-
دلزدگی من و شوهرم از هم
سلام
تاپیک های متعددی داشتم تقریبا به نتیجه نرسیدم
جدیدا مشکلمون رو پیدا کردم منو شوهرم به دلیل اختلاف هایی که توی دوران عقد داشتیم و حتی به خانواده ها هم کشیده شده بود اومدیم زیر یک سقف. با وجود اینکه چندین بار شوهرم ازم خواست تا مهریه رو ببخشم و جدا بشیم.
من وشوهرم الان که مستقل شدیم یه جورایی انگاری از چشم هم افتادیم و دیگه خبری از اون عشق و علاقه نیست.
شوهرم به مسائلی من اهمیت میده یعنی بهم پول میده حتی اگه تحت فشار قرار بگیره و نداشته باشه برام جورش میکنه
مشکل اینجاست چند وقت پیش بهم گفت بیا از هم جدا بشیم این زندگی اون زندگی نبوده که من میخواستم جدا بشیم من میخوام تنها زندگی کنم من هر وقت پولدار شدم سراغت میام، میگفت من از آینده میترسم روزی بشه که نخوام بچه دار بشیم و حوصله هیچیو ندارم. این مساله روی روابط زناشوییمونم تاثیر گذار شده و نه من نه اون از هم لذت نمیبریم
رندگیمون یه نواخت شده و خانواده شوهرم به خاطر دعواهایی که شوهرم به خانواده اش کشید با ما قطع ارتباط کردن
من برای حفظ زندگیمون و برگشتن به حالت نرمال باید چیکار کنم؟
-
سلام
حتما اطلاعاتتو در مورد خودت ، همسرت ، روابط با دیگران و.. بالا ببر ، دکتر فرهنگ یه کلاس ارتباط موثر توی آذر ماه داره اگه اشتباه نکنم میتونی شرکت کنی ،
مقاله های اینجا رو بخون و به کارببر ،
خونه ات رو شاد کن ، که خیلی توی این وضعیت مهمه و اولویت اوله . نزار این وضعیت بیشتر ادامه پیدا کنه چون خطرناکه.
یه مثال میزنم برات : من چند وقت بود از دست همسرم که ناراحت میشدم به روی خودش نمی آورد و من پیش قدم میشدم باهاش صحبت میکردمو از ناراحتیم میگفتم اما دفعه بعد همون سناریو تکرار میشد
دیدم اگه من مسائل رو حل کنم حل شده ، اگه نه که هیچ ، اگه من خونه رو شاد کنم شاده اگه نه که هیچ و... بی انگیزه شدم و دیگه بهش محل ندادم تا اینکه یک روز که به شدت سرم داد زده بود و من ناراحت بودم بازم به روی خودش نیاورد و شب موقع خواب به بالشت و لحاف و.. هم رحم نمیکرد زیر زبونی حرف میزدو حرص میخورد و گوشیشو پرت کرد و من دیگه کلا ناامید بودم ازش
با خودم میگفتم یه شوهر عصبی ، بی منطق بی فکر آخه این چه رابطه ایه حاضره اینقدر حرص بخوره ولی با من حرف نزنه بغلم نکنه ، صبح سرکار نرفت چون گوشی نداشت با تلفن من پیامکی به برادرش فرستاده بود ، وقتی رفت دستشویی اون پیامکو خوندم نوشته بود داداش من احتمالا سرما خوردم چون تمام دیروز سرگیجه داشتم دیشبو هم کلا نخوابیدم چون استخونام درد میکرد نمیتونم بیام سرکار با عرض پوزش.
من در یک لحظه دگرگون شدم، قیافشو نگاه کردم چقدر واقعا خسته و مریض بود ، اگه من جای همسرم بودم میگفتم من مریضم حالم بده و تو به فکر ناز کردنی ، حتی یه لیوان آبم دستم ندادی و دلگیر میشدم ، اما فهمیدم همسرم
چون مرده هیچی نمیگه ولی چون هیچ حرفی نمیزنه من فکر میکنم درست عمل کردم ، ازکجا معلوم بارها باهاش بد رفتار کردمو خودم نفهمیدم ، الان این پیامک توی گوشیم بود دیدم اگه نبود من هیچی نمیفهمیدمو بیشتر دلگیرمیشدم
همسرم وقتی دیده بود صبح شده از عصبانیت گوشیشو پرت کرد چون 2روز بود نخوابیده بودو باز باید میرفت سرکار ولی حرف نمیزد بلکه خود خوری میکرد ،
چهره اش خیلی داغون بود دلم سوخت ، ساعت 4صبح بود گولش زدم با یه زحمتی راضیش کردم بردمش حموم با این شرط که تو بشین خودم میشورمت ، توی فاصله حمام کردن هم یه سری گیاه دارویی گذاشته بودم دم کشید
اومد بیرون یه لیوان خورد گفت خدا خیرت بده زنده شدم بازم هست؟ و 3لیوان از اون جوشونده خورد بعد از 10 دقیقه انگار همون آدم مریض و خسته و افسرده که جلوی تلویزیون ساکت دراز میکشید نبود کنارش دراز کشیدم چند تا فیلمو عکس طنز توی تلگرام بود بهش نشون دادم حسابی خندیدیم حال جسمیش 50درصد بهتر بود و حال روحیش 100 درصد خوب شد.
با خودم گفتم گیسو کمند اگه تو اینکارو نمیکردی همسرت حالش بدتر میشد و.... چقدر مظلومه که حرفی نمیزد و اگه تو بهش رسیدگی نمیکردی خودش حال نداشت .
فردای اون روز کلی کمکم کردو هوامو داشت
خیلی چیزا به دست ماست ، میتونه 180درجه تغییر کنه ولی باید بفهمی و دست به کار بشی.
-
ابتدا باید بگم متاسفم برای اتفاقی که براتون افتاده،
اما اگه در راهتون مصمم باشید می تونید زندگیتون رو نجات بدید.
چون دریچه های امید از زندگی شما و از سمت همسر شما هنوز وجود داره و روشنه، درسته که از ازدواجش ناراضی هست، و خب خود شما دلیل این رو می دونید و من به عنوان یه مرد می تونم شرایط همسرتون رو درک کنم چرا که بنده نیز در زمان عقد، اصتحکاکی داشتم، و مسببینش 100% ما دو نفر نبودیم. با توجه به توضیح اندکی که دادید همسر شما با یه دنیا آرزو به سمت تشکیل خانواده امده و خب این مرد ها برای زندگی کردن و قبول مسئولیت مورد اعتماد تر هستند. (نشونش همینه که میگه دوست دارم تنها زندگی کنم، نمی گه دوست دارم با کس دیگه زندگی کنم) چون از شرایط بوجود امده 180 درجه با شرایطی که تصور می کرده تفاوت داشته و باز به استناد حرف خودتون، الان چیزی که هست اینه که اون بنده خدا ضمن از دست دادن خانواده قبلی، متاسفانه خانواده ای جدید و باب میلش رو نتونسته ایجاد کنه و شما تصور کنید آرزو های یه فرد رو و شرایط بوجود امده براش رو.
با وجود اینکه این اتفاقات بین شما افتاده اما همچنان داره مسئولیتش که تامین شما هست رو انجام میده این نشون میده ایشون فردی متعهد هست و نیاز به زمان و البته جلب اعتماد از سمت شما. به نظر من همین حرفشون در مورد جدایی هم شاید دلیل اصلیش به خاطر شما باشه که نگران شما هستند که مبادا بعد چند وقت زندگی بی فرجام تموم بشه و شما بیشتر آسیب ببینید.
(البته بنده این چیزهایی که گفتم رو صرفاً خیال بافی نکردم و از روی سرنخی که شما دادید عنوان کردم چون نشانه های کوچک همیشه دارای پشتوانه های و یا بهتره بگم عقبه های بزرگ هستند)
به نظر من در این شرایط انتظار فرج از سمت ایشون، انتظار زیاد بجایی نباشه بلکه این شما هستید که باید با گرم کردن روابط، ایشون رو دلگرم به انتخابش بکنید و با توجه به توضیحی که دربارش دادید، میشه کاملاً امید وار بود که به روال زندگی برگردن.
