کمکم کنید تا مشکلم حل بشه. خیلی اورژانسی بهکمک احتیاج دارم
سلام... من خردا امسال عقد کردم و الان بهمشکل خوردم... دوست نبودیم و کاملا سنتی بود.
مشکل من از جایی شروع شد که رفتیم با همسرم مسافرت... قرار شد پنجشنبه بریم و دوشنبه یا سه شنبه برگردیم. شرایط جوری شد که ما تا جمعه هفته ی بعدش موندیم. از قضا تولد همسرم چهارشنبه بود... همون شب بهش گفتم عزیزمکادوی من پیش بابامه رفتیم خونه بهت میدم. گفت جدی چیه؟ گفتم فضولی نکن مزش به اینهکه ندونی. تا اینکه برگشتی تهران دعوامون شد. من زورم بهحرفایی که میزد نمیرسید و فقط مشت میزدم بهش. که زنگ زد به بابام گفت. بابام هم بنده خدا داشت میرفت مسافرت کاری با یکی از دوستانش. خلاصه بابای من مدام زنگ میزد به من دخترم آروم باش چیزی نشده اصلا جواب نده الان دوتاتون عصبانی هستید کارو خراب میکنید. حتی با همسرم هم صحبت میکرد همینارو میگفت. تا اینکه دوباره دعوامون شد حرف عموهای من و کشید وسط همینکه محکم زد پشت لبم که از توترکید آنی تمام دهنم طعم خون میداد. اومدم خونه اون هم رفت خونشون. هیچی به خانوادم نگفتم از کتکی که زده. تا اینکه با مادرم داشتیم حرف میزدیم لبم خونی شد... حرفمو لاور نکرد و فهمید که کتک خوردم. سریع زنگ زد به بابام.بابام هم زنگ زد به همسرم گفت روز اول خواستگاری بهت گفتم کسی که دست به دخترم بزنه یه جون دارم؛ جونم و میدم اما در عوض جونش و میگیرمکسی که دست به دخترم زده. گفت طلاق دخترم ومیگیرم و.... خلاصه دعوا شد. بعد چندروز مشکلمون حل شد اما بین خودمون دوتا. تا اینکه همین عید قربان لج کرد نمیامخونتون!! چرا بابات کادو نگرفته برای اولین تولدم بعد عقد؟!! چرا بهم بی احترامی کرده و یه شب دعوتم نکرده!!! اینا همه حرفمادرشه. چون دیدیروز که عید بود تا ساعت ۳ حرف از اومدن میزد اما یهو نظرش برگشت!! منم بابام ناراحت شده و بهش برخورده. از اینور هم همسرم لج کرده!!! باحرفاییکه تصمیم گرفتیم فردا صبح توافقی بدون اطلاع خانواده ها جدا شیم!!!! ولی بخدا دارم سکته میکنم!!! دوستش دارم!!! راهنماییمکنید توروخدا!!!!