سوده نگران نباش من حق اشتراکتو با مدیریت صحبت میکنم میدونم که موافقت میکنن انشالله .
سعی میکنم برا مدت سه ماه برات بگیرم. حالا بسته به نظر مدیر .
صبر کن برمیگردم . فعلا .
نمایش نسخه قابل چاپ
سوده نگران نباش من حق اشتراکتو با مدیریت صحبت میکنم میدونم که موافقت میکنن انشالله .
سعی میکنم برا مدت سه ماه برات بگیرم. حالا بسته به نظر مدیر .
صبر کن برمیگردم . فعلا .
سلام سوده جان
روز خوش
سوده جان من کمتر نظر میذارم ولی تو انقدر قلبت پاک هست و مصمم در راه رسیدن به هدفت هستی که من هم مصمم شدم نظر بدم امیدوارم راه گشا باشه.
- ازهمین امروز برای زندگیت برنامه ریزی کن. برای خودت تنها. سعی کن زن موفقی باشی زن موفق بدون دخالت همسر، سعی کن برای خودت کاری جور کنی عقب ننداز ،بهانه نیار ،دنبال ی مهد باش.توی نامه ای که مینویسی به نتایج این موضوع اشاره کن مثلا بنویس فلان جا مهد پیدا کردی و فلان جا رزومه دادی و مصاحبه کردی.
- باید همسرت متوجه بشه که داره تو رو از دست میده و دست به کار بشه در غیر این صورت به همین روش خودش ادامه میده و از دور شاهد پشیمانی و ناراحتی تو هست و احتمالاً از این موضوع لذت میبره(شاید پیش داوری کردم).
- سوده جان مطمئنم همسرت متوجه تغییر رفتارت شده ولی غرورش اجازه مراجعت دوبار را نمی دهد پس تو باید دست به کار شوی تا او نگران از دست دادن تو بشود.
- در رفتار با همسرت از خرج کردن احساسات زیای پرهیز کن حتی دیگه عزیزم را به کار نبر:81:.
- عزیزم انقدر غرق این مسله شده ای که از خودت غافل شدی شاد باش ،شاد شاد، پر انرژی پرجنبوجوش، شیرین زبان ،تمیز و شیک پوش تا دوباره جذبش کنی.الان براش شیرین زبونی نکن ولی جلوی اون با دخترت جوری مهربون باش که دلش تو رو بخواد و غرق تماشای توبشه.
- سعی کن مرموز و پیچیده باش قرار نیست هر جا رفتی هر کاری انجام دادی به او بگویی سعی کن زمانی را با دوستات باشی. تو می توانی خوش باشی و خوش بگذارنی حتی بدون همسرت این را برای او رفتار کن تا بفهمد.بگذار نگرانت شود. همیشه ته دلش نگران باشد که تو کجایی و با که هستی.
- تو باید زمانی را با خودت خلوت کنی و به خودت بررسی و ارامش درونی به دست بیاوری بعد از دادن نامه او را رها کن سعی کن تماس کمتر و اس ام اس کمتری بد
- سعی کن وابستگیت را کم کنی تو خیلی خیلی وابسته همسرت هستی مردها از زنهای وابسته گریزون هستند
- به این باور برس که بدون شوهرت هم می توانی زندگی کنی این باور به تو اعتماد به نفس می دهد و باعث استقلال تو می شود.تو بدون اون کامل هستی اینو رفتار کن. پس نذار متوجه نگرانی تو بشه و تورو وابسطه و آویزون بینه.
- اعتماد به نفست را افزایش بده و عزت نفس داشته باش محکم باش و نترس علی نباشه سخت میگذره ولی جوری نیست که اصلا نگذره وقتی تو خودپنداره قوی داشته باشی این خود پنداری قوی در صحبت کردن در راه رفتن و در تمام کارهای تو نمایان میشه و باعث جذب همسرت میشه
- در قسمتی از نامه حتماً به او اعتماد به نفس بده نقاط قوتش رو ستایش کن، تعریف و تمجید کن و نشون بده بعضی از کارا فقط از عهده اون برمیاد فقط صادقانه باشه نه بزرگ نمائی.
- البته می تونی وقتی میاد دنباله دخترتون کاری ازش بخواهی و بعد وقتی اون کارو انجام داد ستایش کنی و کار رو بزرگ جلوه بدی که با این کار انرژی دریافت می کنه و حس مفید بودن میکنه :311:و تو کسی هستی که اون حس رو بهش داد (مثل جابجا کردن مبل)
- برای خودت ارزش قائل شو تا همسرت هم برای تو ارزش قائل بشه
- به هیچ عنوان شکسته نفسی نکن و خودتو خرد نکن بگو قبول دارم اشتباهاتی رو در گذشته داشتم و پی بردم به اشتباهاتم اگر تو هم می خواهی کمکم کن جبران کنم
- خودت رو نسبت به اون بی تفاوت نشون بده نشون بده برات مهم نیست کجا میره با کی چی کار می کنه . نگو رفتار کن. این بی تفاوتی عالی هست و اون رو به فکر می اندازه که چی شده تو بی خیالش شدی و بیشتر به سمت تو میاد بهت قول میدم این راه کار تکونش میده
عزیزم گذشته رو بریز دور و از نو شروع کن از نو برای شوهرت دلبری و تن نازی کن زندگیتو از نو بساز.
عزیزم سوالی داشتی بپرس
موفق باشی منتظر خبرای خوبت هستیم:72::72::72:
سلام
مبارکت باشه هم عید غدیر خم هم شارژت راستش من هنوز وقت نکردم با مدیر صحبت کنم ولی انقدر بانی خیر مخفی تو تالار زیاده که رو هوا میزنن .
از طرف من که نبود ولی از طرف هر کی بود باید اجرشو بامن نصف کنه حتی اگه خود مدیر باشه :311:
بانو سوده تو خانه اصلی صفحه اول انجمن قسمت پایین یه جا زده پیغام خصوصی با خط قرمز برو اونجا و تاپیک جدید بزن و طرح مشکل کن . چند روز طول میکشه جواب بدن
خب تو خصوصی قشنگ بحثتو باز کن یادت نره از خصوصیات علی براشون بگو . کمی هم از مشکلات جدایی بگو و اشتباهاتیکه داشتی و همینطور علی .
راستی میتونی پست هاتو انتقال بدی اونجا که بچه های دیگه کمکت میکنن چطور انجام بدی
مشکلاتتو دسته بندی کن تا بهتر پاسخ و نتیجه بگیری .
خیلی خوشحال شدم و از مدیریت ممنونم . :104::104:
عجب دوره زمونه ای شده . فرصت نمیدن آدم نیت کنه چه برسه به اینکه دست تو جیبت کنی .
ممنون ازتون .
- - - Updated - - -
سلام
مبارکت باشه هم عید غدیر خم هم شارژت راستش من هنوز وقت نکردم با مدیر صحبت کنم ولی انقدر بانی خیر مخفی تو تالار زیاده که رو هوا میزنن .
از طرف من که نبود ولی از طرف هر کی بود باید اجرشو بامن نصف کنه حتی اگه خود مدیر باشه :311:
بانو سوده تو خانه اصلی صفحه اول انجمن قسمت پایین یه جا زده پیغام خصوصی با خط قرمز برو اونجا و تاپیک جدید بزن و طرح مشکل کن . چند روز طول میکشه جواب بدن
خب تو خصوصی قشنگ بحثتو باز کن یادت نره از خصوصیات علی براشون بگو . کمی هم از مشکلات جدایی بگو و اشتباهاتیکه داشتی و همینطور علی .
راستی میتونی پست هاتو انتقال بدی اونجا که بچه های دیگه کمکت میکنن چطور انجام بدی
مشکلاتتو دسته بندی کن تا بهتر پاسخ و نتیجه بگیری .
خیلی خوشحال شدم و از مدیریت ممنونم . :104::104:
عجب دوره زمونه ای شده . فرصت نمیدن آدم نیت کنه چه برسه به اینکه دست تو جیبت کنی .
ممنون ازتون .
اول از همه میخوام عید غدیر رو به همه شما دوستای مهربونم تبریک بگم :72::72::72::72::72::72:٫ایشالا همیشه تو جشن و شادی باشید و بجای منم از شیرینیهای ناب ایران زمین بخورید و بعد بدونم کار کی بوده که حق اشتراگ منو داده یا مدیر محترم خودشون بودند:303:؟! من نمیدونم چطوری از اون شخص مهربون و انسان دوست تشکر کنم:72:٫ امیدوارم و از ته قلبم همیشه واسش آرزوی سعادت و شادی دارم٫شرمنده کردین٫ کار یکی از خود شماهاست٫میدونم و شایدم مدیر عزیز!:310:
آقا آونگ گل:72: ببخشید من کمی دوزایم کجه٫دیر متوجه میشم ازم چی میخواید!اگه دوزاریم کج نبود زودتر همسرمو میفهمیدم!