-
سلام دوست عزیز پیشنهاد من اینه که عمه تلاش و سعی ات رو بکن ک بتونی با خانوادش ارتباط برقرار کنی حتی اگ شده غرورتو بشکنی هم بشکن برای نجات زندگیت مجبوری اینطوری شاید روزنه ای در دل همسرت باز بشه
-
ممنون از راهنماییهاتون
آقای به دنبال خوشبختی چقدر خوب تحلیل کردین دقیقا مشکل ما همینه
همسرم همون شب بهم میگفت تو خیلی کارا برای من کردی خیلی به من محبت کردی، میخوام جدا بشیم که تو ریسک نکرده باشی و حسرت داشتن بچه به دلت نمونه...
خیلی حرفای ناراحت کننده ای بود توی آرامشم با هم حرف میزدیم؛ الان رابطمون خوبه و چند ماهیست مشکلی نداریم
نمیدونم چطوری باید ارتباطمو با خانواده اش شروع کنم خیلی دوست دارم رابطه داشته باشیم از اینکه کسی خونمون نمیاد خسته شدم...
قبلا یبار اینکارو کردم اما اونا دیگه نمیخوان ارتباط داشته باشن
مدتی هم هست حلقه شو دیگه نمیندازه خیلی دوست دارم بندازه از اول عقدمون خودشم علاقه داشت اما الان دیگه نمیندازه
-
سلام صبح بخیر متاسفم
این یه جرقه ای هست از طرف همسرتون ویک فرصتی که بتونی زندگیتون را جمع جور کنی پس خوشحال باش که همسرتون اینقدر راحت خاستشو
بیان کرده حالا نوبت شماست که بهش ثابت کنی خوب هستی کینه هارو بذار کنار با مادرش گرم برخورد کن اقایون مادراشون را جوره دیگه ای دوست
دارن به یک بهانه ای اونا رو دعوت کن و با خوشرویی با اونا برخورد کن طوری که شما اصلا باهم هیییییچ مشکلی نداشتین و به اینکه اونا چه برخوردی
میکنن وچی میگن حتی توی ذهنت هم فکر نکن از محبت خارها گل میشود
-
درباره زندگی شما باید بگم که همون طور که قبلاً گفتم به راحتی میشه این ناملایمت ها رو پشت سر گذاشت و به منطقه آرامش و قسمت خوب زندگی رسید.
به نظر من سعی کنید برای مدتی انتظاراتتون رو به صفر برسونید و در این مدت ما با فرض این که شما امید وار به احیای زندگیتون هستید بهتون کمک می کنیم؛
پس مرحله اول اینه که به راهی که قدم در اون میزارید امید داشته باشید
(یه ضرب المثل هست که میگه اگه فکر می کنی پیروزی، حق با توست، پیروز می شوی، اگر فکر می کنی شکست می خوری ، حق با توست، شکست خواهی خورد، اگر برای انجام کاری تلاش می کنی اما امیدوار نیستی این بار نیز حق با توست پیروز نخواهی شد پس در هر حالت حق با توست) پس با تمام انرژی برای نجات زندگی تلاش کنید و امید کامل به لطف خدا و راهی که دراون قرار می گیرید داشته باشید
مرحله دوم هم اینه که انتظاراتتون رو به صفر برسونید و برای مدتی صرفاً صادر کننده انرژی و ایجاد کننده انرژی مثبت برای زندگی باشید و در هر حال (حتی اگر همسرتون انرژی منفی به روابط وارد کردند شما همچنان و با توجه به امیدی که در مرحله اول به کارتون دارید به تلاشتون ادامه بدید)
فرد، خود می تونه تاثیر زیادی بر زندگیش بگذاره، یه نظریه هست که تلفیقی از مکانیک و روانشناسی هست، میگه؛ چیزهای با ارتعاش بالا می تونن اجسام با ارتعاش پایین رو حذف کنن برای مثال خاک جامد هست و ارتعاشش کمه اما آب که می تونه جریان داشته باشه به راحتی خاک رو حذف می کنه (میشوره و میبره) حالا تفسیر روانشناسی این قضیه میشه همون اعمال و رفتار با انرژی مثبت می تونن رفتار با انرژی منفی رو حذف و خنثی کنن.
پس شما به رفتار با انرژی مثبت ادامه بدید حتی اگر همسرتون انرژی منفی وارد زندگی تون بکنن .
جذابیت هایی که برای زندگیتون لازم هست رو ایجاد کنید، متاسفانه جذابیت چیزی هست که خیلی از جاها با زیبایی اشتباه گرفته شده اما جذابیت همون چیزهایی هست که مرد رو به سمت خونه میکشونه، از دستپخت خانم گرفته تا استقبال گرم هنگام ورود به منزل، تکریم مرد، سپاس از مرد بابت زحمات بیرون از خونش، نشان دادن مهر و مهربانی به همسر و.... اینا جذابیت هستند و البته نمیشه نقش زیبایی ظاهری رو نادیده گرفت که اون نیز رعایت بشه تاثیر گذار هست.
همون طور که گفتم فرد خود می تونه تاثیر گذار زندگیش باشه، در همین راستا از امروز شروع کنید و تنفر ها رو از خودتون دور کنید چون خشم و تنفر باعث میشه سیستم دفاعی بدنتون تضعیف بشه و باعث میشه شما در مقابل کم توجهی و یا احیاناً انرژی منفی که همسرتون از خودش نشون میده نتونید تحمل کنید و کم بیارید چون در این شرایط لازمه رسیدن به ساحل آرامش، بخشش بیش از حد از سمت شماست، پس یادتون نره که بخشش رو توی برنامتون بزارید و کینه ها رو دور بریزید چون هیچ چیز و هیچ کس به اندازه شما و زندگیتون ارزش مند نیست.
در مورد قطع رابطه با خانواده همسر هم به نظر من ضمن این که یه مدت روی خودتون کار کردید و ظرفیتتون رو افزایش دادید از یه بزرگتر (دایی همسر، عمو همسر و ....) منظور یه ریش سفید رو واسطه کنید و رواتطون رو از سر بگیرید. به این دلیل میگم روی خودتون کار کنید چون از ابتدا نمی تونید انتظار رفتار با سطح بالا ازشون داشته باشید چون مطمئناً اونا هم به دلایلی شما رو مقصر این قطع رابطه می دونن و اگه شما ظرفیتتون بالا رفته باشه دیگه کی مقصر بود و کی مقصر هست براتون مهم نمیشه و مهم هدفتون قرار میگیره و هدف یعنی احیای زندگی
حس می کنم یه خورده پر حرفی کردم پس خلاصه وار جمع بندی کنم؛
یه مدت توی خونه خودتون شروع کنید به ایجاد جذابیت برای مثال از همسرتون تشکر کنید، تنزلش ندید، ترکش نکنید (به هیچ عنوان) تهدید نکنید ، اولین راه حلی که به ذهنتون میرسه بهترین راه حل نیست پس اولین راه حل رو انجام ندید بلکه روی رفتارتون فکر کنید.دنبال مقصر در اتفاقات افتاده نباشید. (در زندگی هر اتفاقی بیفته دودش به چشم هر دو نفر میره و مهم نیست که کی چقدر مقصر بوده چیزی که مهمه اینه که دیگه تکرار نشه)
و حرف های تلخ همسرتون رو به دل نگیرید و بزارید به حساب اتفاقاتی که افتاده و شما به رفتار درست خودتون ادامه بدید. میگن یه روز یه بنده خدایی توی مترو یکی پاشو له می کنه خیلی عصبانی میشه و وقتی بر می گرده که یه بد و بیراه بهش بگه، می بینه طرف نابیناست و با دیدن شرایط اون فرد دیگه دردی که در قسمت پاش ایجاد شده بود رو تنزل یافته می بینه و تا 5 تا ایستگاه حتی پاش رو از زیر پای اون بیرون نمی کشه . این نشون میده که اگه ما شرایط جانبی افراد رو در کنار رفتارشون قرار بدیم می تونیم راحتر باهاش کنار بیایم.
