-
به نظر من شوهر خواهرتون دچار افسردگی شده که باید درمان بشه این آدم مشکل داره و این یک خیانت ساده نیست. جز درمان ایشون هیچ راهی جواب نمیده مگر اینکه نهایتا به جدایی فکر کنن ضمنا اینو بدونین جدایی بهتر از یک عمر زندگی با رنج و عذاب به خاطر حرف مردم هست .
-
سلام دوستم
اصلا اصلا اصلا خواهرتون نباید به اون خانوم زنگ بزنن.فعلا از هر کاری که شوهر خواهرتون تحریک میکنه دوری کنید.
فعلا تو اون خونه با شوهر خواهرتون باشن خیلی بهتر از طلاق؛ممکنه شوهرخالتون سر به سنگ بخوره و برگرده به هر حال همه پلهای پشت سر نباید خراب کرد.
-
کیت کت عزیزنمیدونم چرا با شما اینقدر احساس آرامش می کنم. ممنون از دقت نظر و راهنمایی هاتون.خواهرم فوق العاده زن منطقی و فهیمیه خودشم عقیده اش همینه و امکان نداره خودشو در سطح اون خانم پایین بیاره و ازش شوهرشو گدایی کنه.
شوهرش بهش گفته بود من همه زندگیمو به تو مدیونم و میدونم تو اگه زن یه مرد درجه جهار و پنجم هم که بودی میتونستی خوشبختش کنی( فکر کنم خودش رو درجه یک!میدونه) ولی مسئله اینجاست که من این زندگی رو دوست ندارم .از اولشم نداشتم!همه کارایی که تا حالا کردم به خاطر تربیت زورکی بوده که به خوردم دادن!ولی الان میخوام خودم باشم . زندگی لذتبخش الانم خیلی بهتره!
من اصلا نمیتونم باور کنم این حرفا از دهن این مرد درمیاد !همش فکر میکنم حرفاش به خاطر یه مشکل روحی روانیه.چون اگه غیر ازاین بود باید تو این 12 سال یه جاهایی سوتی می داد.
اینا اینقدر به هم علاقمند بودن که کوچکترین نیازهایشون توسط همدیگه رفع می شد.شوهر خواهرم تو این 12 سال یک بارم آرایشگاه نرفت!همش موهاشو خواهرم کوتاه می کرد .میگفت دوست دارم فقط دستای تو موهامو لمس کنه!ولی تو این چند ماه به خواهرم گفته یعنی چی که آدم خودشو و دیگران رو علاف کنه!الان حتی لباساشو میده خشکشویی و غذاشم بیرون میخوره و میگه اگه دلت میخواد آشپزی نکنی نکن زنگ بزن برات از بیرون بیارن!
چطور یه آدم میتونه اینقدر خوب نقش یه جنتلمن رو 12 سال تمام بازی کنه و همه هم باور کنن!و یهو پشت پا به همه چیز بزنه
-
به خواهرت بگو فعلا صبر کنه و با همسرش بحث و جدل نکنه حتی نصیحت هم نکنه
تمام کارها و وظایفش رو هم انجام بده تا بهانه خاصی دست همسرش نده
همسرش هم بعد از یه مدت که رابطش با طرفش سرد شد برمیگرده
(قطعا سرد میشه چون رابطه بی پایه و اساسی بوده)
فقط به خواهرت بگو سعی کنه آرامش داشته باشه و خودش رو مشغول کنه مثلا یاادیگیری زبان یا کلاس شنا اینا باعث میشه فکرش متوحه موضوعات دیگه ای بشه و کمتر حرص بخ.ره و در عوض پیشرفتی هم بکنه
-
دوستم من خوشحال میشم بتونم کمکی کنم.می خواستم کلی برات حرف بزنم گفتم هم طولانی میشه هم حالت شعار پیدا میکنه....به جاش یه داستانی تعریف میکنم.
چیزی که می خوام برات تعریف کنم حداقل مال 15 سال پیش...تو خانواده پدریم یکی از عموزاده های من پسر بسیار خوش تیپ و معروفی بود از اونا که گیتار میزد و اواز می خوند و اون موقع که ماشین خارجی به اون صورت نبود زیر پاش همیشه بهترین ماشین بود....سرت درد نمیارم تو یه مهمونی دختر یکی از خانواده های اصیل شهرمون عاشقش شد،دختره هنوز دیپلم نگرفته بود،خودش به اب و اتیش زد و جنگید تا به عموزاده من ،که البته اون عاشقش نبود و فقط بخاطر اسم و رسن خانوادگی دختر خانوم بهش نظر داشت رسید،عموزاده تو زندگیش با این دختر خیانت کرد همه جوره؛معتاد سد طوری که جهزیه دختر بیچاره رو فروخت و خونش از دست داد و رفت اطراف شهر ،دخترخانوم هم صداش در نمومد و فقط ابروداری میکرد چون تو روی همه واستاده بود برای شوهرش...طوری شد که بخاطر شدت اعتیاد شوهرش دو تا بچه سقط کرد....
