RE: ترس از دست دادن عزیزانم
بیتا جان به همدردی خوش امدید.
عزیزم لینک زیر می تونه کمکتون کنه
http://www.yaranesabz.ir/index.php?o...=234&Itemid=13
RE: ترس از دست دادن عزیزانم
این مشکل من طبیعی هست یا اینکه باید از یک روانشناس کمک بگیرم؟
کمکم کنید لطفا.خیلی دوست دارم که اینقدر نگران نباشم ولی دست خودم نیست.:323:
RE: ترس از دست دادن عزیزانم
بیتای عزیز
به نظر من اضطراب جدایی و ترس از دست دادن عزیزان تا اندازهایی میتواند معمولی باشد ولی اگر این اضطراب تبدیل به افکار وسواسی شوند باید حتما به روانشناس مراجعه شود. مثلا فرد هر روز یا اکثر روزها یی که از خونه بیرون می آید وقتی که به خونه برمی گردد به این فکر کندکه نکند اتفاقی ناخوشایندی برای افراد در خانه افتاده باشد و یا بلعکس وقتی در خانه مانده است ترس از،از دست دادن پدر یا شوهرش که از خانه بیرون رفته داشته
باشد.
یا رفتار های وسواس مثل اینکه اگر این کار را انجام ندهم حتما برای یکی عزیزانم اتفاقی بدی خواهد افتاد( خودم هم این کار را انجام میدادم. ولی الان خیلی بهتر شدم).
ورفتارهی مانند آن...
عزیزم بهتر است رفتارهایی که از این ترس شما ناشی میشوند و یا فاصله زمانهاییکه این افکار رادارید را ذکر کنید.
RE: ترس از دست دادن عزیزانم
این ترس شما فقط برای ازدست دادن عزیزانتون هست یا مورد دیگه ای هم هست که وسواس گونه بهش فکر کنید؟
من شنیدم که این نوعی وسواس هست که بهتره حضورا پیش یه مشاور برید اما کلا اگه به این فکر کنید که این دنیا ظرفیت خیلی کمی داره تا به ادما اونچه که مستحقش بودن رو بده شاید ارومتون کنه و اینکه گاهی برای بعضیا این دنیا رنجش از لذتش بیشتر هست.من خودم مادربزرگم رو خیلی دوست داشتم اما روزای اخر کاملا از پا افتاده بود.داییم میگفت قران بخونید تا زودتر تموم کنه اما من گریه میکردم که نه.بعد ازاینکه فوت کرد به این نتیجه رسیدم چقد الان راحت شده و اون زندگی همراه بیماری چقد میتونست اذیتش کنه.
خیلی وقتا هم لازمه انسان بمیره تا تو دنیایی وسیعتر به اونچه که حقش هست برسه.
ضمن اینکه مرگ اونها رو از ما جدا نمیکنه.اونا هستن.چه بسا ما رو میبینن،حرفامونو میشنون.شما با کسایی که از دستشون دادی حرف بزن.درددل کن و به این فکر کن شاید الان جاش واقعا بهتر باشه.
برای عزیزانت هم بگو خدایا اینها پیش من امانت هستن.چندان مهم نیست چقدر با همیم.مهم اینه که تو مدتی که با همیم بهمون خوش بگذره و لذت ببریم.
پس از الان سعی کن مادری خوب،دوستی خوب،همسری خوب و..باشی.میخواد یه روز باشه میخواد صدسال باشه.
کلا به نظر من برای درمان باید اول مرگ عزیزان فوت شدتون رو بپذیرید و دیگه ازاین موضوع فرار نکنید.هر چقدر بیشتر در برابر پذیرش مرگ افراد فوت شده مقاومت کنید حساسیتتون نسبت به مرگ زنده ها بیشتر میشه و بیشتر از حد طبیعی نگران میشید.
RE: ترس از دست دادن عزیزانم
دوست عزیز
مشکل شما در حوزه اختلالات اضطرابی قرار دارد. کتاب های خودآموز متعددی در این زمینه وجود دارد که می تواند به شما کمک کند. از منابع علمی و معتبر استفاده فرمایید.با توجه به این که از کودکی دچار چنین مشکلی بوده اید توصیه میکنم جهت درمان به متخصص مراجعه فرمایید.
موفق باشید
RE: ترس از دست دادن عزیزانم
خیلی ممنون دوستان از راهنمایی هاتون.میشه بپرسم اسم کتابهایی که مفیده برای مشکل من؟[size=large]
RE: ترس از دست دادن عزیزانم
سلام
باید واقعیات را قبول کرد
طبیعت چرخه ای دارد . نقطه شروع و پایانی در جهان ماده وجود دارد
کمی فراتر از این ظاهر بروید . جهان دیگر زیبا تر از این دنیاست( همانطور که این دنیا هم زیبا تر دنیای کوچک در دوران بارداری مادر هست)
پس باید به نوعی خوشحال بود که عزیزمان بعد 150 سال! به جهان زیباتری رفته و بهشان خوش میگذرد!
مهم ترین نکته این هست که این فرصت اندک زندگی را مغتنم بشماریم و تا می توانیم دل همدیگر را بدست بیاوریم. به پدر و مادرمان محبت کنیم و حرفی نزنیم که ناراحت شوند( این کوچکترین کار ممکنه هست) خلاصه خاطرات خوبی داشته باشیم
مصلحت خدا این بوده و خواهد بود. پس باید به مصلحت خدا احترام بگذاریم
:72: