شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام
من ۲۴ سالمه و شو هر م ۳۴. ۲ سال و ۵ ماه هست که ازدواج کردم. یه مشکله خلی بزرگ دارم اونم این هست که واقعا نمیدونم شو هر م دوستم داره یا نه!!!خیلی کارش اعصابم رو بهم ریخته. خیلی سعی کردم آروم باشم، محبتش کنم، به روی خودم نعیارم کارش رو. اما دیگه واقعا بعضی وقتا نمیشه.در ضمن اینم بگم که من ایران نیستم، و پیش هم زندگی نمیکنیم. شو هر م ایران هست. من از همین موضوع خیلی زجر میکشم.بد از ازدواج کارای ویزا رو انجام دادم اومد اینجا، ۷ ماه باهم زندگی کردیم،با مشکلاتی که داشتیم (خرج و درس و کار) باز خوب بود، احترام میزشت، محبت میکرد. اما خانوادش از بس هر روز زنگ زدن که آره دلمون واست تنگ شده ..... اونم پاشد رفت ایران. قرار شد من درسم رو بخونم برگردم ایران باهم زندگی کنیم. ۲ روز بد از اینکه ایران رفت دیگه من خبر ازش نداشتم، به خانوادش به هرکسی که فکرشو میکردم زنگ زدم، نگران شده بودم که شاید اتفاقی افتاده براش.... جالب اینجا بود که به خانوادش هم که زنگ میزدم تلفن رو دن قطع میکارن :(( بد از مدتی واو با خواهش من که دوسش دارم دیگه تلفنشو جواب میداد، باهم صحبت میکرد. اما خیلیی سرد شده خیلی بی احساس شده، روک واو راست میگه من دوست ندارم، ولی من دوسش دارم، عاشقشم، نمیتونم ازش جدا بشم....
هر سالی داشتید بگید تا جواب بدم، ممنون میشم اگر لطف کنید و راهنماییم کنید
تورو خدا کمکم کنید
شاید چون خیلی خوب مسائلم رو توضیح ندادم که کسی راهنمایئم نمیکنه.
من واقعا نیاز به راهنما یتون دارم، به خدا دیگه جونم به لبم رسیده. من خیلی ابراز علاقه میکنم اما فرزاد (شو هر م) نه!!! بعضی وقتا که شاید بخاطر اینکه دلم نشکنه یه دوست دارم بهم میگه، اما مطمئن نیستم که آیا راست میگه یا نه!؟
تورو خدا یه چیزی بگید، یه امید بهم بدین..من نمیخوام این زندگیم بهم بخور.. :(
RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....
سلام
ازدواجتون به چه صورت بوده قبلا همدیگه رو می شناختین ؟؟ از شرایطتون خبر داشتین ..آیا ایشون این شرایط رو پذیرفته بودن .. در کل چه جوری به توافق رسیده بودین /؟
2 سالو 5 ماهه ازدواج کردین اما فقط 7 ماه کنار هم بودین وبا هم زندگی کردین ......
عزیزم آزاده جون شما اونجا داری درس می خونی ؟> نمی تونی بیای اینجا و ادمه تحصیل بدی......
در هر صورت به نظر من این جدایی و فاصله شما از هم این مشکلات وسردی رو به وجود آورده ........
در کل باید ته حرف دلشو بفهمی ...... ارتباطتو قطع نکن .......
RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....
ثمین جانم، ممنون از اینکه وقتت رو گذاشتی برام..
من ۱۲ ساله لندن زندگی میکنم، امسال درسم تموم میشه،بهش میگم من دیگه امسال برمیگردم ایران.سکوت میکنه و هیچی نمیگه.... :(
شو هر م پسر دایی مامانم میشه. شرایط رو خودش میدونست، همون موقع گفت درست رو بخون برگرد ایران.منم قبول کردم. بد از عقد به سرش زد که برای تخصص گرفتن بیاد. منم کارش رو انجام دادم و اومد.
البته قبل ازینکه این تصمیم رو بگیر مامانم ویزا فرستاد براش ۱ ماه اومد اینجا و خوشش اومد. دیگه این شد که تصمیم گرفت بیاد اینجا..... اما بد از مدتی مدرسه زنگ میزد و گریه و زاری راه مینداخت.. شو هر م خیلی ناراحت میشد،بعد از ۷ ماه برگشت...