خوب میریم سراغ سوالها!راستش آونگ عزیز من قبلنها فقط موقع ماه رمضون که میشد نماز میخوندم چون عاشق روزه داریم٫بعد از ماه رمضون تعطیل میکردم:54:! خوب علی اکثر وقتا میگفت سوده تو که دلت ایمان داری نمازتو بخون مگه چقدر وقت میبره٫من ولی نمیخوندم!خوب دختری هستم که خیلی به ظاهر اهمیت میدم و اگه قرار بود نماز بخونم دیگه اجازه نداشتم رنگ و وارنگ لاک بزنم و همیشه خوش آرایش باشم٫چون واس گرفتن وضو باید پاکشون میکردم...( از همینجا واسه افکار اشتباهی که داشتم اول از خدای مهربونم و بهد از شما دوستانم معذرت میخوام:302:) کلا علی دوست داشت که من نماز بخونم٫اوایل ازدواجمون هم نماز میخوندم هم هر شب یک ساعتی قران (البته فقط معنی آیات رو)میخوندم٫کم کم رهاش کردم!
خوب من الان هر وقت آزادی که گیر میارم یا نماز میخونم(نماز حاجات٫نماز غفیله٫نماز امیر المعمنین و نماز محبت)و کلا شبهاوقتی پارمیدا لالا کرد یک ساعتی قران میخونم(حالا یا ختم ۴۰ روزه دارم و یا چند سوره میخونم) که واقعا بهم آرامش میده:43:!
همسرم الان خوب میدونه من باز نماز میخونم (چندبار سر نماز خوندم امد دنبال پارمیدا و خانم پسر خالشون هم بهش گفته که من ایمانم رو قوی کردم٫البته خانم پسر خالش خیلی کمکم کرد تا من رو هم با ایمان کنه مثل خودش٫خیلی ماهه!نمیدونم چطوری میشه از این راه بهش نزدیک شد ٫شما پیشنهادی دارید؟!خیلی ممنونم که راهکارهای خوب خوب نشونم میدید:72:!
آقا پارسای عزیز نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم:72:٫حتی اگه کار شما نبوده همین که نیتتون خیر بوده جای قدردانی داره٫شما بی شک در این راه ثواب کردید:203:٫ممنونم از راهنمایتون٫تو همون قسمتی که گفتید تاپیک زدم( پیامهای خصوصی) همه خصوصیات علی و خودم و هم گفتم!راستی چطوری میشه پستامو به اون تاپیک انتقال بدم٫باید کپی کنم یعنی؟!بازم ممنون پارسا جان!:72:
سلام فریبای عزیزم٫خوشحالم که میتونم رو شما هم حساب کنم و ممنونم از لطفتون:72:!من همونطور که قبلا گفتم دارم تمام سعی خودم رو میکنم که دوباره به درسم ادامه بدم ولی باید منتظر جواب استادم باشم٫واسم دعا کنید قبول کنه:203:!مهد رو هم همون یک سال پیش پیدا کردیم٫من صبحا پارمیدارو میزارم مهد بعد میام خونه یا میرم خرید یا به کاای خونه میرسم٫تا دو ماه پیش واسه چند مدتی توی یه کلینیک دندون پزشکی کار میکردم ولی چون علی مارو ترک کرده بود و پارمیدا حال مساعدی نداشت مجنورا امدم خونه٫بدون شک تا چند وقت دیگه ام باز میرم کار چون خودم هم از خونه بودن خوشم نمیاد!
همسرم همیشه میگفت سوده برو به درست ادامه بده وسرگرم باش منم چون یک بار تو درسم اون اوایل که پارمیدا به دنیا امده بود لطمه خوردم بعدش ترسیدم که شاید از عهده زندگی٫بچه٫درس و خانهداری برنیام٫الان واسه آیندم خودم تصمیم میگیرم ودوست دارم حتی وقتی همسرم برگرده ببینه همونطور که همیشه میخواسته سرگرم درس و کارم!
بله این غرورش آخر منو میکشه:54:٫منم دنبال یه راه حلم که از غرورش کم کنم ولی نمیدونم چطوری تا با خودم مثل قدیما صمیمیش کنم و از این حالت سردی درش بیارم که الان با کمک یک خیر خواهی تونستم مشکلمو مطرح کنم و منتظر جواب مدیران و مشاوره هستم!
