سلام به تمام دوستان
چند روز پیش اتفاقی با اینجا آشنا شدم
گفتم مشکلمو مطرح کنم شاید کمکی پیدا کردم
------------
والا جریان از اور روزی شروع میشه که شوهر عمه کنونی و پسر عموی سابق بابا اومد خواستگاری عمه ما :16:
خوب چه ربطی به من داره ؟
ها
همراه هیئت مدیرشون هم خواهر این شوهر عمه کنونی ما هم اومده بود :43:
اون موقع یه حس علاقه ای پیدا کردم
اما به خودم گفتم :
بچه ! ولش کن دو روز دیگه همه چیز یادت میره
خلاصه
اون دو روز الان شده یه سال :302:
و من همچنان دیوانه وار عاشق این دختر خانوم هستم
حالا بریم از اون طرف برسی کنیم
-------
میدونم که اول از همه باید با خانواده خودم مشورت کنم
که میدونم آخرش به آدم کشی و گروگان گیری و....
اینجور چیزا میرسه
البته حق هم دارن
چرا ؟
کسی که نه کار داره (اونم تو این کشور) نه پول داره نه مدرک معنبر تحصیلی داره (غیر معتبرشو دارم) و نه چیز دیگه
یه کیلو خیار هم دستش نمیدن چه برسه به جیگر گوششون
البته این دختر سوم و فرزند پنجم هست
نمیدونم حالا جزو جیگر خانواده محسوب میشه یا نه ؟
----------
حالا از اون ورش
خب لابد میگید برو وقتی قاطی آدما شدی برو مثل آدم خواستگاری
مشکل اولم اینه که خانوم دانشو تشریف دارن و احتمال میدم از دستم بپره
و دوم هم
*** بسوزد پدر عاشقی***
من دانشگاه نرفتم به خاطر المپیادم اون هم که قربونش برم واسه خدمت امسال نزاشتن برم موند سال بعد یا سال بعدش
:54::54::54::54:
نمیدونم اگه خدمت نریم مثلا چی میشه !؟؟
حالا بگزریم
الان نه میتونم واسه اون کوفتی بخونم (المپیاد رو میگم) و نه حتی مثل آدم زندگی کنم
من قبل از این ماجرا روزی 15 ساعت مطالعه داشتم
اما الان
.....
هیچی
تو فکرش بودم که یه نامه براش بنویسم و همه چیزو توضیح بدم
اما یکم میترسم
هم از خانواده هامون
و هم از شوهر عمه ام
و هم از عواقبش
راستشو بخاهید
من تا حالا تو عمرم با دختری حرف نزدم حتی دخترهای فک و فامیل
نمیدونم چیکار کنم
نامه بدم یا ندم
چی بنویسم
میشه یه راهی به این بدبخت نگون بخت بخت برگشته یاتاقان زده کنید ؟؟
موفق باشید :72::72::72: