چطوری بگم به همکارم علاقه دارم وقتی هیچکس موافق نیست
سلام.
یه دختر 32 ساله هستم که نزدیک به 2 سال جایی مشغول به کار شدم. کمتر از 1 یا 2 ماه از وارد شدنم نمیگذشت که همکار خانومی من رو به فکر کردن در مورد ازدواج با همکاری تشویق کرد. من گفتم باشه و دیگه هر چی تا الان هست سکوت من بوده و هیچوقت مستقیم صحبتی نشد. من بهش علاقه پیدا کردم و اون اقا هم غیر مستقیم نشون میداد. اون خانوم همکارهم انگار یجورایی حواسش بود.
اما بعد یه مدت اون خانوم گفت. من اشتباه کردم. تو حیفی. تو باید دکترا بخونی. اون اصلا درک مهربونی های تو رو نمیدونه. من باز ساکت بودم. لجم دراومده بود. بی انصافی بود.
رییس و همه هم مخالف هستن. فهمیدم این رو. بهش جرات ندادن یبار بیاد و بگه. چند بار هم یه چیزاییرو شروع میکرد اما نمیشد.
حالا همکار خانوم جدیدی اومده که همه بسیج شدن واسه این آقا . خودش هم با هر بهونه ای میره اتاقش. درست یک هفته قبل از اومدنش هنوز در مورد من صحبت میشد و من امیدوار بودم یبار بیرون از کار با من حرف بزنه تا بگم چه حسی دارم.
حالا همه چی دیر شده. به خدا سخته هر روز دیدن کسی رو که دوسش داری با یه خانوم دیگه در حال حرف زدن.
به خدا سخته پچ پچ همکارا تا تو نفهمی.
به خدا سخته قورت دادن حرفایی که میخواستی بزنی اما دیره.
نمیدونم چکار کنم؟
اون آقا کمی قدش از من بلند تره. مرد قد بلندی نیست. تحصیلاتش هم فوق هست. خانوم جدید از همه جهت بهش میخوره. پوشش چادرش. قدش. تحصیلاتش. حتی سنش.
اما من یه چالش هستم. داخل و خارج ایران تحصیل کردم. باهوشم. پوشش معمولی دارم. بی حجاب نیستم. آدم ساده ای هستم. همه فکر میکنن من ازش سرترم.
من فقط یه زندگی ساده با یه ادم ساده میخوام. حالم از ادامه تحصیل بهم میخوره. واسم قد مهم نیست.
هیچوقت به خواسته های سادم نرسیدم.