من واقعا خودم رو عوض کردم که بتونم این زندگیرو نگاه دارم.. چون واقعا دوسش دارم. همیشه ۲ ماهی یک بار میرفتم ایران که ببینمش.. اما این سری بخاطر امتحان تخصصش باید ۴ ماه دیگه صبر کنم ... الان ۳ ماه هست از ایران برگشتم و ۴ ماه دیگه باید صبر کنم ، به خدا خیلی سخت هست،، زنگ هم که میزنم بهش میگه زیاد زنگ نزن، بذار درسم رو بخونم، میگه هفتهٔ یک بار خودم زنگ میزنم، اما من احمق طاقت نمیارم هر رووز زنگ میزنم، حداکثر میتونم ۳-۴ روز زنگ نزنم...
خیلی ناراحتم، آخه چرا زندگیم باید اینجوری باشه... دوری، انتظار، حتی زنگ هم نباید بزنم :(( جریانم شده تقریبا مثل جریان چکامه تو قسمست متارکه و طلاق
...
منظور از مدرسه زنگ میزد .... مادرشون زنگ میزد بود
ببخشید بخاطر غلط املای که دارم، برای اولین برای هست از فونت فارسی استفاده میکنم.
RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....
:302:
میاین میخونین و بدون اینکه یه راهنمای کنید بیخیال میشید و میرید .. آخه چرا، منم مثل همه مشکلم اورژانسی هست..
:323:
شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام، به خدا نیاز به راهنما یتون دارم.:316:
مشکلم بزرگه(اما خداوند کریمه)، تو قسمت متارکه و طلاق هم نوشتم، اما کسی توجهی نمیکنه. من عاشق همسرم هستم، اول زندگیمون رفتارش خوب بود،دوستم داشت یا اگر هم نداشت نشون میداد که دوستم داره. خدای من :323: اما الان چی، یا میگه زن میگیرم، من گریه و زاری میکنم بعد میگه باشه زن نمیگیرم اما دوست دختر میگیرم...
همسرم پزشک هست،خودم هم که خیر سرم روانشناسی میخونم،،، خیلی سعی کردم که درست رفتار کنم.. رفتار خودم رو عوض کردم، سعی کردم کارایی که دوست نداره رو انجام ندم... با توجه به اینکه من لندن هستم بخاطر درسم که تابستون تموم میشم، و همسرم هم ایران هستن و مشغول به درس خوندن برای تخصص ....همیشه ۲ ماهی یک بار من میام ایران.. الان هم ۳ ماه هست که از ایران اومدم. اما ایندفعه بخاطر درسی که میخونن باید تا بهمن ماه که میشه تقریبا ۳ ماه دیگه صبر کنم..خیلی برام سخت هست خیلیییی زیاد. من زیاد باهاش تماس میگیرم، هسرم هم طبقه معمول گیر میده که چرا نمیذاری درسم رو بخونم... آخه چرا نمیبینه که دارم دوریش رو تحمل میکنم، بد روک بهم میگه زنگ نزنن خودم ۲هفتهٔ یکبار یا هفتهٔ یک بار تماس میگیرم؟!!!!
قبل از ازدواج شرط این شد که:
.یا یه سر بیاد اینور ببین خوشش میاد یا نه،اگر خوشش اومد که بمونه و ادامه بده درسش رو، اگر هم که نه، من درسم رو اینجا تموم کنم و برگردم ایران
حالا وقتی اسم رفتن به ایران رو میارم سکوت میکنه هیچی نمیگه، نه میگه نه, نه میگه آری، هرچند آدم خیلی روک و راستی هست. مثل اینکه راحت بعضی وقتها میگه من دوستت ندارم (درست مثل جریان چکامه تو قسمت متارکه و طلاق)
khodaya komakam kon :321:
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
دختر جان چرا انقدر آشفته و سراسيمه هستي؟ يكم به خودت مسلط باش... هيچ مردي حتي شوهر آدمم دوست نداره انقدر بهش وابسته و آويزون باشي. من احساس ميكنم شما همه ماجرا رو كه طي اون هفت ماهي كه با شما زندگي ميكرد اتفاق افتاد بازگو نكردي... شوهر شما بچه هم كه نيست سنش پايين نيست كه بخواد الكي انقدر رفتاراي بي منطق از خودش نشون بده... درثاني دوست داشتن كه فقط نبايد توي كلام آدم باشه بايد در تك تك زواياي رفتاري خودشو نشون بده. حالا من دقيقا نمي دونم شما چطوري باهاش برخورد كردي كه وقتي از لندن رفت تا 2 روز خبري ازش نبود...شايدم شما خيلي خودتو مثل واكنش هاي الانتون وابسته و نيازمند نشون دادي. آدم بايد در هر كاري تعادل داشته باشه و اينم مهمه كه شما اخلاق و روحيات جنس مقابلتو اول بشناسي و رفتارها و توقعاتتو بر اساس اون تنظيم كني. فكر كنم نياز باشه يه مرور جدي تري به رفتارهات داشته باشي تا ريشه اصلي مسأله رو پيدا كني.
با سپاس:72:
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام
به تالارخوش اومدی:72:
ازاده عزیز نگران نباش
کمی آرومتر
اینجوری که تو دلواپسی نمیشه درست راه را پیدا کرد
اومدی اینجا که کمک بگیری
آفرین :43:مطمئنا زندگی ات برایت خیلی ارزشمن هست که اینقدر پر پر میزنی
خوب حالا با آرامش و صبر این سئوالات را جواب بده
نحوه ی آشنایی شما و همسرتون چگونه بود
گفتی کارهایی که اون خوشش نمیاد رو دیگه انجام نمیدی، میشه بگی چه کارهایی رو دوست نداره
دوران نامزدی یا عقدتون چقدر طول کشید؟
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سرفراز جان، متشکرم از توجهتون
راستش، درست میگید، اینجا که بود به خاطره زنگ ۲۴ ساعت خانوادش کلافه بودم ، همینکه زنگ میزدن اعصاب جفتمون خورد میشد، از بس گریه میکردن.. خانوادش منو خیلیی دوست دارن اینجور که خودشون میگن و نشون میدن.. اما این مسائل از جای شروع شد که یه بحث با خالهً من کردن ، مثل اینکه خالم یه حرفای زده بوده که همسرم وقتی میشنوه شدیدا عصبانی میشه و با من رفتارش عوض میشه...بخاطر اینکه من خالم رو خیلی دوست داشتم،، همسرم میگه باید با خانواده مامانت یعنی خاله، دایی، زندیی، دختر خاله ... رابطه نداشته باشی، منم قبول کردم، چون زندگیم مهمتر از هرکسی یا هر چیزی هست .. اما باز هم سرد رفتار میکنه... :((
این مساله به کنار... من پی به اشتباه خودم بردم، میخوام درست کنم همه چیز رو..به نظرتون چجوری... چیکار کنم که همسرم دوستم داشته باشه، یا نره دوست دختر بگیر. به خدا حتی نمیتونم فکر اینو بکنم که بخواد یک لحظه با یک نفر دیگه باشه.
:323:
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
اينجوري كه تو هول كردي كه نميشه...مي خواي يه شبه يه كاري كني دوستت داشته باشه؟... حرف شوهر شما كه از خالتون ناراحته و تلافيشو سر شما در مياره كه اصلا درست نيست....بايد ببيني مشكل اصلي شوهر شما چيه...ميرم زن ميگيرم يا دوست دختر ميگيرم كه نشد حرف...حالا شما هم مي خواي تند تند راضيش كني كه اينكارا رو نكنه؟ اينكه نمي شه زندگي!...اول از همه بايد بپرسي و ببيني علت رفتاراش چيه...اگرم نه از يك بزگتري كسي جويا بشي و البته بايد خودتم خوددار باشي و با آه و ناله و زاري دنبالش راه نيفتي. اعتماد به نفستو حفظ كن ببين دقيقا مشكل چيه تا اينجا همه راهنمائيت كنن.
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام آزاده جان
خالت در مورد چه کسی حرف زده بود ؟؟؟ همچنین موقعی که شوهرت ناراحت بود شما چه واکنشی انجام دادین ؟؟؟ نوشتی که پی به اشتباهات بردی.چه اشتباهاتی کرده بودی ؟؟؟
اگه خانواده شوهرت دوست داشتند پس چرا تلفن قطع میکردن وقتی که زنگ میزدید ؟؟؟