-
من درکت میکنم در چه وضعیتی هستی، اما چرا آخه خودت، خودت و درک نمیکنی خانوم گل.
شما که دیدین زنگ نمیزنن، خب خودت چرا زنگ زدی! مطمعنا نسبت به زنگ نزدنشون حس بدی بهت دست داده بود، بنظرم برای ارامش خووتم شده نباید زنگ میزدی.
بعدشم، خب چرا بهشون نگفتی، من اگه باردار شدم علاوه بر اینکه کاری غیر شرع نبوده، مقصر هم فقط خودم نیستم، مطمعنا تنهایی نمیتونستم باردار بشم، این وسط برادرتون هم مقصرند، راه های پیشگیری که فقط برای خانوم ها نیست، آقایون هم راه پیشگیری دارند باید رعایت کنند!
یا مگه شما نمیگین، قرار بود عروسی نگیرین؟ و خودشون گفته بودن، هرچند ممکنه در حد یک تعارف و پیشنهاد بوده باشه و ته دلشون قصد گرفتن عروسی داشتن، اما شما همین هم میتونستین و بهانه کنید و بگین خودتون پیشنهاد داده بودین که عروسی نگیریم.
بعدشم شما الان نیاز به روحیه دارین، بهتره با مادرتون صحبت کنید تا با همسرتون صحبت کنند و ایشون هم با خانوادشون تا بیشتر مراقبتون باشند، بهرحال در این اتفاق هردو به یک سهم مقصر بودین.
نباید یک طرفه سرزنش بشین.
بنظرم اگه براتون مقدوره پیش یک مشاور برین البته با همسر و ازشون بخواین در مورد شیوه رفتار درست با شما در این دوران راهنماییشون کنند.
همسرتون الان از ناشی گری و عدم آگاهیشونه که متوجه رفتارشان نیستن ورگرنه اگه بدونن شما در چه دوران حساسی هستید مطمعن باشین رعایتتون و میکنند.
خواهرشوهرتون مجرد هستن، فرزند ندارند؟ احتمالا ایشون هم از روی عدم آگاهیشونه که اینطوری رفتار کردن ورگرنه قصد اذیت و آزار نداشتن!
دیگه سعی کنین زنگ نزنین اگه هم زنگ میزنین و اعتماد بنفس داشته باشین، سکوت نکنین! اگه بنظرتون جایی حرف ناحقی بهتون میزنند خب خیلی محترمانه و منطقی پاسخ بدهید.بعضی از این ناراحتی ها بخاطر اینه که شما این حرفا و به حق نمیدونین و بنظرتون تنها مقصر نبودین و ایشون یک طرفه قضاوت کردن برای همین بیشتر ناراحت شدین چون شما هم سکوت کردین و مهر تایید به حرفا زدین.
بهتره اینطور موقع ها حرفتون و محترمانه بزنین.
-
دختر بیخیال عزیز این حرفایی ک گفتین و گفتم.دوتا خواهر شوهر دارم یکی مجرده یکی دوتا بچه داره.هر دو سرزنشم میکنن.بهشون گفتم من مقصر نیسم.الانم گفتم بخاطر بابامامانت عروسی میگیریم باز یه بهانه دیگه گرفتن میگن دیگه معنی نداره زن باردار عروسی بگیره.دارم از دستشون دیوونه میشم.از یه طرف میگن آرزو داریم عروسی داداشمونهاز یه طرف میگن خرج اضافس و معنی نمیده تو حامله ای چطور به فامیل بگیم...دارم دیوونه میشم .میگن نباید باردار میشدی.من همسرم چیزی نمیگه طفلک خانوادش دیوونمکردن.میگم فامیلتون تو عقد باردار شد عروسی گرف میگه اون سه ماهش بود میگم خب منم سه ماهمه مگه نه ماهه میخام عروسی بگیرم.خلاصه ک دیوونم کردن
-
اینکه گفتم، بهتره، یک شخص سومی مثه مادرتون یا مشاور با همسرتون صحبت کنه برای همین بود، اینطوری دو مزیت داره :
اولا همسر میفهمن قضیه جدیه و این شخص سوم فقط رو حساب حرف شما نیست که این حرف و میزنن بحساب هم تجربه اشونه هم اینکه واقعا از روی دیدن حال شما حس کردن واقعا لازمه که رعایت حال شما و بکنند و همسر این قضیه جدی و میگیرند و فقط لزوما یک غر ساده نمیبینند
دوم اینکه، به خانوادشون یا همون خواهراشون نمیگن که شما گفتین که یوقت باز خدایی نکرده کینه ای ایجاد بشه، بهشون میگن مشاور یا پزشکتون گفته که باید رعایت حالشون و بکنید استرس شدید دارند برای بچه خوب نیست.
بعدشم به همسرتون بگین ترجیحا جلوی خانوادشون اعلام کنند مقصر این ماجرا ایشون هستن.
و اگه حرف و سرزنشی هست ایشون باید بشن.
و وقتی خانواشون با شما صحبت میکنند در کمال خونسردی کامل بگین در این خصوص با برادرتون صحبت کنین. بعد حرف و عوض کنین.
بهتره محیط و برای خودتون شاد نگه دارین و ترجیحا از اینحرفای استرسزا و خاله زنک بازیا دور باشین بهتره.اگه خودشون تمایلی به ارتباط داشتن با شما ندارند.حداقل در این شرایط حساس شما هم زیاد پیگیر نباشین.اگه همسرتون پرسیدن چرا قضیه و براشون بگین و بخواین در این شربط رعایتتون و کنند.
-
موافقم با شما خودشون میدونن بچه پایینه.استرس برام خوب نیس.بارها گفتم ازشون خواهش کردم بخاطر برادرشون مراعات حالمو بکنن ولی انگار نه انگار.همسرم با مشاور مخالفه.خودش گفته ک تقصیرمن بوده.ازم حمایت کرده ولی متاسفانه خونوادش از رو نمیرن.ترجیحا باهاشون تماس نمیگیرم.و اگ چیزی گفتن میگم با برادرشون صحبت کنن.ولی متوجه نمیشم دلیل این رفتاراشون چیه.میگن بابام آرزو داره.میگم باشه عروسی میگیریم.باز میگن نمیشه تو حامله ای زشته...فقط عذاب روحی میدن
-
عزيزم نگران چيزي نباش حق خودتو بگير
عروس خاله من ،تازه تو ماها خيلي زشته كسي تو دوران عقد حامله بشه حامله شد دقيق 4 ماه بعد بچش اومد دنيا .به همه هم مي گفتن بچه نارسه و فلانه و اينا در حاليكه شب عروسي عروس خيلي تپل بود.الان لاغره . خيلي خانواده هاي دو طرف حواسش بهش بود و نگرانش بودن. باور مي كني ماه بعد شكمش اومد بالا بدجور . اصلا به رو خودشون نياوردن تازه مادر شوهره كلا مسئوليت بچه رو به گردن گرفت اخه عروسش شهر ديگه درس مي خوند.حتي وقتي گفتن ماه ديگه عروسيه گفتم مگه عروسيتون امتحان نداره الان فرجس هيچي نگفتن تو هم اگه خانواده شوهرت به كسي نگن كسي نمي فهمه.پر خوري هم نكن. لباس عروسم همه چي رو مي پوشونه .لباس عروس مليله دوزي شده شلوغ بگير
خيلي خوب و خوش. با وجود اينكه مااصلا رسم نداريم و خيلي زشت ميدونيم و اصلا شب خونه نامزد نمي خوابيم
نگران نباش . از شوهرت استفاده كن. عروسيت رو بگير برو سر زندگيت
-
سلام دوست عزیز
تاپیک روکامل نخوندم امافک کنم دوسه ماهه باشی...تاریخ عروسی کی هست؟هرچه زودتربرگزارش کن...
به حرفهای خواهرشوهرت هم کاری نداشته باش...اصلا چرابااونهاصحبت میکنی..اصلا نبایدمیزاشتی اونهامیفهمیدن فقط به پدرومادرهاتون میکفتین...عزیزم آروم باش خلاف که نکردی...به فکربچه ات باش...
خواهرشوهردیگه...توجه نکن به حرفهاشون...
فقط خودت وهمسرت وبچه ات مهم هستین...هرچیزی حکمتی داره...کاری که شما کردی هم حلال بوده وموردپسندخداوند...درست عرف جامعه چیزدیگه ای اما نکران نباش خداخودش هوای همه روداره حتی اون بچه که هنوزدنیانیومده...هیچ کارخدابی حکمت نیست
-
سلام عزیزم
مامان شدنت رو بهت تبریک می گم. امیدوارم قدر تک تک این لحظات رو بدونی و لذت بردن از لحظه لحظه اش رو از خودت دریغ نکنی. نوش جانت :43:
پدر و مادرت در جریانن؟ دست کم مادرت؟
به نظرم خودت رو بکش کنار و خواسته ات رو به مادرت بگو و ازشون بخواه با خانواده همسرت صحبت کنن و هر چه سریعتر قرار عروسی رو بذارن. بزرگترها زبان هم را بهتر می فهمن. ( به هر حال هر تصمیم و عملی یک سری تبعات داره. این تبعات رو باید بپذیری، اما نباید تسلیم بشی. قوی باش- تو الان یک مادری :) )
هر وقت خانواده همسرت چیزی گفتن، بگو " والا من تنهایی دست به کار نشدم" و بخند. از اون طرف با همسرت هم بیشتر نزدیک شو، حالا که خانواده اش باهاش همدلی نمی کنن، بهترین فرصت برای نزدیکی و ارتقای رابطه عاطفی شماست.
بهش بگو " دور همسر مهربونم بگردم. می دونم که تحت فشاری .. چه خوب که ما همدیگرو داریم و دلمون به داشتن هم قرصه"
بگو " جشن گرفتن یا نگرفتن درجه دوم اهمیت رو واسه من داره. تویی که همه زندگیمی و می خوام دلشاد باشیم از هم. مخصوصا حالا که یه تیکه از تو، داره تو وجود من بال و پر می گیره. راستی اسم این فسقلی رو چی بذاریم؟ دختر جیگرمون یا پسر قند عسلمون رو؟ آخ به لپای قرمزش فک کن.... "
بگو " نی نی هی از من می پرسه" کی با مامان و بابام تنها میشم؟ صبح به صبح بابایی باید منو ناز کنه" من چی بگم بهش؟ ..."
