شرمندگي مزمن

خشونت جنسي - بدني و احساسي را كه كودك از ابتداي شكل گيري جنين در شكم مادر و همچنين بعد از تولد در طي زمان و مراحل مختلف تجربه مي كند انسان را دچار " شرمندگي مزمن" مي كند .

يعني فرد احساس كمبود و نقص مي كند و هرگز خود را مورد سنجش قرار نمي دهد .

شرمدگي مزمن ، احساسي بدتر از گناه را در فرد بوجود مي آورد . زمانيكه مرتكب گناه شده ايد ،در حقيقت كار اشتباهي انجام داده ايد و مي توانيد آنرا جبران كنيد اما زمانيكه دچار شرمندگي مزمن هستيد " خود شما " ايرادي داريد كه نمي توانيد آن را جبران نماييد ، " نالايق و داراي نقص هستيد " . شرمندگي مزمن ،‌منشا كودك آزرده ي درون است .



نام من شرمندگي مزمن است
من آنجا بودم در تصورات تو
در اپي نفرين ( آدرنالين ) مترشحه در درون مادرت به هنگام شرم
تو مرا در رحم مادرت حس مي كردي
پيش از انكه قادر به سخن گفتن باشي
پيش از آنكه درك كني
پيش از آنكه چيزي بداني
زماني پيش تو آمدم كه راه رفتن را مي آموختي
زماني كه بي پناه و در معرض خطر بودي
زماني كه آسيب پذير و محتاج بودي
پيش از انكه اسير هر گونه قيد و بندي باشي
نام من شرمندگي مزمن است

هنگامي به نزدت آمدم كه داراي نيروي خارق العاده اي بودي
پيش از آنكه وجود مرا احساس كني
روحت را از هم دريدم
و در اعماق وجودت نفوذ كردم
من در تو احساس كمبود و نقصان بوجود آوردم
احساس بي اعتمادي ،زشتي ، خرفتي و ترديد
احساس بي ارزش بودن ،پستي و پوچي
من در تو احساس متفاوتي بوجود آوردم
به تو گفتم كه ايرادي داري
روح ملكوتي تو را لكه دار كردم
نام من شرمندگي مزمن است

من پيش از وجدان وجود داشتم
پيش از گناه
پيش از معنويت
من احساس برترم
من صداي درونيم كهمحكوميت را زمزمه مي كند
من ارتعاش درونيم كه بدون هيچ آمادگي ذهني
از درون تو به سرعت مي گذرد
نام من شرمندگي مزمن است

من در خدا زندگي مي كنم
در اعماق دور دست و نمناك تاريكي ،
افسردگي و نوميدي
من هميشه ،پنهاني در تو نفوذ مي كنم و تو را خلع سلاح شده دستگير مي كنم
من پيوسته از در پشتي وارد مي شوم
بي انكه دعوت شده باشم
هميشه اولين نفري هستم كه وارد مي شود !
من اولين ساعاد در آنجا بوده ام
با" ادم" يا "حوا" يا "قابيل "
من در " برج بابل " و در كشتار بي گناهان حضور داشتم
نام من شرمندگي مزمن است

من از نزد والدين " بي شرم "، تنهايي ،مسخرگي ،خشونت ،غلفت و ...نظامهاي كمال گرايانه مي آيم
من از شدت خشم وحشت آفرين والدين ،نيرو مي گيرم
آثار بيرحمانه ي هم نژادان
تحقير طعنه آميز ديگر كودكان
بازتابي ناهنجار در آينه
برخوردي كه نفرت انگييز و خوفناك است
ضرت ، فشار و توحلي كه اعتماد را از بين مي برد
من از فرهنگي كه در آن نژاد پرستي و تبعيض جنسي وجود دارد ، نيرو مي گيرم
محكوم كردن عادلانه ي متعصبين مذهبي
ترس و اضطراب ناشي از تنبيه شدن
دو رويي سياستمداران
شرم نسل اندر نسل ناشي از نظام خانوادگي ناسالم
نام من شرمندگي مزمن است

من قادرم يك يهودي ،يك سياهپوست ، يك فرد شرقي و يك كودك معصوم را تبديل به يك جهود ، يك كاكا سياه ، يك احمق و بالاخره يك حرامزاده ي كوچك خودخواه نمايم !
من دردي مزمن به همراه مي آورم
دردي كه هيچگاه درمان نخواهد شد
من شكارچي اي هستم كه شب و روز مخفيانه به سراغت مي ايد
هر روز و هر كجا
هيچ حد و مرزي ندارم
تو همواره سعي داري خود را ازمن پنهان كني
اما موفق نمي شوي
زيرا كه من در اعماق وجودت جاي دارم
من نااميدي را در تو پرورش مي دهم
گويي هيچ راه نجاتي وجود ندارد
نام من شرمندگي مزمن است

دردي كه من در تو بوجود مي آورم ،
آنچنان طاقت فرساست كه تو ناگزيري از طريق
كنترل ،كمال گرايي ،اهانت ،انتقاد ،سرزنش ، حسادت ،قضاوت و قدرت و خشم آنرا به ديگران منتقل كني .
دردي كه من در تو ايجاد مي كنم بسيار شديد است
تو بايد مرا با اعتياد ،كاركردن بسيار جدي ،بازآفريني تجربه و دفاع ناخودآگاهانه از خويش مخفي كني
دردي كه من ايجاد مي كنم چنان شديد است
كه تو بايد آنرا از بين ببري تا ديگر مرا احساس نكني
تو را متقاعد كردم كه رفته ام و ديگر وجود ندارم
تو خلاو نبودن مرا تجربه كردي
نام من شرمندگي مزمن است

من منشا وسواسم
من وادادگي روح توام
منطق پوچي
وسواس عملي پي در پي
من جنايت ،خشونت و تجاوز جنسي ام
من روزنه ي سير ناپذيري هستم كه تمام اعتيادات را تقويت مي كند
من حس سيري ناپذيري و شهوتم
من "آهاروس" يهودي سرگران هلندي ،پرنده ي " واگنر "، "مرد زير زميني "دساتايوسكي ، اغوا گر " كركي گارد " و فاوست " گوته ام ".
من ذهن تو را از " انكه هستي " به آنچه انجام مي دهي و داري " منحرف مي كنم
من روح تو را نابود مي كنم و تو مرا به نسلهاي بعد منتقل مي كني
نام من شرمندگي مزمن است .

منبع : من - كودك من
خودشناسي به كمك احيا رشد و بالندگي كودك درون

نويسنده : جان برادشاو
مترجم : دكتر داود محب علي