من اول از همه غرق توی اصلاح خودم هستم٫باور کنید! توی خونه زیاد بهش فکر نمیکنم٫بقول بالهای صداقت گلم یک بار آرزوتم از ته دلت از خدا بخواه و بعد رهاش کن٫اگه خدا صلاح بدونه خودش برآوردش میکنه:203:!من هم شادم و هم با دخترم حسابی مجردی میگردیم ولی همسرم جاش همیشه پیشمون خالیه٫هر چی خواست خدا باشه!
من اصلا از خودم بهش اطلاع نمیدم که کجا با کیا میرم جای چون خودشم میدونه جای رو جز خونه مامانم ندارم برم نمیپرسه اصلا!فریبا ی گلم من خود آرامشم:310: اصلا هم دیگه ته دلم التهاب ندارم که خدا میاد یا نمیاد٫فقط دوست دارم رابطم باهاش دوباره گرم بشه خوب همسرمه ولی دارم یاد میگیرم که اگه زبون لال نخواست برگرده باز میتونم بدون زجر و غصه زندگی کنم!
من دلبستش هستم نه وابسته مهربونم٫اون اوایل که رفته بود بله آویزونش بودم و همش اشک میریختم الان دیگه بزرگ شدم و دست از این بچه بازیها ورداشتم٫انقدر از بچه های سایت :72:چیز یاد گرفتم و این ور اونور مقاله خوندم که اصلا هیچ حس وابستگی در من وجود نداره!تصمیم دارم بعد از اینکه نامه رو بهش دادم (البته الانم کاریش ندارم) دیگه حتی پیام عاشقانه ام دیگه ندم تا خوبه خوب فکر کنه و نگران بشه!
فریبا ی عزیزم ممنونم از پست مفیدت!
:72:
سلام
از دوستان میخوام نحوه انتقال تاپیک یاپستشو به خصوصی به بانو سوده یاد بدن چون من این کار با کپی انجام دادم راه اصلیشو نمیدونم . ممنون
بانو سوده راستش به طور کامل الان پست 19 شما رو خوندم . اول اینکه بابت مشکل خودم ازتون ممنونم و باید بگم متاسفانه همسرم به لذت های موقتی رو آورده و چون فهمیده تو بارداری مشکل داره کلا قید زندگی مشترک زده و دیگه براش مهم نیست و لزومی نمیبینه ادامه بده . هرچند من تلاش زیادی کردم برا برگشتش حتی پای تعهد برا وفاداری بدون بچه هم رفتم ولی خب ایشون هیچ فرصتی ندادن . در کل ازتون ممنونم
سوده خانم اینا که شما از علی آقا گفتی من که مرد م دلم رفت وای به حال شما :311: ولی خب کاریکه شده درست میشه انشالله . تو جدایی که زیاد به هم آسیب روحی وارد نکردین ؟؟؟؟؟؟؟؟ چون تو برگشت خیلی مهمه . هرچی جدایی سختتر بوده باشه به مراتب برگشت هم سختتر خواهد بود .
خوشحالم که علی آقا ایمانشون قویه همین باعث رحیم شدن دلش و نرمشش خواهد بود . بازم میگم صد در صد ایشون متوجه پشیمونی شما شده و داره بهتون فکر میکنه . داره امتحانت میکنه صبر شمارو محک میزنه . برخورد های غلط شما رو میسنجه . پس خیلی بیشتر مواظب رفتارت باش .
تنها راه اینکه تغییرات در شما نهادینه شه یعنی برات عادی باشه . یه روز میاد که پامیدا دست مادرشو میذاره تو دست پدرش
راستی پارمیدا بلده نماز بخونه . خب ادا که میتونه در بیاره . یه سوره یادش بده . یه چادر نماز سفید با گلای صورتی براش بدوز . .....گفتی مادر پدر علی شهید شدن درست یادمه ؟ خب اگه اینطوره توسط پارمیدا براشون خیرات بده یه سینی خرمایی یه جعبه شیرینی کوچیک . (برا ارزش های علی ارزش قائل باش ) پارمیدارو طوری تربیت کن که علی هست و علی دوست داره .
موفق باشی :72:
آقا پاسای گل :72:من خیلی متاسفم و امیدوارم که ایشون هم نظرشونو عوض کنند و مطمعا هستم که یک روز ی همسرتون پشیمون میشن و برمیگردند به امید خدا!