و نکته آخر هم اینکه عجله برای بهبود کامل نداشته باشید چون این موضوع زمان بر هست اما امید کامل به احیای زندگی چیز روشنی هست.
-
اولین و مهمترین کار اینه که ارتباطتونو با خونواده ی همسرتون بهبود بدین
منو همسرم زندگیمونو به شکل بدی شروع کردیم و با قطع ارتباط کامل از طرف خونواده ی همسرم (در حدی که علنا بارها گفتن حق ندارید بیاید)
منم زندگی و همسرمو دوس داشتمو و این قضیه خیلی زود موجبات افسردگی و ناراحتی همسرمو ایجاد کرد
روی روابط ما اثر گذاشت هر روز بحث و ناراحتی
همسرم شده بود یه ادم بی انگیزه و بی هدف
اگرچه به زبون نیاورد که پشیمونه من از چشماش میخوندم
خیلی زود فهمیدم که هرچه سریعتر باید کاری کرد
به زور به همسرم گفتم بریم خونه ی پدرت مابریم بیرونمون که نمیکنن
با اینکه میدونستم قراره چه برخوردی ببینم ازشون
بارها همسرم مخالفت کردو گفت بریم باهامون بد برخورد میکنن اما من گفتم بیخیال بابا کتکمون که نمیزننن هرچی گفتن بذار بگن
همسرم گفت نمیخوام جلوی تو بی احترامی بشه گفتم مهم نیست اون گفتو من گفتم تا اینکه رفتیم
با اینکه بعد ازون یه بارم که رفتیم بازم همسرمو تهدید کردن و گفتن حق ندارید بیاید و رابطه درست نشد اما همسرم یه کم اروم شد باورم کرد فهمید که من دنبال ایجاد جنگ نیستم فهمید که مقصر کیه
یکی از دوستان حرف خوبی زد که دنبال این نباشید که اونا با شما چطور رفتار میکنن بلکه هدفتون زندگی خودتون باشه چون قطعا هدف شما از سرگیری رابطه که خوشحال کردن اونها نیست بلکه همسرتونه و زندگیتون
باور کنید یه بار اگه شما بخاطر دل همسرت از خود گذشتگی کنی همسرتون خیلی چیزا براش عوض میشه مردا خیلی زیاد رو خونوادشون حساسن اگه همسرتون مثل شوهر من عاشق مادرشم باشه که دیگه هیچی پس لطفا زودتر به فکر حل این مشکل باشید نگران غرورتونم نباشید
من با اینکه سر سوزنی تقصیر نداشتم و کلی هم به خودمو خونوادم به ناحق بی احترامی شده بود اما باز غرورمو گذاشتم کنار و گفتم خدایا خودت شاهدی که من بی گناه چه عذابی کشیدم از دستشون اما بخاطر همسرم میرم و اینکه تو ازم راضی باشی شماهم مدام بگو من بخاطر همسرم و زندگیم میرم اینطوری برات راحت تر میشه
بعدشم سعی کن مدام به همسرت محبت کنی مدام تحویلش بگیر سرد برخورد نکن حتی اگه قلبت یخه یخ باشه باید یادت نره وظیفت حرارت بخشیدنه یادت نره که زن رو به خورشید که طراوت دهنده ی حیات هست تشبیه میکنن فکر کردی زن بودن راحته؟؟؟؟!!!!!!!!
ما زنها اگه قرار باشه خودمونو با این بادها ببازیم که هیچی
سعی کنید مدیریت کنید شرایطتونو و منتظر همسرتون و فرج الهی و ........ نباشید اول از دل خودتون شروع کنید دلتونو صاف کنیدو ببخشید و اشتباهاتتونو جبران کنید بقیش خودبه خود پیش میره