی با صحبت با دوستام و فکر کردن منطقی
دیدم خیلی وقتا هم من مقصر بودم و با فرصتایی که به من داد نرفتم جلو واسه خواستگاری، و خلاصه اونم دختره و حق داشته.
الان فقط از اینا شدیدا ناراحتم و دارم میمیرم
:
1-کاشکی درست با صحبتو خداحافظی تمومش میکردو کاملا عشق خودشو از دلم در میاورد به جای اینکه منو بپیچونه،تا یهو اینجوری سنگکوب نکنم با خبر ازدواجش...!!!
2-اونقدر روزای خوشگلو قشنگو عاشقانه داریم، مخصوصا که این اولین دختر زندگیم بود، که وقتی بهش فکر میکنم، یهو اشکم در میاد، چطوری فراموش کنم؟موندم اون با اون همه دنبال من بودن چطوری تونست بعد 6 سال ولم کنه...!!!
3- ناراحتم که اگه از بعضی اخلاقا و کارای بدش که بگذریم،یه دختر خوب و همه چی تموم بود و تا آخرین لحظه دوست داشت بهم برسه، و واسه همین دلم خیلی واسش بیشتر تنگ میشه و ناراحت تر میشم، الان فقط دوست دارم بهم بگه که از من متنفر شده و بگه چی شده که یهو در نبود من ازدواج کرده تا من راحت تر بتونم فراموشش کنم و مهرشو از دلم در بیارم.تو این بخش دوست دارم بگه از من بدش میاد، تا من با خودم کنار بیام که اونم منو نمیخواسته.
(خلاصه بگم به خاطر بعضی اخلاقا و کاراش قید ازدواج باهاشو زدم، و از طرفی این 6 سال رابطه با اون همه خاطرات قشنگ که رو سرم خراب شده داره دیوونم میکنه، و از طرفی هم دوست نداشتم اینطوری تموم بشه بی خداحافظی بدون هیچ حرفی و بدون اینکه کاملا عشقشو از دلم در بیاره...)
فکر کنم جنس احساسی که من الان دارم خیلی واسه هر کسی اتفاق نیوفتاده باشه.
کمکم کنید،اونقدر ناراحتم و داغون که الان چند روزه شبا با اشک میخوابمو اخلاقام خیلی تند شده و دارم دیوونه میشم....:302::302::302:
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
سلام حامد عزیز..به همدردی خوش اومدی
نه اتفاقا جنس احساس شما واسه خیلیا اتفاق افتاده..تو این مدتی که من تو این تالار بودم کمتر روزی بوده که کسی از این نوع تاپیکها نزده باشه..جوری که واقعا جواب رو از حفظ شدم.
بعلاوه تجربه های عاطفی رو خیلیامون لمس کردیم...
پس تو تنها نیستی.
اول از همه بگم این تالار روابط و دوستی دختر و پسر رو نهی میکنه و براش دلایل درست و زیادی داره که نمونش همین اتفاقیه که برات افتاده..6 سال رابطه عاطفی چشم منطق رو میبنده هر دوطرف رو بشدت وابسته میکنه و در نهایت یک جدایی باعث زخم خوردن روحشون میشه.
اون دختر کاملا حق داشته تصمیم بگیره برای ازدواجش و زندگیش و لزومی نبوده برای تو توضیح بده چون شما با هم نسبتی نداشتین..درسته 6 سال دوست بودین اما با اون رابطه پر تنش شما...
به هر حال به تصمیمش احترام بذار و یه حرفی رو اویزه گوشت کن..تا وقتی مطمئن نشدی کسی واقعا مال توئه خونه احساساتت رو نساز چون پی و اصلش محکم نیست.
الان گذشت زمان بهت کمک میکنه...و از بین بردن بار احساسی خاطرات و تمرکز زدایی
اگه دوست داشتی بگو تا بگم چه جوری؟
موفق باشی
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
حامد عزیز
به تالار همدردی خوش آمدید.
خوشحالم که که تونستید برافکار شیطانی خود پیروز شوید و مشکلی برای زندگی یک خانوم متاهل ایجاد نکنید.