خلاصه:
خواسته ات رو از همسرت داشته باش، اما مهربانانه.
صحبت و برنامه ریزی با خانواده همسرت رو بذار به عهده بزرگتر ها.
شاد باشی مامان خانوم گل:43::72:
-
دوستای عزیزم از همتون ممنون.بارداریم و نمیشد پنهان کرد مخصوصا از خانواده همسرم اگه یکیشون بفهمه ب همشون میگه بسیار دهن لق هستن و رازدار نیسن.آدمایی نیستن ک شرایطو درک کنن.الان پدرشوهرم از دستم عصبانیه ک چرا باردار شدم.به خواهراش گفتم ک من تنها مقصرنبودم.اصلا منطقی نیسن.خواهراش میگن پدر مادرمون آرزو داشتن.گفتم پس چرا قبل از بارداریم همتون میگفتین عروسی نگیرین خرج اضافس.گفتم هیشکی بیشتر از من آرزو نداشت الانم این شرایط ناخواسته پیش اومده.گفتم اگآرزو دارین عروسی میگیریم فامیلتون هم باردار بود عروسی گرف.گفتن اون سه ماهه باردار بود منم گفتم من ک نه ماهه نیستم الان تازه یه ماهمه.باز بهانه گرفتن خرج اضافساصلا نمیفهمم بالاخره عروسی بگیریم یا نه فقط قصدشون آزار و اذیت من بود.میگن بابامون قلبش گرفته.در صورتی ک باباش اگ فکر عروسی پسرش بود میرفت سرکارکمک خرج پسرش باشه نه اینکه توقع داشته باشه یا مادرش ک کلی پول داره اگه ب فکر بود مقداری قرض میداد ما پارسال عروسیمون و میگرفتیم.دارم دیوونه میشم از دستشون.میدونن واسه زن باردار استرس خوب نیس باز حرص میدن...
-
بانو! اینجا دفترخاطرات شماست یا نوشته های دیگران رو هم می خونی؟ :72:
اگر می خوانی:
1) توقع داشتن از پدر و مادر همسرتان نابجاست. توقع اینکه پدرهمسرتان با سن و سال بالا برود سر کار که خرج عروسی شما را بدهد، یا مادر همسرت، اموالش را با شما شریک شود، بسیار نابه جا و ناشایست تر!
2) از پدر و مادرت بخواه فورا یک جلسه رسمی بگذارند و موضوع را با خانواده همسرت حل کنند.
3) با همسرت بنشینید و با همین پولی که می توانید جور کنید، (هر چقدر که هست) برای عروسی برنامه بریزید. اگر ساده بگیرید، هیچ مشکلی نخواهد بود. راه هایی هست برای ساده تر گرفتن و کم هزینه تر برگزار کردن....
شاد باشی.:72:
-
عزیزم من توقع دارم مراعات کنن.من نمیگم خرج عروسی ما رو بدن.پدرشوهر من بیست ساله بیکاره همسرمن ماهی بیش از یک ملیون ب خونوادش میده پدرشوهرم جوونهراحت میتونه کار کنه ک حداقل قسمتی از مخارج خودشو به عهده بگیره من توقعی از کسی ندارم.مادرشوهرمن دوسه ماه پیش هوس تغییر دکوراسیون کرد ده ملیون خرج دست همسر من گذاشت قبل از بارداری همش میگفتن عروسی نگیرین بریم شمال ویلا بخریم الان همه آرزومند شدن.کسی ک ب فکر عروسی هست و آرزو داره مراعات هم میکنه.نه که تو این اوضاع هی پول بگیره...من نظرات همه رو خوندم.خانوادم با خانوادش رابطه خوبی ندارن.هر دو خانواده اصلا منطقی نیسن اگ چیزی بگم جنگ و دعوا میشه.همسرم هم ب مشاوره اعتقاد نداره.مگه اینجا سایت همدردی نیست.منم خواستم مشکلمو بگم شاید آروم شم.به همسرمم هر چی میگم میگه باشه.ولی اونطوری تو فکر نیس.خواهرش هوس خرید یه گوشی هفتصد تومنی کرد.اینم پولشو داد.کسی ک آرزو داره مراعات میکنه میگه داداش یا پسرم اینا واجب نیس ایشالا بعد عروسیت.حالا ک حامله شدمهمه یادشون افتاد عروسی میخان.من ازین ناراحتم ک همشون تظاهر میکنن.کسی ک واقعا بخاد عروسی پسر یا برادرشو ببینه مراعات میکنه نه ولخرجی.اونم وقتی ک میدونن ما چقد ب پول نیاز داریم.خانواده خودم هم همش استرس میدن.اونا هم ازینور.دارم دیوونه میشم.