مشکلات یک دانشجوی خوابگاهی!
سلام
من اهل یکی از شهرستان ها هستم. امسال کنکور دادم و رتبه ام هم خوب شد. توی یکی از 3 تا دانشگاه های برتر کشور توی تهران دارم درس میخونم
ما 6 نفر بودیم که از شهرمون رفتیم اون دانشگاه و خوابگاه گرفتیم. توی خوابگاه هم با هم هستیم
از این 6 نفر من با 2-3 تاشون توی مدرسه خیلی صمیمی بودم ولی با بقیه در حد سلام و احوالپرسی آشنا بودم
حدود 1 ماه اول همه چیز خوب بود ولی بعد از چند وقت یکسری تعارضات بین هر کدوم از ما پیش اومد.
مثلا یکی از ما میخواست ساعت 12 بخوابه ولی یکی دیگه میخواست تا ساعت 3 بیدار باشه...
یا مثلا یکی از ما هر وقت غذا میخورد ظرفشو نمیشست. یکی دیگه هی بهش گیر میداد که باید ظرفتو بشوری و اینکارت بهداشتی نیست و این حرفا. اون طرف هم خیلی عصبانی شد یه بار و داد و بیداد راه انداخت و همه پشت اتاق جمع شدن و... خلاصه بعد از اون دیگه کسی جرئت نکرد به این آقا چیزی بگه!!
الآن یک سری از این مشکلات هم برای من پیش اومده. مثلا من لباس هامو همیشه عادت دارم بعد از حمام بشورم و خب حجم لباس هام یکمی زیاده.. بقیه بهم گفتن که اینقدر لباس پهن نکن و اگه پهن کنی میندازیمش روی تختت. منم بهشون گفتم باشه من یه بند جدا میارم و لباسهای خودمو روش پهن میکنم. خلاصه این طرح هم یکی دو هفته جواب داد ولی بعد دوباره گفتن که نمیشه هرکسی یه بند بیاره و اینجا لباسهاشو پهن کنه..
یا مثلا ما یک قانونی داریم که هر هفته 3 نفر از ما اتاق رو جارو کنیم. هفته ی قبلی من ساعت 6 یک بلیط پیدا کردم و مجبور شدم برم. خلاصه اون 2 نفری هم که قرار بود با من اتاق رو تمیز کنن نبودن من رو بهانه کردن و گفتن چون ایشون نیستش ما هم اتاق رو تمیز نمیکنیم
و نتیجه این شد که همه ی ماجرا روی سر من خراب شد و اعضای اتاق حسابی با من بد شدن! در واقع طرد ام کردن!!
یا یکبار دیگه من صبحانه خوردم ولی چون کلاس داشتم و دیرم شده بود سفره رو یادم رفت جمع کنم.. اینم خیلی باعث شد بقیه عصبانی بشن و..
اینم بگم که من متاسفانه مسئولیت پذیریم توی این موارد کمه و توی خونه ی خودمون هم سفره رو جمع نمیکردم. حالا اینجا شدیدا به مشکل برخوردم. البته این مشکل فقط مخصوص من نیست. الآن همه ی بچه های اتاق صبح ها صبحانه نمیخورن که سفره رو جمع نکنن! میرن توی راه یه کیک و شیر میخورن.. منم همین کار رو میکنم تازگیا...
مسئله ی دیگه هم اینه که من مثل اون شخص اهل داد و بیداد و دعوا نیستم... و این باعث شده بقیه هم بهم خیلی زور بگن!!
واقعا خسته شدم. خانواده ام هی در گوشم میخونن که بیا شهر خودمون درس بخون ولی من دلم نمیاد از دانشگاه به این خوبی بیام دانشگاه شهر خودمون. البته اونجا هم خوبه ولی من 1 سال زحمت کشیدم...