آقا حامد شما 6 سال برای بدست آوردنش هیچ کاری نکردید.مطمئن باشید اگر الان هم اون خانوم نامزد نمیکردند
شما باز هم اقدامی نمیکردید.پس به ایشان حق بدهید و دیگر اصلا به این موضوع فکر نکنید و آن را یه موضوع تمام شده
بدانید.
من الله توفیق:72:
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed_jon
البته بگم که اون تا وقتی با من بود همش میگفت با خانوادت صحبت کن و منم از طرفی به خاطر تنفری که ازش پیدا کرده بودم و موقعیت خوبی که خودم واسه خواستگاری دوست دارم داشته باشم،
هی به عقب مینداختم.
با صحبت با دوستام و فکر کردن منطقی
دیدم خیلی وقتا هم من مقصر بودم و با فرصتایی که به من داد نرفتم جلو واسه خواستگاری، و خلاصه اونم دختره و حق داشته.
سلام فکر کنم با این صحبت ها خودتون جواب خودتون رو دادید
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
با زهرا موافقم
به نظر من الان چون ايشون همسر فرد ديگه اي شده و براي شما دست نيافتني فقط به خوبي ها و خاطرات خوش فكر ميكنيد
براي اينكه اروم بشين
به اين فكركنيد كه چرا به خاستگاريش نمي رفتين
چرا با وجود اينكه مي خواست باهاتون ادامه بده براي اينكه غرورتون نشكنه باهاش تماس نداشتين
و چي باعث مي شد بهش بد و بيراه بگين
به نظرم اون خانم كار درستي كرده و حق داشته همونطور كه شما گفتين
تا كي بايد منتظر مي موند وقتيكه مطمئن نبود؟چه چيزي مانع از اين مي شد كه با فرد ديگه اي ازدواج نكنه؟
فكر كنيد اگر جاي شما با هم عوض مي شد چه مي كرديد
لطفا با ايشون كاري نداشته باشيد
به هر شكل
سعي كنيد با هم رو در رو نشيد و بهشون پيام و.... ندين..
اين كارها به ضرر هر دوي شماست
ايشون هم در حال حاضر ازدواج كردن و همسر فرد ديگه اي هستن
براي ايشون از خدا خوشبختي بخوايد
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
دوستان واقعا ممنونم بابت جواباتون،
ابتدا بگم که چون من این رابطه ی 6 سالم خخخخخخخخخخخخیلی پر فرازو نشیبو جنجالی بود شدیدا همه چیرو خلاصه کردم و اینجا گفتم و خیلی موضوعات بوده که اگه بگم میگین چرا همون اوایل تموم نکردین که باید بگم به خاطر وایستگی به اولین دختر زندگیم بود....
بهار جان ، من کلی براش احساس و زندگی گذاشتم ، کارایی کردم که همه از ما به لیلی و مجنون یاد میکردن و بعضی وقتها شدیدا بهم عشق میورزیدیم...
حرفای دوستان درست ولی الان از این ناراحتم که یهو رفت،هنوز دوسش دارم، درسته قید ازدواج باهاشو زدم، البته اونم نه اینکه فکر کنین من الکی خواستم باهاش بازی کنم ها، بعد از اون دعواها و اخلاقایی که ازش دیدم، گفتم هنوز ازدواج نکرده اینه ازدواج کنم که بیچارم دیگه، خلاصه واسه خودم هم راحت نیست که میگم قید ازدواجو زدم ها...!!!!
بعدشم از اینکه یهو اینطوری رفت یه جورایی ناراحتم، حتی کسی که میمیره هم برای وداع آخر جنازه رو میبرن خونه طرف، دوست داشتم باهام خدافظی میکرد و آخرین حرفا رو هم میزدیم بعدش میرفت...
الان یه بغض ناجوریه چند روزه منو گرفته ، فکر کردن به خاطرات و اون همه روزای خوش هم که دیگه داره بیچارم میکنه...نمیدونم چه کنم!!! کمکم کنید نمیخوام اینطوری از دستم بره، یه جورایی میشه یه عقده برام
هر بار گفتم فراموشم نکن ، اینبار می گم فراموشم کن!!!
هر بار گفتم منو از خاطره ها کم نکن ،اینبار می گم خاطرهامو به خودم برگردون چون بخدا ادامه ی زندگیم با اوناست!!!
