بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام به همه دوستان.من یه مسئله کوچولو دارم اونم اینه که شوهرم وقتی میریم خونشون خیلی با من بدرفتار میکنه.فقط هم وقتی شهرشون و پیش خانوادش هستیم اینطوری میشه و اصلا اصلا اصلا به من توجه نمیکنه و حتی چندبار منو از خونه باباش بیرون انداخته و وسایلمم داده دستم که برم واسه خودم.این رفتارش باعث شده من از رفتن به شهرشون و در کنار خانوادش بودن متنفر بشم و هربار رفتیم اونجا هم فقط و فقط غصه بخورم .تنهام میزاره تو خونه باباش و میره صبح تا شب بیرون.من تو شهرشون غریبم و حتی یک نفر آشنا هم ندارم غیر از اون و خانوادش.
حالا اصلا دوست ندارم برم اونجا.دو ماهه نرفتیم و مادرشوهرم همش زنگ میزنه و میگه بیاین.آخر این هفته دعوت کرده بریم اونجا.من اصلا دوست ندارم برم.اما نرم هم شوهرم هم مامان و باباش ناراحت میشن.البته چون مامانم مریضه میتونم بگم بخاطر مامانم نمیشه بیام.شوهرم میگه بیا و ده روز هم بمونیم اما اصلا دلم نمیخاد برم.چیکار کنم؟بنظرتون برم و زودتر تنها برگردم(که میدونم شوهرم نمیزاره برگردم اونم تنها) یا اصلا نرم؟
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
دوست من ،رفتار همسرت در زمان هايي كه در شهرشون نيستي با توچطوريه؟ احترام بهت ميگزاره؟ به نظر من اين طبيعي نيست كه فقط وقتي در كنار خانواده اش قرار مي گيره با تو بد رفتاري كنه .
كلا ايشون خيلي به خانواده خودش وابستگي داره؟ تحت تاثير مادر يا پدرش هست؟ ازدواج شما به چه صورت سر گرفته؟ اگر به اين سوالات بتونيد پاسخ بدهيد شايد بيشتر بشه كمكتون كرد.
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
دوست عزیز وقتی که اونجا شما رو تنها میزاره بعدش شما غر میزنید؟قهر میکنید؟ شاید چون بعد از مدت طولانی به شهرخودشون میره دوست داره با کسایی باشه که مدت هاست ندیده..... در ضمن وقتی شما رو از خونه میندازه بیرون عکس العمل خانواده اش چطوره؟ اوصولا با اونها اختلافی دارین؟
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
شارلوت عزیز 2 تا سووال دارم لطفا با دقت جواب بدید ؟
- از اینکه همسرت با مادر و یا پدرش خلوت کند و دوست داشته باشد که با انها تنها باشد چه احساسی بهت دست می ده؟
- جدای از این قضیه که به عنوان مشکل مطرح کردی به طور کلی احساستون نسبت به خانواده همسرتون چیه؟ خانواده همسرتون نظرشون درباره شما چیه؟
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام.ممنون دوستان
وقتی با هم هستیم خوبه.یعنی خیلی بهتره.زمانی که شهرشونیم و من تنهام وقتی میاد میبینه گریه کردم یا ناراحتم بجای دلجویی دعوا راه میندازه.تا حالا چندباری که با وسایلم بیرونک کرده کسی متوجه نشده.
من با خانواده همسرم مشکلی ندارم.اوایل فکر میکردم خیلی خوبن اما بعد دیدم جلوی من خوب رفتار میکنن و وقتی من نیستم طور دیگه ای حرف میزنن.اما هیچی به روم نمیارم.معمولیم باهاشون.
به شدت مامانشو دوست داره و اول از همه واسه همه کار با مامانش مشورت میکنه بعد به من میگه این تصمیمو گرفتم
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
عزیزم نمیدونم الان اونجا هستی یا نه ولی ایندفعه وقتی شوهرت میره بیرون سعی کن با وجود ناراحتی درونی به روی خودت نیاری باهاش با مهربونی و محبت رفتار کنی واسه مسئله مامانش بهتره اولا حساسش نکنی و بدی مامانشو نگی محبتت رو بیشتر طوری که جذب محبت تو بشه مردها مثه بچه ان هرچی بگی عکسشو نشون میدن اگه تا این حد به مادرش وابسته است سعی کن ببینی مامانشچه ویژگی هایی داره و توهم از اون خصوصیات تقلید کن و رابطه ات رو با مادرشوهرت بهتر کن حتی ظاهری مثلا وقتی میری کادو بگیر تلفنی جویای حالش باش و....
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
یادم رفت بگم من حتی وقتی همسرم تلفنی با مامانش صحبت میکنه تنهاش میزارم.میگم شاید بخاد حرفی بزنه که من ندونم.فضولی نمیکنم تو روابطشون و حرفاشون.
اونا هم احترامم رو نگه میدارن و تا جایی که از بقیه شنیدم خیلی راضین از من
آخه مامانش رو دوست داره ولی قبولش نداره.بعضی وقتا که منم حرف و نظر مامانش رو میدم میگه فکر نمیکردم تو هم که تحصیل کرده ای مثل مامان دیپلمه من حرف بزنی.
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شارلوت
اوایل فکر میکردم خیلی خوبن اما بعد دیدم جلوی من خوب رفتار میکنن و وقتی من نیستم طور دیگه ای حرف میزنن.اما هیچی به روم نمیارم.معمولیم باهاشون.
به شدت مامانشو دوست داره و اول از همه واسه همه کار با مامانش مشورت میکنه بعد به من میگه این تصمیمو گرفتم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شارلوت
اونا هم احترامم رو نگه میدارن و تا جایی که از بقیه شنیدم خیلی راضین از من
آخه مامانش رو دوست داره ولی قبولش نداره.بعضی وقتا که منم حرف و نظر مامانش رو میدم میگه فکر نمیکردم تو هم که تحصیل کرده ای مثل مامان دیپلمه من حرف بزنی.
در حرف های شما خیلی تناقض دیده می شه چطور می شه احترام شما رو نگه دارند جوری که از بقیه بشنوید از شما راضیند بعد در جایی می گید که جلوتون خوب رفتار می کنند اما پشت سرتون یه جور دیگه هستند؟
و یا اینکه چگونه همسرتان مادرش را خیلی دوست دارد و در هر کاری با او مشورت می کند و حتی تصمیم هم می گیرد اما در جای دیگه می گین مادرش را قبول ندارد؟
ببینید شارلوت جان همسر شما شما رو دوست دارد همین طور خانواده اش رو و این محبت را به خوبی هم نشان می دهد اما حس می کنم شما کمی انحصار طلب هستید و برای شما دوست داشتن مادر همسرتان توسط همسرتان مساله شده است . این را به خاطر این می گم که روی این قضیه خودتون بارها تاکیید کردید.
واین تاکیید نشون می ده روی این قضیه حساس هستید.
خوبه می گید در شهر جدا زندگی میکنید یعنی همسرتون 4 دنگش در اختیار شماست فکر نمی کنید با توجه به احساسات قوی که همسرتون نسبت به خانواده اش داره در این سفر ها با ایشون همراهی کنید نه اینکه با گریه کردن هاتون سفر را به کام هر دوتون تلخ کنید؟
در جاییی گفته اید:
میگه فکر نمیکردم تو هم که تحصیل کرده ای مثل مامان دیپلمه من حرف بزنی.
در اینجا یه حالت تحقیر می بینم که اصلا جالب نیست.
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام شارلوت عزیز
اول چند تا سوال مدتی رو که شهرستان می مونید چقدره؟
سر چی دعواتون میشه که میگه برو؟
برای چی اونجا گریه می کنی و ناراحتی اونجا؟
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام.ممنون بی نهایت عزیز.همسرم در کل آدم خودرایی هست و زیاد به حرف کسه دیگه ای گوش نمیده.با مامانش مشورت میکنه اما خودش تصمیم میگیره.
اینکه میگم جلوم یجورن و پشت سر یجور رو با یه مثال میگم:
ما برای برگزاری مراسم ازدواج با همسرم مشکل داشتیم و اون اصرار داشت که در شهر اونها برگزار بشه.این در حالیه که شهر اونا خیلی کوچیکه و هیچگونه امکاناتی هم نداره و معمولا عروسی هم در شهر عروس و محل زندگی عروس و داماد برگزار میشه.یکروز که خونه مادرشوهرم بودیم موضوع رو مطرح کرد که عروسی رو کجا بگیریم؟مامانش گفت هرجا خودت و خانومت میخاین.تصمیم با شماست و هرجا عروسم میگه.روز بعدش که اومدیم شهرمن زنگ زد به شوهرم و با داد و بیداد گفت نه الا و بلا باید اینجا بگیرین.به خانومت ربطی نداره ما قراره هزینشو بدیم.فقط و فقط و فقط اینجا(دقیقا با همین لحن و کلمات).من اتفاقی شنیدم چی گفت.به شوهرم هیچی نگفتم اما طرف رو شناختم.
اقلیمای عزیزم
معمولا ماهی یک یا دوبار میریم.اگه تعطیلات طولانی باشه بیشتر میمونیم.مثلا عید 10 روز اونجا بودیم.فکر کنین من از روز دوم عید رفتم اونجا.روز دوازدهم که میخاستیم برگردیم مادرشوهرم برگشت بهم گفت حالا شما چرا اینقدر عجله دارین و میخاین برین.هنوز بمونین خب مگه چی میشه؟این درحالی بود که من ظهر دوم عید رفته بودم و حتی خواهر و برادرامم ندیده بودم.
شوهرم اصلا اونجا بهم اهمیت نمیده.نه یک کلمه حرف میزنه نه حتی نگام میکنه.خیلی خانوادشو دوست داره.دعوا و ناراحتی من سر اینه که هرروز منو تنها میزاره تو خونه مامانش و میره.مامانش و خاهراش هم آدمایی نیستن که تحویل بگیرن منو.البته با دوتا عروس دیگشون که اونجا زندگی میکنن و هرروز خونه مادرشوهرمن خیلی خوبن اما با من زیاد صمیمی نمیگیرن و من همش تنهام.شوهرمم که میزاره میره من دلم میگیره و گریه میکنم و وقتی میاد میبینه ناراحتم دعوا و بگو مگو راه میندازه.
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
ببین شارلوت جان اولا که وقتی ماهی یا دوماهی یک بار میره ارزش این همه بگو و مگو رو نداره
شارلوت جان وقتی میگی اونجا گریه می کنی و ناراحتی ناخوداگاه انرژی منفیتو بهمه می دی و هیچ کس هم دوست نداره با آدم ناراحت و .... صحبت کنه
ببین یعنی همه اونایی که خونه مادرشوهرت اینا هستن با تو مشکل دارند و تورو تحویل نمی گیرند
مطمئن باش و مطمئن باش اگه اونجا بگی و بخندی و دست از اخم و تخم و گریه برداری همه رو چشمشون تورو می ذارند و شوهرتم هم بیشتر تحویلت می گیره و هم بیشتر پیش تو می مونه
ببین شارلوت جان نمی دونم چه قدر در جریان زندگی من هستی ،خانواده همسر من تابستونا تهران نیستند و یه منطقه کوهستانی هستند که ما مجبوریم همه تعطیلات و جمعه های تابستون رو بریم اونجا مسیرش هم خیلی بده که هر کی تاحالا اومده گفته چه طوری اقلیما هر هفته می اد حالا از اینا بگذریم گفتم تا بدونی مشکلات تو از منم کمتره
اوایل که می رفتیم اونجا من به خاطر راه و مسیر بد اونجا کاملا عصبی و ناراحت می شدم اونجا و گاهی هم گریه می کردم دقیقا شرایط من هم اونجا عین تو بود همسر من هم از صبح که می رفتیم منو تو خونه با مادرش تنها می ذاشت تا شب
خلاصه هر دفعه از اونجا می اومدیم دعوا و مرافه بود و اونجا همسرم همش ازم دوری می کرد و تحویلم نمی گرفت
روالمو عوض کردم
الان تحت هر شرایطی باشم وقتی اونجا میرم نیشم تا بنا گوش باز
با همه میگم و می خندم
نتیجه اش شده اینکه همسرم روزی چند بار وقتی اونجا هستیم بهم سر می زنه
با اصرار گاهی ازم می خواد باهاش برم بیرون و پیشش باشم که من محض خودشیرینی میگم مادرت تنهاست و نمی ام
و کلی هم هوامو داره اونجا ............
مطمئن باش حتی سنگ دل ترین آدم ها هم به یه آدم خوشرو و پر انرژی جذب می شند
و همسرت وقتی ببینه که شارلوت اینقدر به خانواده اش و به خودش انرژی می ده کلی هواتو خواهد داشت
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
من اصلا اخمو و بداخلاق نیستم.انفاقا میرم میشینم حرف میزنم اما میبینم کسی تحویل نمیگیره.احساس میکنم چون همشهری نیستم اینطور رفتار میکنن.وقتی از اونا هم بی محلی میبینم میرم تو اتاقمون اما اگه حتی دو شبانه روزم از اتاق نیام بیرون نمیان بگن نکنه مردی؟
رو شهرشون و همشهریاشون خیلی حساسن.باور کن اقلیما جان من اصلا اهل کل کل نیستم رو این مسائل.اونا میان میشینن تا میتونن از شهر من که هزاربرابر بزرگتر و بهتر و مجهزتر از شهر اوناست بد میگن .منم فقط لبخند میزنم.رفتاراشون زجرم میده اما هیچی به روم نمیارم.
تو تمام خانوادشون که خیلی هم پرجمعیتن فقط برادر شوهر بزرگم و خانومش که اونم دانشجوی شهر ما بوده یکم هوامو دارن.فقط وقتی اونا هستن من همزبون دارم.وقتی نیستن تک و تنهام.حتی میشینن با هم با لهجه شهرشون حرف میزنن و من هیچی نمیفهمم.
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
شارلوت جان وقتی گریه می کنی خوب همسرتو بهم می ریزی و از خودت فراری می دی دیگه چه طور میگی اخمو نیستم؟!!!!!
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
رفتارم با بقیه رو توضیح دادم عزیزم.خب شما بگو من تو شهر غریب با کسایی که زبونشونم نمیفهمم و یه طور خاصی هستن حق ندارم از شوهرم انتظار داشته باشم منو قال نزاره و بره؟چطور بهش بفهمونم.این هفته رو تصمیم گرفتم نرم باهاش شاید هم دوری واسمون بهتر باشه هم اذیت نشم.باز مادرشوهرم زنگ زده که حتما خانومت رو بیاری که فامیلا میپرسن نکنه با عروستون مشکل دارین که واسه دعوتیتون نیومده؟اینا همه در حالیه که مامان خودم بدجور مریضه و نمیتونم تنهاش بزارم.خانواده شوهرمم توقع دارن مادرمو ول کنم و برم دعوتیه مادرشوهرم.نمیدونم کاملا گیج شدم
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام
دیروز شوهرم رفت شهرشون.خیلی دلم گرفت.از 12 که رفت تا 7 یه زنگم نزد.وقتی من بهش پیام دادم زنگ زد.من گریه کرده بودم و صدام گرفته بود با حالت دعوا گفت اعصابمو بهم نریز دیگه.شبم که تا 2 بیرون بود و بازم یه زنگ نزد. ساعت 3 بهش پیام دادم زنگ زد دید دارم گریه میکنم گفت این دو سه روز رو کوفتم کردی.
جالب اینجا بود که هیچکس نه مامانش نه خاهراش زنگ نزدن حالمو بپرسن و یه تعارف کنن یا بگن چرا نیومدی؟
خیلی دلگیرم.میخام شوهرمو خفه کنم.بعضی وقتا واقعا به جنون می رسم و میخام یه بلایی سرش بیارم.عذابم میده
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام
به نظر من
اینکه گذاشتی شوهرت تنها بره ولی بعدش نشستی گریه میکنی برای شوهرت این معنی رو داره که شما میخوای شوهرت رو پیش خودت حبس کنی.
اگه طاقت دوری نداشتی خوب میرفتی حالا که نرفتی خودت رو مشغول کن بذار اون هم روحیه اش عوض بشه.
خودت رو جای اون بذار اگه توی شهر اونا بودی بعد شما میومدی دیدن خانودت اون نمیومد بعد همش باهات قهر بود و نمیذاشت بهت خوش بگذره چه حسی داشتی؟
از خانواده شوهرت هم توقع تلفن و ... نداشته باش زندگیتو بکن چرا خوشبختی و خوشحالیت رو وابسته به توجه اونها کردی اگر زیاد باهات تماس گرفتن شما هم باهاشون زیاد تماس بگیر اگر اینجوری راحت ترن شما هم اینجوری راحت باش
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
عزیزم شما توقعت خیلی زیاده .داری توی یک شهر دیگه با شوهرت زندگی میکنی که خانواده خودت هم توی همون شهر هستند .
ولی وقتی همسرت میخواد بره خانوادش رو ببینه باهاش همراهی نمیکنی و تازه اگر هم باهاش بری اونجا با گریه و ناراحتی اعصابش رو به هم میریزی و چند روزی رو که اونجاست زهر مارش میکنی .
یعنی چی اصلا؟ پس معنی شریک زندگی یعنی چی؟
به نظرم داری الکی ایراد میگیری و همسرت رو اذیت میکنی.
الان که همسرت رفته به جای اینکه باهاش مهربون باشی و پشت تلفن بگی که دلم تنگ شده ،مراقب خودت باش ، خیلی بهت خوش بگذره و .... تا اونم اونجا هست در کنار خانوادش لذت ببره و دلش برای شما تنگ بشه ...به جای این کارا داری این چند روزه رو زهر مارش میکنی؟ اینه معنای دوست داشتن؟
مادرشوهرت این همه اصرار داشته که خانمت رو بیار حتما ...حالا که نرفتی اعتراض داری که چرا زنگ نمیزنه بگه چرا نیومد؟
الان به جای اینکه گوشی رو برداری و معذرت خواهی کنی که نتونستی بری و احوالشون رو حداقل تلفنی بپرسی...نشستی میگی چرا حالم رو نمیپرسن و تعارف نمیزنن بگن چرا نیومدی؟
عزیزم ناراحت نشی ولی فکر میکنم نتیجه همین فکر و رفتار شما هست که خانواده همسرتون به قول خودتون بهتون کم محلی میکنند .اگه اشکال از اونهاست حداقل باید با عروس های دیگشون هم کم محلی کنند .ولی بهتره شما سر دوربین رو به سمت خودتون بگیرید و بیشتر به رفتارای خودتون فکر کنید .
خانمی شما خیلی برای همسرت و خانوادش کم میزاری و در حق همسرت داری کم لطفی میکنی .نکن عزیزم این کارو .
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
شارلوت خانم گل ..
من نمی خوام بگم همه ی تقصیرا از توه ولی خانمی شما که میگی تو شهر خودتون باهات خوبه ، ..
بایدم موقعیت شما تو شهر همسرتون با شهر خودتون فرق داشته باشه ، ایشون نیاز دارن به یه همسر شاد و سرحال ، گریه اصلا معنا نداره ..
شما حساس شدی ، بهانه گیری میکنی اقایون خیلیاشون حوصله ی این رفتارارو ندارن ..
دیگه گریه نکن ؛ با همسرتم که صحبت میکنی بهش بگو ایشاا.. که بهت خوش بگذره ( بذار دلش برای خانم شاد و مهربونش تنگ بشه )
با مادر شوهرتم تلفنی حرف بزن بگو حال مامانت خوب نبوده نشده بری ..