تا اینکه شنیدیم نرگس(اسم دختر خانوم) داره دیپلم میگیره!بعد شنیدیم قلم چی میره!(پول همه اینهارو از خانوادش قرض کرده بود) و بالاخره خبر اومد دانشگاه سراسری روزانه رشته مرمت اثار باستانی قبول شده؛دقت کن 15 سال پیش که مردم پشت کنکور دانشگاه ازاد می موندن؛.....!یه دفعه دیدیم نرگس همه چیش و بهشید و طلاق گرفت؛چون ماها دوسش داشتیم و همه حق بهش میدادن ازش با خبر بودیم که سرحال و خوشگل و خوشتیپ لیسانسش گرفت رفت مالزی فوقش گرفت؛با یه اقای خارجی ازدواج کرد و الان تو لندن تو یه موسسه مخصوص حراج اثار تاریخی یه شغل عالی با درامد ان چنانی داره و تو فیس بوک هم میبینم بخاطر شغلش مرتب دور دنیا سفر میکنه و با هنرمندهای بزرگ ملاقات میکنه.
تو پیجش هم پر از عکس هایی که با بازیگرهای هالیوودی تو حراجیه ها انداخته....مثلا مسیول حراج لباس های مرلین مونرو بوده.
میبینی دوستم!!!!!....نرگس خانواده ما یه دفعه از یه الونک؛ته یه باغی خارج از شهر،جایی رفت که شاید اگه اون اتفاق نمیفتاد هرگز بهش نمیرسید.نرگسی که این اواخر خانواده ما برای پول خورد و خوراک خودش و شوهرش کمک جمع میکردن چون روی کمک خواستن از پدر و مادرش نداشت.
خواهر شما هم باید مبارزه مثبت بکنه.خود منم اگه از زندگیم بگم تمامش مبارزه مثبت بوده این طور نیست که بیرون گود بگم لنگش کن.
به خواهرتون بگید به قول زندگی موفق کاراش با ارامش بکنه کنار به خودش برسه کلاس ورزش بره؛کلاس زبان بره مدرکش بگیره و اصلا زندگیش نخوابونه و اون قدر رشد کنه که حتی تو در بدترین شرایط هم پیش خودش بگه من چیزی از دست ندادم بخاطر شرایط اجتماعی مدتی یه هم خونه رو تحمل کردم عوضش درسم خوندم به خودم رسیدم و الان اماده 6ر اتفاقیم.
-
ممنونم دوست عزیز.باید بگم خواهرم اینقدر صبور و مهربونه که با وجود ضربه بزرگ و ناگهانی که خورده ،خودش رو کنترل میکنه ولی از درون داغونه.اون به هیچ وجه مثل بعضیا با جنگ و دعوا حرفش رو ثابت نمی کنه . همین الانشم حتی یک دقیقه هم با شوهرش قهر نکرده . البته ازش منت کشی هم نمیکنه ولی اصلا بدرفتاری نمیکنه.
شوهرشم با تندی باهاش تا حالا حرف نزده !فقط خیلی رک بهش گفته بهت هیچ احساسی ندارم و من نمیتونم مثل قبل با تو باشم.و این رابطه رو یک ساله که دارم . حالا می فهمم مردم چه جوری زندگی می کنن!!
دکترش بهش توصیه کرده حتی اگه غذا هم درست میکنی به اندازه خودت درست کن.درواقع یعنی بهش نشون بده اونقدرها هم که فکر میکنه مهم نیست. ولی خواهرم با وجود اینکه مطمئنه برای نهار نمیاد بازم تا 4 عصر براش منتظر میمونه.ویا اگه غذاشو خورد یه چیزی همیشه داره که اگه اون بخواد تو خونه غذا بخوره داشته باشه.ولی معمولا انتظار بی فایده است.به خواهرم گفته همه زندگی من (از نظر مادی)در حقیقت مال توئه ولی من نمیخوام تو زندگی تو باشم! ولی وقتی همینجوری برا اینکه امتحانش کنه گفته پس خونه رو به اسمم کن گفته اینجا که نه !اینجا زیرش تجاریه و یه منبع درآمده برام!در صورتیکه اگه خواهرم همه پس انداز و طلاهاش رو نمیداد شاید شوهرش نمیتونست مجوز تجاری بگیره
-
عزیزم بهتره خود خواهرت بیاد اینجا.وقتی خودش تعریف کنه هم یه نکته های ظریفی رو میگه که همونا میشه سرنخ برای پیدا کردن مشکلاتش و حل اونا.
هم وقتی با همدردی چندتا دوست روبرو مشه حالش بهتر میشه.
الان که همه به نت دسترسی دارن بگو خودش بیاد.