هر بار گفتم کاش یه روز برگردی ، اینبار می گم برو خوشبخت شی با اونی که می خوای یکی شی!!!
نبینم یه وقت دلتنگم بشی
نبینم به یاد روزای خوبمون اشکی بریزی
نبینم حس کنی شونه هامو کم داری
یه روزی اگه منو دیدی از کنارت رد شدم ، نبینم پیش اون دلت بلرزه
ممنونم ازت برای آخرین خاطره ای که تقدیمم کردی
گرچه هیچ وقت فکر نمیکردم اینطوری تموم بشه
بی خدافظی...!!!
الان هنوز انگاری خواب میبینم و باورم نمیشه واسه همیشه رفتی،
حتما تقدیر منم اینطوری بود.
خیالتم راحت،اصلا نمیخوام حداقل زندگی که تو ساختی خراب بشه،
منم از زندگیت میرم کنار که واست مشکلی پیش نیاد.
خدا نگه دارت عزیزم...
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
برادر گرامی سلام
خوش اومدید به همدردی
یه نگاهی به نوشته هاتون بکنید...فکر میکنید گزینه مناسبی بوده برای ازواج؟کسیکه به قول خودتون شیطونی میکرد و شما رو میپیچوند؟
خیلی راحت از شما گذشت..شما هم راحت بگذر
بعدشم مگه این رابطه تموم شده نبود؟
قرار بود تا اخر دنیا همش شما دو تا دورادور بهم فکر کنید؟
مگه بهش بد و بیراه نگفتید تا بره..خب رفت دیگه
دوستی شما یه دوستی ساده و بدون عمق بوده
از روی احساس عاشق شده بودید بدون اینکه به امروز فکر کنید
چرا خودتونو گول مینید؟کی گفته ایشون تا اخرین لحظه میخواست به شما برسه؟!!!
اگر میخواست که نمیرفت با یکی دیگه نامزد کنه..میرفت؟انقدر مینشست پای شما تا شما برمیگشتی...
نیازی نیست ایشون به شما بگه که شما رو نمیخواد با رفنارش کاملا نشون داده نه تنها شما رو نمیخواد بلکه هیچ علاقه ای هم بهتون نداره ورفته با یکی دیگه
یکمی از اون یاد بگیرید..داره قشنگ و خوشگل زندگیشو میکنه..کیف دنیارو میکنه...اما شما چی؟
گریه میکنی..عصبی میشی..دیوونه میشی...به خاطر کی؟کسی که رفت شد زن یکی دیگه.به همین راحتی !
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
نقل قول:
بهار جان ، من کلی براش احساس و زندگی گذاشتم ، کارایی کردم که همه از ما به لیلی و مجنون یاد میکردن و بعضی وقتها شدیدا بهم عشق میورزیدیم...
میدونم حامد عزیز اما این درست مثه اینه که یه درختو قطع کنی و همونطور بی ریشه تو خاک بکاری..حالا هر چی با عشق بهش اب بدی کود بدی شب و روز مواظبش باشی که بهت میوه بده فایده نداره..چون ریشه نداره..
دوست من بهت گفتم محبت رو فقط صرف کسی که مطمئنی با هم زندگی میکنین بکن.
حال الانت رو میفهمم اما خودتم داری میگی مناسب ازدواجت نبوده.
نقل قول:
البته اونم نه اینکه فکر کنین من الکی خواستم باهاش بازی کنم ها، بعد از اون دعواها و اخلاقایی که ازش دیدم، گفتم هنوز ازدواج نکرده اینه ازدواج کنم که بیچارم دیگه
پس بپذیر که هر دوتون خطا کردین و الان دارین پیامدهای خطاتونو میبینین..تجربه ای بدست اوردی که داری هزینه هاشو پرداخت میکنی...
حس میکنم کمی بهت بر خورده اما بپذیر و رها کن..
هر چی کمتر کش بدی به نفع خودته.
انجمن روابط دختر و پسر پر از سرگذشتهایی مثه توئه..برو بخون..همین که بدونی تنها نیستی کمکت میکنه
موفق باشی
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
اگر میخواست که نمیرفت با یکی دیگه نامزد کنه..میرفت؟انقدر مینشست پای شما تا شما برمیگشتی...
من با این حرف ات موافق نیستم مریم جون اول این که باید هر دو طرف باشند حرف بزنن تا ما بتونیم در موردشون قضاوت کنیم
دوم اینکه توی این دوره زمونه هیچ دختری نمی تونه به پای وعده های یه نفر دیگه بشینه اگه این کار رو بکنه نشون نمیده عاشقه نشون میده احمقه( باعرض شرمندگی )
سوم اقا حامد شما اون اصول اخلاقی رو توی ارتباطتون رعایت نکردید چرا بهش نگفتید دوسش دارید اما قید ازدواج باهاش رو زدید ؟؟!!!اصلا اگه میگفتید اون دختر چه توجیحی برای موندن داشت؟؟؟؟ به فرض که می امد از شما خداحافظی می کرد و.... اخرش که چی من کاملا به اون دختر حق میدم 6 سال واسه یه دختر خیلیه اما واسه یه پسر نه یه پسر توی هر سنی موقعیت ازدواج داره و اما دختر نه یعنی سخت میشه براش
کافی خودتون رو جای اون بگذارید از دید یک دختر توی جامعه امروز نگاه کنید تا بهش حق بدید و فراموشش کنید:72:
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
مرسی از دوستان عزیز بابت جواباتون،
من اولین نفری نبودم که باهاش بودم و اون قبل من با چند نفری بوده، البته من اینارو بعدا فهمیدم ولی به خاطر وابستگی نتونستم ولش کنم،
با کلی اذیت شدن تصمیم گرفتم قید ازدواج باهاشو بزنم،
ولی واسه اون بر خلاف ادایی که در میاورد راحت تر بود.
آره بهار جان خوب گفتی،دنبال همین کلمه بودم، بهم خیلی بر خورد و یهو خشکم زد، الان چند روزه که انگاری مثلا یه تیر تو سرم خالی کرده و نمیتونم حتی حرف بزنم، همینطوری دارم فقط خاطراتو مرور میکنمو هر کار میکنم حالم خوب نمیشه..
اگرچه یه جورایی خودم منتظر همچین روزی بودم،ولی همیشم به این فکر میکردم که اگه نخوام باهاش ازدواج کنم این 6 سال خاطرات خیلی اذیتم میکنه، اونم که اینطوری منو در عمل انجام شده قرار داد خیلی حالم گرفته شد...
نمیدونم به قول مریم خانم چرا با این همه اوصاف نمیتونم از فکرش در بیام،
من دانشجوی سال آخر ارشدم و دارم واسه دکترا آماده میشم و با موقعیت خوبی که جدیدا در کار بدست آوردم و خدارو شکر به خاطر تیپو قیافه مناسب و اخلاقای خوبی که میشناسن ازم خیلی ها تو فامیل و غریبه رسوندن که حاظرن با من حتی ازدواج کنن، ولی من
آدم شدیدا احساساتی و مغروری هستم و از یاد بردن این دختر و کاری که کرد خیلی داغونم که سخت میبینم بخوام
دوباره مثل قبل بشم.
بچه ها یه سوال که همیشه فکرمو درگیر کرده،
چطور میشه من در آینده بخوام به کسی ایییییییییییییینقدر بهش ابراز علاقه کنم و براش دوباره زندگیمو بزارم؟مگه میشه؟
اونقدر ار دخترها دلسرد شدم که احساس میکنم اگر یه روزیم بعد از 30 سال بخوام ازدواج کنم، حتی یه دوست دارم هم به زور از دهنم در بیاد، و همه احساساتم رو خرج اولی کردم که یه جورایی در حق همسر آینده هم ظلم میشه...
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
میگم داداش شما پستهایی که مینویسیم رو میخونی؟؟؟؟؟؟؟
چی بهت گفتم درباره پذیرش؟شما یه راه اشتباه رفتی خوب الان هم داری نتیجشو میبینی..
راهش اینه که شما همون تخلیه احساسی و تمرکز زدایی رو انجام بدی..روح زخم خوردت و غرور شکسته شدت ترمیم بشه..بعدا
این اتفاق دو تا حالت داره یا شما رو به کل ناامید میکنه یا درس عبرت میشه تا بیشتر دقت کنی.اگه باور نکنی اتفاقی که افتاد نتیجه رفتار خودت بوده به کل ناامید میشی و میگی همه دخترا فلانن
اما اگه بپذیری اشتباه کردی و از این به بعد از راه درستش بری میشه درس عبرتی که باعث موفقیت تو انتخاب بعدیت میشه
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed_jon
.
بچه ها یه سوال که همیشه فکرمو درگیر کرده،
چطور میشه من در آینده بخوام به کسی ایییییییییییییینقدر بهش ابراز علاقه کنم و براش دوباره زندگیمو بزارم؟مگه میشه؟
اونقدر ار دخترها دلسرد شدم که احساس میکنم اگر یه روزیم بعد از 30 سال بخوام ازدواج کنم، حتی یه دوست دارم هم به زور از دهنم در بیاد، و همه احساساتم رو خرج اولی کردم که یه جورایی در حق همسر آینده هم ظلم میشه...
من کاملا شما رو درک می کنم چون خودم همین دو ماه پیش با ثابت شدن دروغ های کسی که با تموم وجود دوستش داشتم هم بهم بر خورد هم احساس کردم به شدت تحقیر شدم و فکر این که اون چه قدر پشت سرم به سادگی های من خندیده دیوانه ام میکرد:302:
منم مثل شما فکر می کردم و می کنم دیگه هیچ کس توی زندگیم نخواهد امد که من اینقدر دوسش داشته باشم و اینقدر براش از خودم مایه بگذارم
اما الان احساس می کنم اینا همش مقطعی هست باید به خودتون زمان بدید کاری که من دارم می کنم به نظرم درسی که من و شما از این ارتباط ها می تونیم بگیریم اینه که به قول بهار جون تا مطمئن نشدیم کسی واقعا مال خودمون میشه بهش دل نبندیم و احساس به پاش نریزم روزگار خیــــــــــــــــلی بدی شده ما خودمون باید عاقل باشیم
هر یه روزی که میگذره بهتر خواهید شد زمان دعوای خیلی از درد هاست
مطمئــــن باشید اگه اصول رو توی روابطتون رعایت کنید حتما در تجربه بعدی موفق خواهید بود کاری که خود من نکردم:72:
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
فقط میتونم بت بگم
مبارکت باشه
زندگی جدیدتو خوب آغاز کن(بدون کسی که یه عمر نگران خیانتشی بدون کسی که هر چند وقت یه بار اعصابتو بریزه بهم بدون عشق تو خالی بدون کسی که تو رو برای منافعش بخواد بدون حرص بدون آزار بدون دلتنگی بدون حسرت )
این زندگی و موقعیت جدید بزرگترین نعمت خداس برای تو
نفس عمیق بکش و همه چیز گذشته رو بریز دور
به جز تجربیات گرانبهاش
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eshgh-zibast
حامد عزیز، یه سوال ازت دارم. زمانی که تو خیابون هستی و میخوای تاکسی بگیری، اگه 3 تا تاکسی اول نبردنت به هردلیلی، آیا تو بهت بر میخوره و ناراحت میشی؟! مسلما نمیشی، و دنبال تاکسی بعدی میگردی. اینو همیشه یادت باشه. بیشتر از تاکسی تو خیابونا دختر ریخته. پس نه زمانی که دوست دخترت رو از دست دادی ناراحت شو و نه زمانی که یه دختر به درخواست تو واسه آشنایی جواب منفی داد غمگین و دلشکسته! چون به چشم بهم زدنی میشه اون رو جایگزین کنی و حتی اگه 10 تای اول بهت جواب منفی داد، یازدهمی(در بدترین شرایط) تورو خواهد پذیرفت. و همیشه اینو یادت باشه قبل از اینکه هر رابطه ای رو شروع کنی بدونی که همه روابط بشری یه روزی شروع میشه و یه روزی پایان میپذیره. حتی میبینی که در مورد ازدواج هم که به نظر خیلی ها رابطه محکمی هست روزانه ده ها یا شاید صدها ازدواج به طلاق منجر میشه. این خصوصیت روابط ما آدماست. پس فقط محکم باش و مردونه و منطقی به قضایا نگاه کن.
موفق باشی.
اول اینکه اصلا طرز حرف زدنتون در مورد دخترها درست نیست اگر فکر می کنید میشه با توهین به دخترها مشکل این اقا رو رفع کنید اشتباه می کنید
:163:
دوم به نظر شما ایا اون دخترهای که به گفته شما توی خیابون فراونه می تونه بدرد این اقا بخوره و دوباره مثل قبلی در نیاد ؟؟؟؟ رابطه های لجام گسبخته ای که شما دارید ایشون رو به اون ترغیب می کنید فقط باعث بدتر شدن اوضاع ایشون میشه
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
زمان و فقط زمان و فقط زمان میتونه مشکلتون را حل کنه.
بعد از از آب افتادن آسیا و اومدن یکی دیگه در زندگیتون دوباره روزهای شاد خواهد رسید و به جواب سوالاتون میرسید.
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
دوستان واقعا از همتون تشکر میکنم،خیلی حرفای خوبی رو زدین و چیزای توپی رو ازتون گرفتم،یه مسافرت کوچیک ترتیب دادم تا یکم بیشتر از این قضیه دور بشم،
به این نتیجه رسیدم این دختر ارزش حتی فکر کردنم نداره، من بهتره با یه برنامه ریزی درست خودمو آماده کنم واسه
ان شالله دکترا و هدف های بزرگتری که دارم،و به فکر آینده خودم باشم.
خیلی دوستان و سایت خوبی رو اینجا پیدا کردم،که حتما از این به بعد در حمعتون خواهم بود.
فدای همگی....حامد :43:
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
سلام.من خودم 7 سال با یه پسری رابطه کامل پاک و شدیدا عاشقانه داشتیم. بخاطر جدایی مامان بابام خانوادش قبول نکردن.الآن 3 سال میگذره .من کامل فراموش کردم و زندگیم خوبه.تو هیجانات زیادی پیش روته که اینا هیچه.(خوده ازدواج...صاحب فرزند شدن...مسئولیت جدی...)اصلا ارزش داره که فکر کنی؟چه بسیار مادرانی که پاره ی جگرشونو از دست میدن...چه بسیار همسرانی که بعد از سالها زندگی همو از دست میدن...نیمه ی پر لیوان رو ببین!
در ضمن شما (ایشالله که 120 ساله شی!) 114 ساله عمرتو ول کردی این 6 سالو چسبیدی؟!
به فکر 114 ساله دیگه زندگیت باش....از این به بعد قاطعانه و صریح رفتار کن.تصمیم بگیر و عمل کن.واسه 1 پسر ت این دوره 1-تصمیم 2 -عمل بسیار مهمه.
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
سلام
سخته ولی سخت نگیرید وگرنه بدتر میشه
گذشت زمان همه چیزو حل میکنه اگه یه عشق دیگه بیاد تو زندگیت .عشقی که مطمئن باشی بهش میرسی.
استاد شهریار رو که میشناسی شاعر بود وعاشق ثریا .هیچ کی مثل شاعر توعشقش پابرجا وحساس نیست .مطمئنم هیچ کی مثل اون عاشق نبود . بعد از ازدواج عشقش با کس دیگه واقعا داغون شدو پیر شد .توفیلم که نشون میده آدم اشکش در میاد.
اما بعد از دیدن همسرش(عزیزه) عاشقش شد و باهاش ازدواج کرد وبه زندگیش ادامه داد.
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
hamed_jon گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
اگر دختر مورد صحبت شما به تالار همدردی می آمد و می گفت که من با حامد 6 ساله دوست هستم و فراز و نشیب داشتیم و او برای خواستگاری بهانه میاره و نمیاد جلو و ......
راهنمایی تالار همدردی به وی این بود >>> رابطه را کات کن ، وارد این رابطه ها نشو ، هیچ نیازی به توضیح دادن برای کات کردن رابطه نیست ، دنبال زندگی سالم و درست برو و دست از این روابط بکش
اگر شما پیش از ازدواج این دختر و قبل از کات ارتباطت با او اینجا می آمدی و از رابطه و تنشیهای آن و عدم تمایلت برای ازدواج می گفتی و راهنمایی می خواستی .
ما به شما می گفتیم >>> این روابط غلط هست ، و آسیب زا و شما دچار وابستگی شده ای ، قطع رابطه کنید و کانالهای ارتباطی را ببندید و در پی زندگی درست و سالم باشید .
حال هرکدا از شما نیامده به همدردی همین کار را کرده اید ، شما قطع رابطه کرده و دنبال تحصیل رفتی به شهری دیگر و به تماسهای او پاسخ نگفتی ( کار درست و معقول )
او هم ناامید از شما شد و به خواستگاری که برایش اومده توجه کرده و نهایتاً مناسب دید و پاسخ مثبت داده ( کار درست )
بعد از این هم درست برای شما این است که روی وابستگی خود کار کنید قطع وابستگی کنید ، و جوانمردانه به او اعلام کنی که از سوی شما مشکلی برای زندگیش پیش نخواهد آمد .
اعتراض شما به اینکه ایشون چرا یک باره رفته ازدواج کرده در حالی که قطع ارتباط کرده و تماسهایش را پاسخ نمی گفتی ، و به نوعی ناحق دانستن ازدواج کردن او در حالی که خود قصد ازدواج با او را نداشتی و ..... کاملاً خودخواهانه ، نفسانی و وساوس شیطان است . بهتره نگاه انسانی داشته باشی .
و اما مهمتر از همه برای شما این که : بگذارید همین یک تجربه برایتان از روابط دوستی دختر و پسر بماند ، و هرگز دوتا نشه ، و تنها برای ازدواج و به طور رسمی از طریق خانواده ها و مشاوره با دختری وارد گفتگو بشوید، آنهم بدور از احساسات .
موفق باشی
.
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed_jon
به این نتیجه رسیدم این دختر ارزش حتی فکر کردنم نداره، من بهتره با یه برنامه ریزی درست خودمو آماده کنم واسه
ان شالله دکترا و هدف های بزرگتری که دارم،و به فکر آینده خودم باشم.
خیلی دوستان و سایت خوبی رو اینجا پیدا کردم،که حتما از این به بعد در حمعتون خواهم بود.
فدای همگی....حامد :43:
6 سال همه جوره با احساس و روح و روانش بازی کردید و به قول خودتون قصد ازدواج هم نداشتید و ... حالا می گید ارزش فکر کردن هم نداره؟
به نظرم بی انصافی هست که در موردش اینطوری حرف بزنید. بهتره بگید که انشالله خوشبخت بشه و من را هم بخاطر اشتباهی که کردم ببخشه.
به جمع دوستان همدردی خوش آمدید. :72:
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
سلام
از ماجرات واقعا ناراحت شدم اما خوب
بذار منم واست ی ماجرا تعریف کنم که فکر نکنی تو این دنیا تنهایی:72:
من در طول دبیرستان مورد توجه خیلی از همکلاسیا-سال های پایین تر-سالهای بالاتر بودم(منظورم عشق به هم جنسه)من معشوقه ی خیلیا بودم طوری که دوستام بهم میگفتن مدرسه رو بهم ریختی:311:
بعضیا واقعا دوستم داشتن؛حرف از خودکشیو اینکه تو کلاس حالشون بد بشه و...
خلاصه اوضاعی بود
اما یکی از این عاشقای من بود که دیگه بیش از حد دیوونم بود_اینکه به خاطر قهر کردن من بره بیمارستان-با پدرش به خاطر من دعوا کنه و کلی ماجراهای دیگه
من با این خانم حدود 6 سال رابطه داشتم و در طول این 6 سال با وجود زود رنجی های من اما خداییش از گل نازکتر بهم نگفته بود-من همیشه آرزو داشتم که تا پیر شدنمون با هم باشیم چون احساس میکردم بهترین دوست دنیاس _همیشه بهش میگفتم که عشقت ی روز تموم میشه اما انکار میکرد تا این که ی بار دعوا کردیم و من هم مثل تو فکر کردم مثل همه ی دعواهامون دوباره تهش آشتیه اما چند ماه از هم بیخبر شدیم و وقتی برگشت رک و راست هرچی از دهنش دراومد بهم گفت
من هیچوقت نفهمیدم در طول مدتی که دور بودیم چه اتفاقی افتاد که اینجور شد
وای خدا...
اون روزا من داغون بودم
همش به خدا میگفتم: "چرا"
میگفتم خدایا من که از تو چیز خاصی نخواستم اگه میذاشتی من و ایشون تا آخر باهم میشدیم مگه چی میشد؟
و کلی سوال بی جواب
من خیلی گریه کردم
خیلی داغون شدم
اما قد تموم اون داغون شدنام خودمو به خدا نزدیک کردم،نزدیکو نزدیک تر
تا اینکه درد نامریه اون خانم واسم کمرنگ شد-تا جایی به خدا نزدیک شده بودم که آمادگی هر اتفاق بدی رو داشتم
اما خوب من بعد از اون بازهم به اون خانم فکر میکردم و بعضی وقتا به خاطر دل شکستم گریه..
تا اینکه من یه فیلمی به اسم "شرایط" رو دیدم
اون فیلم رو من خیلی تاثیر گذاشت طوری که نشستم سر سجاده و تا جون داشتم گریه کردم:302::302::302::302:
به خدا میگفتم"خدایا غلط کردم که به حکمتت شک کردم"
حالا دیگه بعد از یک سالو نیم حکمت خدا رو در مورد تموم شدن رابطه ام فهمیده بودم
و روزی 1000000000 بار از خدای نازنینم ممنونم که مواظبم بوده و رابطه رو تموم کرده
چون بر این باورم که اگه رابطه ام دامه پیدا میکرد شیطان دست به کار میشد و به گناه کشیده میشدم
اما در مورد شما: دوست خوبم-به خدا شک نکن
مطمین باش خدا تورو بیشتر از اون دختره دوست داره
خدا مواظبت بوده مطمین باش یه روز حکمت خدارو میفهمی
دوست خوبم تو باید عاقلانه اونو فراموش کنی
زوری نمیشه
باید قانع بشی که رابطه تون آینده ای نداشته
با خدا باش پادشاهی کن:43::43::43::43::
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
میخواستی بری خواستگاریش ......
بعد شش ماه به این احساس الانت میخندی .....با گذر زمان همه چی حل میشه.
مطمئن باش وقتی با شخصی به نام "همسر" ازدواج کنی عاشق تر از قبل میشی البته باید همیشه از خدا بخوای شیطان رو ازت دور کنه
RE: بعد از 6 سال دوست دخترم ازدواج کرد!!!
تشکر میکنم از همگی دوستان، حرف های بسیار باتجربه و خوبی رو ازتون یاد گرفتم،فقط فراموشی اون به خاطر عادت زیادی که به هم کرده بودیم یکم طول میکشه که امیدوارم گذشت زمبن ابن قضیه رو حل کنه...
خیلی ممنونم از تک تکتون و خصوصا فرشته مهربان با حرف های كارشناسی و خوبشون که کاملا منطقی بود...
فقط دوستان اشتباه نشه، بعضیا گفتن تو که اونو نمیخواستی و داشتی باهاش بازی میکردی..!!!!
نهههههههههه، اشتباه متوجه نشین، من صادقانه از روز اول قصدم این بود بهش برسم ولی خلاصه بگم اون کمی ولنگار بود و نمیخواست خودشو قانع کنه دیگه باید همه چیزشو واسه من بزاره، این اخلاقاش و بعضی کارهای روشنفکر بازی های بیش از اندازه به مرور نظر منو واسه ازدواج عوض کرد و از طرفی هم وابستگی زیاد اجازه نمیداد ولش کنم...
یکی از مهمترین دلایل من برای رابطه با اون مثبت بودن و خوب بودن اون بود و دوست داشتم مثل خودم اولین پسری باشم که میاد تو زندگیش ولی بعد 2 سال فهمیدم من 4مین نفر بودم و این چیزا داشت کم کم منو ازش دور میکرد.
اگر صادقانه،مورد اعتماد و خوب بود، نمیزاشتم این همه رابطه طولانی بشه آخه بعد از اینکه این همه چیزهای بدی رو ازش دیدم، وسط دو راهی مونده بودم و مجبور بودم همینطوری رابطه رو کش بدم...