سعی کن به رفتارات فکر کنی و سعی کنی تغییر رفتار داشته باشی کمی زمان میبره ولی حتما تاثیرشو می بینی
موفق باشی خانمی :72:
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
2 تا از بدترین کار هایی که یک زن میتونه در حالات غیر عاطفی بکنه:
گریه و غر زدن هست.این 2 مورد بد جوری رو اقایون تاثیر منفی میزاره....کاملا دیدشون رو بد میکنه.به شما و همه خانوم های تالار میگم :هر جا و به هر دلیلی گریه نکنید.1 سانتی متر هم نمیتونید شوهر تون رو با این جرکت به خودتون نزدیک کنید.
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام و ممنون.میدونم منم اشتباه کردم اما دوست عزیزم(تمنای من) واقعا کم نزاشتم واسه شوهرم و خانوادش و اونقدر که من احترامشون رو نگه میدارم هیچکدوم از عروساشون نگه نمیدارن.همیشه هم همراهش بودم وقتی رفته شهرشون.
من دانشجوی شهر دیگه ای هستم خیلی وقتا بوده که حتی شوهرمم نبوده اما من یکی دو روزی رفتم شهرش پیش مامان و باباش.
اگه مامانش اصرار داشت که منم برم فقط بخاطر حرف بقیه بود که همش میپرسن چرا عروس کوچیکتون نیومده؟
من دله خوشی ازشون ندارم.سر خریدایه عروسی یا سر جهیزیه یا حنابندون اینقدر دارن اذیتم میکنن که حد ندارهمن تو این شرایط که اینقدر فشار رومه انتظار ندارم شوهرم بزاره بره و من تنها دنبال بنا و گچکار و برقکار واسه خونه بدوم.اینا وظیفه اونه که انداخته رو دوشه من و رفته تفریح و تو این 3 4 روز همش 3 بار به من زنگ زده.مامانم سرطان داره.من حالم اصلا خوب نیست.نیاز دارم که دلداریم بده و تنهام نزاره.توقع زیادیه؟من هم به مامانم و خونه بابا مبرسم هم به کارای عروسی.تمام جهیزیمو خودم تک و تنها رفتم خریدم و شوهرم باهام نیومد حتی واسه جابجایی کارتونهای سنگین.بازم میگین نباید گریه کنم؟خودتون رو تو موقعیت من قرار بدین.دختر 23 ساله ای که تا الان خانوادش نزاشتن هیچ فشاری رو تحمل کنه حالا داره اینقدر سختی میبینه.
حالم اصلا خوب نیست.خیلی واسم دعا کنید.روز و شبم استرس و نگرانیه
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
سلام شارلوت جان
کارهایی که برات سخته رو انجام نده و بذار وقتی اومد با هم انجام بدین اگر به کمبود زمان هم بخورید مهم نیست در اون شرایط تلاش بیشتری میکنه (بذار خودش متوجه مسئولیتهاش بشه) اگر هم اعتراض کرد بگو این کارها مردونه است و من واقعا از انجامش عاجزم ولی به هرحال وقتی میره اعصابشو خرد نکن و بد اخلاقی نکن
RE: بداخلاقی های همسرم وقتی با خانوادش هستیم
واقعا زمان نداریم.خیلی از کاراش مونده و به من سپرده.نکه تا حالا همه کارارو انجام دادم انتظار داره الانم انجام بدم.راحت طلب شده.اگه صبح تا ساعت 1 هم بخوابه و مثلا بیدار شه و ناهار بخوره دوباره 2 باید بخوابه(اگه از آسمون سنگ بباره یا من بمیرم یا هزارتا کار داشته باشیم) اون راحت میخابه و انگار نه انگار.
دیشب که باهاش حرف زدم پرسیدم تو دلت تنگ نشده؟گفت نه من یکی دو هفته دیگه دلم تنگ میشه و یک ماه دیگه هم کلا فراموشم میشه
دیشب که باهاش حرف زدم پرسیدم تو دلت تنگ نشده؟گفت نه من یکی دو هفته دیگه دلم تنگ میشه ولی یک ماه دیگه کلا فراموشم میشه