سلام خدمت همه اعضاي دوست داشتني تالار:72:
من مدتي است كه با اين تالار آشنا شدم و هر روز در هر فرصتي سعي مي كنم بهش سر بزنم و از مقاله ها و تاپيكهاش استفاده كنم، الحق كه سايت مفيد و جامعيه. اي كاش اونقدر فرصت و امكان داشتم كه مي تونستم ذره ذره اونو مطالعه و تحليل كنم و روي زنگيم پياده كنم. خب بگذريم، يه مسائلي توي زندگيه من هست كه احساسمو نسبت به شوهرم و حتي خودم سرد كرده و افكارم هم تا حدي منفي شده مي خوام با كمك شما روي اين مسائل كار كنم.
شوهر من شخصيتي زنانه داره و دائم در مسائل ريز مي شود كه مثلاً دكور خانه چگونه باشد. فلان وسيله در آشپزخانه نياز هست يا نه و ... در جمعها با خانمها وارد صحبت مي شود و بيشتر اوقات هم از ديد منفي شروع به درودل و انتقاد از فاميلها، دوستان و مردم مي كند. بهترين همزبانش هم مادرش مي باشد كه هر وقت با مادرش هستيم مادرش شروع مي كند به گفتن حتي ريزترين مسائلي كه طرحش به يك مرد خيلي درست نباشد و او هم از اين صحبتها استقبال كرده و با او وارد سوال و جواب شده و صحبت در اين مورد را ادامه مي دهد و مي خواهد تا من هم مثل مادرش از اين گونه مسائل صحبت كنم. البته اين را بگويم او در محيطي زنانه بزرگ شده و فقط خواهر دارد و نيز دوست همجنس صميمي كه هم شأن خودش باشد ندارد.
در كنار اين او دائم درگير انتقاد از من و ديگران است و من هميشه از او مي خواهم كه اينقدر انتقاد نكند چون انتقاد پياپي هم باعث سردي مي شود و هم ديگران از او فاصله بگيرند و اينكه دليل ندارد هر چه را ديد به زبان بياورد اما او بي توجه به خواسته من كارش را ادامه مي دهد و يا اينكه مي گويد من بايد در مورد فلان اشكال صحبت كنم تا بدانند كه حق مرا زير پا گذاشته اند و دائم و دائم بحث را زنده كرده و ادامه مي دهد. اصلاً لذت مي برد از اينكه بديهاي ديگران دائم بازگو شود.
در كنار اين او بسيار عاطفي است و مي خواهد هميشه با من باشد و اگر مي خواهم جايي بدون حضور او بروم دائم زنگ مي زند و مي خواهد بداند كارم كي تمام مي شود و حتي خودش هم اگر قرار است براي انجام كاري خارج از منزل برود مي خواهد با او همراهي كنم و گاه يكسره بعد از اداره ساعتها بدون اينكه به حضورم نيازي باشد با او در خيابانها هستم و اين طرف و آنطرف مي رويم اما در اين همراهي هم دائم درگير صحبت و انتقاد از ديگران است و صحبت از يكي تمام نشده به سراغ ديگري مي رود و من ناخواسته فقط خسته و بد خلق مي شوم و بارها از او مي خواهم در مورد خودمان صحبت كنيم و يا مثلاً فلان موضوع را ديگر تمام كن و در موردش صحبت نكنيم اما او بي توجه صحبت خود را ادامه مي دهد.
در كنار اين او دائم يادآوري مي كند كه من مرد هستم و تو تابع مني و يا تو زير مجموعه من هستي و اگر كاري قرار است انجام شود بايد به شيوه من انجام شود و اگر در مورد موضوعي دلخوري پيش بيايد شروع مي كند به بحث و شاخ و برگ دادن و بعد از توضيح و تفصيل يك موضوع به موضوع بعد مي رود و من هم حق صحبت كردن در اين ميان را ندارم و اگر موضوعي را مطرح كرد و رفت سراغ بعدي اگر در اين ميان من بخواهم نظرم را در آن قسمت بدهم مي گويد اين هم پريدن در سخن من است و من دارم اين مقدمات را مي گويم تا به اصل برسم و مي گويد حق نداري وسط حرف من حرف بزني و يك صحبت يكطرفه را حسابي طولاني مي كند و در آخر حرفهايش مي خواهد من خيلي بحث نكنم و سريع قانع شوم و اگر قبول نكنم و بخواهم روي نظرم تأكيد كنم كتك كاري راه مي اندازد. در گذشته به من مي گفت چون در ميان بحث تو عصبي مي شوي و تند تند و با صداي بلند حرف مي زني من عصبي مي شوم اما الان مدتي است كه سعي مي كنم در اوج ناراحتي با صداي بلند و تند تند حرف نزنم اما اگر با مسأله اي موافق نيستم روي حرفم هستم و نمي خواهم فقط با اين استدلال كه چون او مرد هست و من بايد تابع او باشم توجيه شوم و حرفم را با آرامش تكرار مي كنم. در اين لحظات او حرصي مي شود و شروع به كتكاري مي كند و همش مي گويد هر چه مي زنم خنك نمي شوم و بعد از كتك كاري شروع به عذر خواهي مي كند.
توضيحاتم داره خيلي طولاني مي شه ولي مي خواستم بگم خيلي از او و شخصيتش خسته شدم؛ موندم چكار كنم؟ بارها فكر كردم اين مدل زندگي نبود كه من مي خواستم ديگه از او و شخصيتش خسته شدم از اينكه شوهرم هر موقع چيزي بر خلاف عقيدش باشه بخواهد به همسرش توهين كنه و شروع به بد دهني و توهين كنه بيزارم. اين كتكاريشم منو خيلي اذيت مي كنه آخه من يه همچين چيزيو تو زندگيم اصلاً نداشتم و اينكه اصلاً از بچگي از كتكاري حتي با همسالامم مي ترسيدم و هيچوقت از خودم دفاع نمي كردم و اين اون رو تو اين قضيه پررو تر كرده. دلم مي خواهد شوهرم مثل بقيه مردها واقعاً مرد باشه نمي دونم اين چه مرد بودنه خيلي از رفتارهاي مردانه كه يك زن را جذب مي كند ندارد و در عوض مي خواهد مردانگيش را در قسمتهايي كه نبايد به اشتباه اثبات كند.
مي خواستم سوال كنم مي شه يه آدمو اينهمه تغيير داد؟ و يا اينكه چطورمي تونم با ديد مثبتي به بعضي از اخلاقهاش كه مشكل ساز نيست نگاه كنم؟
:72:مرسي از همتون:72: