آیا این مشکل منه که دیگه نمیتونم به شوهرم علاقه داشته باشم یا یه حالت طبیعیه؟ چیکار کنم؟؟؟
با سلام خدمت همه دوستان.امیدوارم عزاداری هایتان مقبول درگاه حق واقع گردد.
دوستان عزیزم اگر خدا صلاح بدونه 50روزه دیگه تقریبا مجلس ماست ولی من اصلا خوشحال نیستم.نمیدونم چم شده. اما دیگه مثل سابق نیستم و همسرم رو هم اونقدر ها دیگه دوست ندارم. کاملا از رفتارها و حرکاتم مشخصه از خانواده همسرم میتونم بگم دیگه دارم بیزار میشم.حالم خوب نیست... الان دیگه تقریبا 3 ساله عقدیم که بعد از کلی گفتن خودم و خانواده ام بالاخره همسرم رضایت داده بریم زیر یه سقف.البته این اواخر من دیگه اصلا حرفی نمیزدم همون چند ماه پیش که میگفتم همون بود و البته قبلش که واقعا دوست داشتم زودتر بریم خونه خودمون.ولی الان دیگه اصلا دوست ندارم.به خانواده ام تو این چند سال بسیار وابسته شدم و علی الخصوص به مادرم.دلم نمیخواد ازش جدا بشم.از طرفی از عشق و علاقه همسرم به خودم اصلا مطمئن نیستم و بهتره واضح تر بگم به آینده زندگیم.الانم همونطوریه خیلی به خانواده اش اهمیت میده و به من خیلی کمتر.الانم با دست لرزان دارم اینا رو مینویسم چون باز دوباره سر یک موضوع کوچیک ازم ناراحت شد و کلی حرف بهم زد.منم ازش عذرخواهی کردم که قبول نکرد و هیچی دیگه باز ناراحت شد.منم ناراحت شدم و برای اواین بار گوشیو قطع کردم.احساس پشیمونی دارم.احساس میکنم ازدواج و انتخاب خوبی نداشتم. سراسر وجودم پره از تمام حس های بد دنیا. احساس میکنم خیلی عجله کردم. باید بیشتر صبر میکردم .خاهش میکنم کمکم کنین میشه من دوباره همسرم رو دوست داشته باشم؟راستش رو بخواین ازش دلزده شدم از این که اینقدر پرتوقعه .میشه دوباره مثل قبل بشم.دلم میخواد با شادی برم خونه خودم ولی الان که خیلی ناراحتم. همسرم رو دیگه دوست ندارم....خسته ام.خسته میشه برای شروع زندگیم کمکم کنین. به شدت احتیاج دارم به کمک ...