راستش من دو ماه اول جدای خیلی التماس کردم برگرده و باهام صحبت کنه تا مشکلمونو حل کنیم خیلی اصرار کردم٫اویزونش شدم همش گریه, داد٫دنبالش میدویدم تا فقط نره و بمونه و علی هم فراری بود٫همیشه میگفت بزار برم یه روزی آروم میشم میام توضیح میدم منم گیر میدادم و حرص میخوردم!واقعا اصلا هیچ اشتباهی از طرف خودم نمیدیدم و علی رو صاحب تمام و کمال تمام این جدای میدونستم٫علی هیجوقت درست و حسابی نگفت که کارای من و این تغییر رفتار من داره اذیتش میکنه و همیشه تو خودش میریخت!
الان خوب علی هم خیلی آروم شده٫حالتش معمولیه و داد و بیداد نمیکنه٫اخم نمیکنه٫بعضی وقتا میخنده و امروز پای تلفن با پارمیدا بگو بخند میکرد (میدونست من میشنوم) احساس میکردم داره حرفهای خنده دار میزنه که منم بخندم(چه خوش خیالم من:311:)
بله آقا پارسای گل٫ علی باید مطمعا بشه که این تغییرات در من میمونه و لحظه ای نیست!
پدر مادر و برادرش شهید شدند و من واسشون ون وقتا که علی بود ماهی یک بار حلوا درست میکردم٫راستش من اکثر شبها تو خوابم میبینمشون مادرش همیشه ازم تو خواب میخواد که دست علی رو رها نکنم٫دیگه به این خواب عادت کردم نمیدونم چرا تو خواب خودش نمیرن که به علی بگن دست منو چرا رها کرده:47:!میدونم الان اون خدا بیامرزهام هم نا آرومن و تنهای علی رو حس میکنند( خدا بیامرزتشون):203:
اتفاقا هر وقت نماز میخونم پارمیدا میاد پیشم و چادرم رو میندازه رو سرش و سوره قدر رو کمی بلده (عمش تو ایران یادش داده) میخونه٫حتما همین شب جمعه واسشون خرما و حلوا درست میکنم!به نظرتون بدم پارمیدا ببره به علی بده بخدا از اینکه بگه:مگه نگفتم دیگه چیزی واسم نده! از اینش میترسم...اون سری واسه تولدش کیک درست کرده بودم گفت مرسی زحمت کشیدی ولی دیگه نکن٫منم گفتم باشه!ولی الان باز واسش حلوا بدم حتما تو دلش میگه مگه نگفتی باشه چرا باز واسم خوردنی میدی!یا چطوری بدم که خوشش بیاد!
چشم آقا پارسای عزیز من پارمیدارو همونطوری بزرگ میکنم که همسرم میخواد٫ایشالا خدا خودشو برگردونه تا خودشم یاریم کنه تو بزرگ کردن دخترمون! :323:
فردا دیگه قول میدم نامه ای که نوشتم رو واستون بنویسم(یادم رفت تو تاپیک خصوصی بگم که میخوام واسش نامه بدم) تا شما دوستای گلم اگه نقصی توش هست کمکم کنید تا باهاش بتونم دل همسرم رو بلرزونم و به فکر برگشتن بندازمش!همگی خوب بخوابید دوستای مهربونم٫تک تکنون واسم عزیزید:72::72::72::72::72:
سلام
یا الله
صاحب خونه اجازه هست؟؟؟؟
من کلا نظری ندارم یعنی میترسم چیزی بگم ولی راجع به حلوا که گفتین خواستم یه چیزی بفرمایم:18:
اگه میخواین بفهمه که دارین حلوا درست میکنین چون بوی زیادی راه میندازه میتونین روز و ساعتی که قراره علی آقا بیاد دنبال پارمیدا درست کنید.بعدشم یه مقدار به دخترتون بدین که بهشون بده و بگین بوش را افتاده بود گفتم نکنه دلت بخواد ...
در ادامه باید بگم:
ما منتظر علی تون هستیم هیچ جا نمیریم همین جا هستیم
خخخخخ
.
.
.
بااجازه
سلام سوده جان
اگه میخوای کل تاپیکت روانتقال بدی به بخش خصوصی ازطریق لینک تماس باما یاپیام خصوصی به جناب مدیردرخواست بدین
اماواسه انتقال پست نمیدونم!!میتونی copy&pastکنی...
واسه حلوا اگه علی اعتراض کرد بهش بگوخیراته واسه پدرومادرت بخوروفاتحه بفرست...وفرض کن یکی دیگه داده نه من...واسه ثوابش بخور...
چیزدیگه ای نگو...مثلا نگوببخشیدفرستادم!!!
یامیتونی به پارمیدابگی ازش بپرسه وبگه مامان واسه مامان بزرگ وپدربزرگ حلوا درست کردی میخوری بیارم واست؟؟
مامنتظرنامه شیرین به فرهادش هستیم!:43:
سلام سوده خانم
به به عالی پس قدم اول رو خودت برداشتی :104::104::104:
سر نماز برای ما هم دعا کن
منظورم این بود که علی تو مراسم های مذهبی شرکت می کنه؟؟؟
دوست داره با کسی بره؟؟؟ یا تنها باشه؟؟؟
تو المان برنامه های مذهبی چطوره؟؟؟؟ تو روزهای خاص (عید یا شهادت) مراسمی برگزار میشه که علی دوست داشته باشه؟؟؟
قبالا با هم شرکت می کردید ؟؟؟و یا علی تمایلی داشت که بره؟؟؟
اگر علی دوست داره که شرکت کنه پارمیدا رو جلو بندازید و بگه بابا مارو هم ببر
به این بهانه باهم برید بیرون
چیزی تا محرم نمونده
امام حسین و حضرت عباس هم خوب حاجت میدن
هم مراسمهاشون موقعیت مناسبی برای نزدیک شدن شماهاست
یا پیشنهاد کن برای عاشورا و تاسوعا بیایید ایران
بگو اینجا مراسمش بهتره
موفق باشید:323:
سلام دوستان گلم:72::72::72::72::72:
ققنوس خانومی اجازه ما هم دست شماست٫چای بریزم واستون با قند نخور بیا با این شیرینیهای که با پارمیدا درست کردیم بخور گلی:43:! از پیشنهادتم ممنون٫ فکر خوبیه!در ضمن اصلا هم نترس نظرتو راحت بیان کن٫ ققنوس عزیز دعا کن که مهرم تو دلش دوباره بشینه بلکه دلش تنگ بشه واسم:203:!
پاییزه مهربونم:43: راستش نمیخواستم کل تاپیکو انتقال بدم بخش خصوصی چون اونوقت دیگه از اینجا خارج میشه و دیگه شما نمیتونید راهنمایو کنید٫درسته؟! پاییزه جون شما منو خوب شناختید:311:!!! چیزدیگه ای نگو...مثلا نگوببخشیدفرستادم!!!(قول میگم دیگه هی چپ و راست نگم ببخشید!):81:
پیشنهادتون هم مثل همیشه عالیه٫باید ببینم کی اینجا میاد تا همون روز درست کنم و توی یک پیشدستی بدم پارمیدا بهش بده٫اگه اعترض هم کرد حتما میگم خیراته واسه مادر و پدر خدا بیامرزت واسه ثوابشم که شده فاتهه بده و بخور!(میدونم با این حرفتون دیگه هیچی نمیگه!):227:
سلام آقا آونگ گل٫مرسی از شما که همیشه واسم پست میزارید و کمکم میکنید:72:!
راستش تو آلمان مراسمهای مذهبی رو فقط ترکها میگیرند!ایرانها تو شهرهای بزرگ هستند که مراسمی بگیرند ولی کم پیش میاد! یا متاسفانه اینجا حتی مسجدی نیست نزدیکیها که علی بتونه بره! مثلا از خاله فریدم (خانم پسر خاله علی) میدونم که خانومها تو خونشون جشن یا سوگواری دارند ولی فقط خانومها شرکت دارند!واسه مردها چیزی نیست متاسفانه!
به عاشورا چند روزه دیگه مونده (لطفا منو یک روز قبلش با خبر میکنید که چهل شب ختمم رو ادا کنم!)واسه همتون هر شب دعا میکنم٫خیلی مهربونید٫خواهرانه همتونو دوست دارم:43:!
آقا آونگ منم دلم واسه مراسم عاشورا تاسوعا تنگ شده ( ۷-۸ سالم بود از ایران خارج شدیم ولی همه خاطراتش یادمه) خیمه اتیش میزدن شربت میدادیم به مردم:302:!آخ خدا جونم میشه یه روز منم این روزا رو دوباره ببینم! یا امام حسین خودت حاجت دل تمام دوستای مهربونم رو بده٫دلم واسه سماء و بهار هم شور میزنه٫خبری ازشون نیست!خدا جونم خودت هم مارو کمک کن!:323:
خوب به قول پاییزه گلم میریم سراغ نامه شیرین (چه از خود متشکر) به فرهاد! از همینجا از تمام شما دوستای خوبم پوزش میطلبم ٫چون تومار نوشتم!
:102: