-
خسته ام و کلافه
سلام
امیدوارم همه خوب باشید
می خوام کمی از خودم بگم شاید اینجوری کمی سبک بشم
یه پسر 27-28 ساله عضو خانواده بزرگ بچه های طلاق
از خیلی چیز ها میگذرم 7-8 سال پیش تو شرکتی مشغول به کار شدم و بعد از 3-4 سال یه پولی جمع کردمو خواستم دیگه به قول معروف بیفتم تو راه خودم که از قضا یه نامرد بی معرفت به بهانه سرمایه گذاری و از این حرفها یه کلاه گشاد سر ما گذاشت و پولمو نو بالا کشید و ما موندیمو دست خالی و کلی بدهکاری و در همون حال هم شرکت تعطیل شد همون موقع ها بود که منم تازه با دختری آشنا شده بودم که واسه آینده ام کلی باهاش نقشه داشتم ولی خب یه شرایط درست و حسابی واسه زمین خوردن من جور شده بود
دردسرتون ندم بعد از 4 سال سگ دو زدن تونستم بدهی هامو بدم و برسم به نقطه صفر
البته تمام این مدت اون دختره بنده خدا همراهم بود و به امید اینکه بنونیم با هم زندگی رو شروع کنیم
حالا 1 ساله که تو یک شرکت دیگه دارم کار میکنم ولی هنوز نتونستم پیشرفته مالی داشته باشم و مهمتر از همه....
همراه همیشگیه من تو این 4 -5 سال حالا دیگه خسته و نا امید شده از من به قوله خودمون بریده و هر روز از هم دورتر داریم میشیم اینو کاملا می تونم از چشماش بخونم
و نگاهش که دیگه شاد نیست ازارم میده و حتی نمی دونم چی کار میشه کرد دیگه ذهنم نمیکشه یه جورایی میشه گفت کم آورده مغزم.......................................... ....
-
RE: خسته ام و کلافه
سلام king
خوش آمدی
ای غلامت عقل و تدبیرات هوش
چون چنینی خویش را ارزان فروش!
ای همه دریا چه خواهی کرد نم؟
ای همه هستی، چه می جویی عدم؟
عزیزم یه کمی امید ، یه کمی شجاعت و یه کمی حرکت....، بنا نیست وقتی توی یه چاله افتادیم ، همونجا تا روز قیامت لم بدهیم.
یه لیستی تهیه کن از همه چیزهای جالبی که داری و هنوز از دست ندادی، از جمله همین دختر خانم.....، کار، سلامتی و .....
فکر کنم نیاز باشه حضوری به یک روانشناس بالینی مراجعه کنی، تا بعضی خطاهای شناختی و احتمالا افسردگیت درمان شود
-
RE: خسته ام و کلافه
ممنون از پاسخی که گذاشتین
باید بگم من ننشسته ام عزیز اتفاقا خیلی هم پیگیر مسائل هستم و به قوله معروف
ایندر اوندر میزنم
ولی همونطور که گفتم خستگیه خودم رو میتونم باهاش کنار بیام ولی با چشمهای اون نه!!
اگر ادرس یا تلفنی از یک روانشناس خوب به من بدین ممنون میشم
-
RE: خسته ام و کلافه
راستی آقای سنگ تراشان عزیز
حرکت که گفتم دارم در مورد شجاعت هم یه سوال دارم بدون قایق به دل اقیانوس رفتن شجاعت میخواد یا ...
من شاید به قولی کمی افسردگی اذیتم کنه ولی واقعیتها که بیشتر عذابم میده
فکر میکنم حالا تونستم کمی بیشتر خودم رو بشناسونم
-
RE: خسته ام و کلافه
سلام king عزیز
احساست رو درک می کنم. خیلی از آدمها با مشکلاتی شدید در چنین فضاهایی قرار می گیرند. بسیار سنگین است. وقتی در میان مشکل قرار داریم گاهی احتمال گذشتن این مرحله نیز برایمان غیر ممکن است.
فراموش نکنیم وقتی که تحت فشاری شدید یا هیجان و یا احساسی قوی قرار می گیریم خطاهای شناختی در ما بیشتر می شود و در این جاست که واقعیت ها برای ما نوع دیگری بروز می کند. بسان وقتی که تب داریم بعضی اشیاء بزرگ به نظر مان می آید یا وقتی که دور خود گشته ایم ممکن است جهان را در حال دوران ببینیم. این حسی واقعی هست که از پیرامون داریم. اما واقعیت نیست. بلکه برداشت ما از این واقعیت هست. لذا ممکن است برکه ای را اقیانوس ببینم. یا کشتی خود را به خطا قایق ببینیم. برای اینکه چک کنیم این برداشت ماست که اشتباه هست یا اینکه واقعا همه چنین درکی را از مشکلات اطراف ما دارند لازم است که همین کاری را که شما کردیم انجام دهیم یعنی نظر خواهی از دیگران. در مورد روانشناس هم لطف به لینک ذیل بروید. امیدوارم من و سایر اعضاء این سایت را به عنوان دوستانت ، در کنار خود حس کنی.
لطفا در لینک ذیل آدرس خانم دکتر اسماعیلی در که در پاسخ به سعید داده ام را یادداشت فرمائید:
<a href="http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&contentid=321&P1N= ContentID&P1V=321" target="_blank">خانم دکتر اسماعیلی</a>
-
RE: خسته ام و کلافه
ممنونم حتما سعی میکنم سری بزنم
-
RE: خسته ام و کلافه
جناب سنگ تراشان عزیز
متشکرم از پاسخت ولی من تفاوت واقعیت و توهم مشکلات رو میدونم عزیز
مهم اینجاست که من که خودم همیشه مشکلات بقی رو میشنیدم حل و فصل میکردم حالا خودم موندم و نمیتونم تمرکز کنم
من تمرکزم رو از دست دادم و به قول خودت میان مشکلات گم شدم
-
RE: خسته ام و کلافه
سلام king
معمولا همین طوره، وقتی ما خودمون درون گود باشیم به لحاظ درگیر بودن با همه قوای فکری، احساسی و رفتاری و هوشیار و ناهوشیارمون، قدرت همه جانبه نگری از ما گرفته می شود.
من یکجا در جواب یک مراجعی عزیزی گفته بودم که حیطه های شناخت و تاثیر گذاری هر انسان متفاوت است:
1 - بخشی از مسائلمون که خودمون و خدامون بر آن احاطه داریم
2 - بخشی از مسائلمون که خودمون نمی دونیم ولی دیگران می دانند.
3 - بخشی از مسائلمون که خودمون و دیگران مطلعند
4 - بخشی از مسائلمون که خودمون مطلع هستیم ولی دیگران نمی دانند.
پس نیاز هست حداقل به خاطر بخش 2، هم که شده از کس دیگری غیر از خودمون در بعضی مسائل که درگیر هستیم کمک بگیریم. و اگر این فرد متخصص باشه چه بهتر...
-
RE: خسته ام و کلافه
سلام king عزیز ،
وقتی نوشته هاتو می خوندم همونطوری که خودت گفتی خستگی و غمت رو به وضوح احساس کردم .
به نظر من هم واقعا شوخی نیست ، وقتی که با شرایط اقتصادی حاکم بر الان کشور ما ، یه جوون با تلاش و کوشش سعی می کنه برای آیندش اندوخته ای داشته باشه و بر همون اساس برای زندگیش برنامه ریزی می کنه . و بعد آگاهانه یا ناآگاهانه و یه دفعه در شرایطی قرار می گیره که همه ی اون امید و آرزو رو بر باد رفته می بینه ...
به نظر من همین که تو خودتو نباختی و مجددا از صفر شروع کردی ستودنیه ... تو یک انسان ارزشمندی که هم خودت رو می شناسی و هم تواناییهات رو و با توجه به همین موضوع هم می تونی از پس شرایط موجود بربیای ...
فقط کمی خسته شدی و ترسیده که در چنین شرایطی خستگی، ترس و افسردگی خیلی طبیعیه و این چیزی نیست که فقط مختص تو و دختری که دوست داری باشه ...
معلومه که با تلاش یک ساله نمی شه به جایی رسید که قبلا 3-4 سال براش وقت گذاشتی ... طبیعیه که وقتی الان خودت رو با مثلا 5 سال پیش خودت مقایسه می کنی غمگین بشی و ادامه ی مسیر رو سخت ببینی . هر کس دیگه ای هم که جای تو بود در انتخاب مسیرها و راهش دچار تردید و عدم تمرکز می شد چون از قدیم گفتن مارگزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه .
اما همونطور که گفتی پشت سر گذاشتن این شرایط به تو و قطعا دختری که دوستش داری امکان شناخت بیشتری نسبت به خودتون داده و این یک فرصت و امکان ویژه هست که زندگی به راحتی در اختیار انسانها نمی ذاره ...
نمی دونم قبول داری یا نه ؟ اما من معتقدم که آدم با تجربه های سخت و سنگینشه که بزرگ می شه نه فقط با گذشت ایام عمر ...
حالا چی تو رو نگران کرده ؟ خستگی و نگاه خسته ی همراهت ؟ یا خستگی و درموندگی خودت ؟
من فکر می کنم یه بخشی از این نگاه ، انعکاس ذهنیتی هست که خودت نسبت به زندگیت داری . فکر می کنم آقای سنگ تراشان هم به همین موضوع اشاره کردن . یعنی اون تو رو خسته ، پژمرده و غمگین می بینه و به تبع او هم همینطوری می شه . وگرنه کسی که با تمام اتفاقاتی که افتاده ، محبت شما رو از دلش خارج نکرده اگه بخواد بازم می تونه همراه شما باشه ،..
نمی دونم شما از چی می ترسی ؟ از اینکه تنهات بزاره و ترکت کنه ؟ یا اینکه
نمی خوای بیش از این غمگینش ببینی ؟ یا نه از خودت می ترسی که کم بیاری و نتونی تا تهش بری ؟ ...
در هر صورت بهترین راهش اینه که باهاش حرف بزنی و هردو امیدوارانه به زندگی که در پیش دارین نگاه کنین . آینده ای که هنوز نیومده و هیچکس به جز با پیش بینی و حدس و احتمال ، به طور قطع نمی دونه چه خواهد شد .
واقعیتش اینه که ما به عنوان یک انسان و علیرغم تمام توانایی ها و همه ی
داشته هامون از 1 ثانیه ی بعد خودمون خبر نداریم اما این به این معنی نیست که هیچ چیز در اختیار ما نیست و ما باید بذاریم زندگی هرکار که می خواد با ما بکنه .
به نظر من ما قوی تر و بزرگ تر از شرایط هستیم و فقط کافیه که به این باور برسیم که زندگی ما انعکاس خواسته ها و اعمال ماست . اونوقته که می تونیم با تدبیر ، شرایط رو به نفع خودمون عوض کنیم . اما نباید فراموش کنیم هر انتخابی هزینه ای داره و زمانی ، که باید سپری بشه ...
پیشنهاد می کنم برای اینکه هردو به آرامش فکری بیشتری برسین با هم به مشاور مراجعه کنین .
... دل قوی دار، سحر نزدیک است ....
براتون آرزوی موفقیت می کنم .
-
RE: خسته ام و کلافه
سلام king
از اینکه این اتفاق در این سن برای شما افتاد نگران نباش اگه قرار بود این اتفاق بعد از 20 سال زحمت برای شما بیفتد ایا توان وفرصت کافی برای جبران ان داشتید؟ شما توانسته اید با توحه به توان و اراده تون این تجربه تلخ را جبران کنید شما بدون اینکه بخواهید بعد از کذشت چند سال وفاداری دختر مورد نظر تون را دیدید شک ودودلی به خودت راه نده عاشق تر از قبل نگاه کن هم در زمینه کار وهم در مورد دختر مورد نظر تون
یه پیشنهاد :
دوباره از دختر مورد علاقهتون مثل روز اول خواستگاری کن