چرا یه مدت کوتاه میتونم در اوج بمونم!
سلام به اهالی همدردی
بعض از تاپیکها منو ترغیب میکنه که این موضوع رو به اشتراک بگذارم
آنچه که بارها تجربه کردم این هست که میتونم برای یک مدت موقتی یک فرد در اوج باشم.
-میتونم در خانه برای همسرم یک شوهر خوب و ایده آل باشم به معنای نرم خویی،خوش رویی،همکاری در کارهای منزل،تفریحات آخر هفته،خوش صحبتی،همدلی با گفتگوهای درونی همسرم،بهترین رابطه زناشویی رو رقم بزنم و خرید بریم و به بستگانش سر بزنیم و از کم کاریهای همسرم به ستوه نیام.
-میتونم در محیط کارم بدون توجه به اینکه حقوق من با دستمزدم تطابق ندارد بیشترین تلاش رو با بهترین کیفیت بکار بگیرم.
بدون توجه به اینکه این افرادی که براشون خدمت انجام میدم لیاقت دارند یا قدردان تلاش من هستم بهترین باشم.
بدون توجه به رفتار ناسازگار همکاران ،ایشان را در موفقیت کاری خودشون راهنمایی کنم و حتی با انرژی بخشیدن بهشون بخوام که یک روز قشنگ رو داشته باشند.
-میتونم نسبت به افرادی که باهاشون اختلاف دارم فراموش کار باشم،و به خونشون برم و با روی گشاده و مهربون شبی در حد یکساعت خوشحال باشم.بدون اینکه به سردی نگاه و رفتارشون توجه کنم.بدون اینکه به زخم زبانها و کنایه هاشون اهمیت بدم و بخوام پاسخی گزنده بدم.بدون توجه به اینکه از وقاحتی که در رفتارشون به نمایش میگذارن و ازهم دیگه سبقت میگیرند تا من رو در جمع تنهاتر و شرمنده تر کنند.بدون اینکه دلم بگیره از عدم توجه شون بمن و کناره گیری شون از من
-میتونم نسبت به زندگی ساده خودم ببالم و دوستان و اشنایان رو به سفره ساده خودمون به شام دعوت کنم و نگاه متعجب ایشان و پر از ترحم ایشان نسبت به سادگی زندگی مون رو ندید بگیرم و مدام لبخند بزنم.بدون آزرده خاطر شدن از تلاشهاشون برای به سخره گرفتن و کوچک جلوه دادن دستاوردهای زندگیم.همونطور که سعی در آزردن دارند دلم براشون میسوزه که نمیتونند برای خوبی بخشیدن پیشقدم باشند چون تو زندگیشون از کمبودها رنج میبرند و ارزو میکنم کمبودهاشون برطرف بشه.
-میتونم با دوستانم صحبت کنم و از اینکه برای بهره مند شدن از من با من معاشرت دارند ناراحت نشم.ازینکه با من رفت و امد میکنه که چون کارمند هستم ضامن وامش بشم .ازینکه با تکیه به دانشی که من دارم مشکلاتش رو برطرف بکنه ولی دوست نداره به پیشرفت من کمک بکنه و مانع میشه بر سر راهم. از اینکه باهات از زندگی خصوصی خودش درددل میکنه تا زیر زبونت رو بکشه و از زندگی خصوصی ات سر در بیاره و بره با بقیه به اشتراک بگذاره.ازینکه در جمع دوستانت نتونی باشی چون اهل سیگار و قلیون و مشروب نیستی،وتو جمع اینوریها هم نتونی باشی چون تو فاز سیاسی چشم بسته از کسی طرفداری نمیکنی.
-میتونم لبخند بزنم و اونو در اغوش بگیرم وقتی دارم درس میخونم و همسرم درک نمیکنه و مدام سعی در جلب توجه داره تا از درس خوندن جدام کن .وقتی راه به راه مهمون میاد در مواقع حساس تحصیلی که تو تابستون اصلا پیداشون نمیشه.وقتی همکلاسی ها در جبران جلساتی که نبودی و یا تمریناتی که ناتوان هستی راهنمایی نمیکنند و جواب گمراه کننده میدن و دروغ میگن و من همچنان با هاشون صادق هستم و از اطلاعات و تمرینات مضایقه نمیکنم.از استادها که مطالعه کردن و راهنمایی دادن کوتاهی میکنند و با مسیرهای انحرافی معرفی کردن دانشجو رو از سر راهشون برمیدارند تا سرشون خلوت بشه.خب بگو نمیدونم و یا نمیتونم یا برو سراغ فلانی بپرس.چرا ادم رو میذارن سرکار.میگه تو این دانشگاه نمیرسم جوابت رو بدم فلان روز میای تو فلان دانشگاه ده دقیقه بین دو کلاس جوابت رو میدم!
-من میتونم ازین نظام با این همه اشتباه دفاع کنم، از وضعیت اسفناک مدیریت کشوری که باهم گاوبندی میکنند و دلار رو گرون میکنند و میگن چندتا دلال باعث شدند و نمیگن کار خودمون هست.آخه چطوری؟ آخه تا کی؟ به ادم میخندن.خوب معلومه دیگه نمیشه دروغ گفت.شخصیت ادم میره زیر سوال.
-میتونم از دین و مسلکم دفاع کنم درحالیکه اقای مرجع نمیاد یه رساله عملیه راجع به رفتار صحیح زندگی زناشویی،تربیت فرزند،کسب و کار،رفتار اجتماعی،معاشرت با بستگان بده.فقط میگه مدارا کنید.نمیشه که جواب نداشته باشی و مدام تحمل کنی فقط.اگه دین کاملی دارم باید جواب همه چی رو با راهکار داشته باشه.موندم اگه یه نظر یقین نداشتم که این امورات دنیا جز با وجود افریدگار ممکن هست، و دست پروردگار رو در امورات روزمرگی خودم نمیدیدم به کدوم دستارد دینم باید مباهات میکردم.افراد هم مسلک دور و بر من به یه چیزایی اعتقاد دارند ولی جاه طلبی و دروغ و دزدی و غیبت و رونق دنیوی زندگی رو جزو لاینفک اصول مهارتهای اجتماعی میدونند و میگن اگه اینطور نباشی نمیتونی زندگی کنی؟! بعد هی میگیم ما فلان دین رو داریم و دین کاملی هست.این چطور دین کاملی هست که بجز این راهها نمیشه زندگی موفق داشت؟! حالا باید در برابر اجتماع ازین وضعیت دفاع هم بکنم.
-و خیلی میتونمهای دیگه که وقتی پاسخ متقابل دریافت نمیشه و حتی معکوس هم میشه ادم انگیزه ادامه دادن نداره.
چی به ادم امید میده تا بتونه در موارد بالا و بعضی مواردی که ننوشتم، دایما خوب باشه و در اوج بمونه؟:72:
چرا یه مدت کوتاه میتونم در اوج بمونم! (2)
ضمن تشکر از جناب مدیر همدردی،
برای جلوگیری از انتقال تاپیکم به انجمن ازاد از بحث راجع به پستها میگذریم و نکاتی راجع به تاپیک اضافه کنم:
اول : چندماه هست که تو همدردی هستم و پستهای زیادی هم دارم که به اونها استناد کرد ،من ژورنالیست نیستم ولی ژورنالیستها رو دوست دارم و تو این تاپیک فهمیدم استعدادش رو دارم.اساسا نه روزنامه میخونم نه معتاد به اخبار هستم و نه تو پایگاههای اجتماعی مجازی عضو هستم و نه پیگیری برای خواندن .تنها سایتی که مراجعه کردم این همدردی بوده که تو مقطعی بطور تصادفی اشنا شدم.
خواستم بگم که نوشته های بنده برایند و فرایند پستهای اجتماعی رایج نیست و شخصی است کاملا.
دوم هدفم از نوشتن تاپیک بروز تلاطمهای درونی خودم بودم که بیان کننده
-هیجانات و احساسات
-رفتار و تمایلات
-ذهن و اندیشه
در بدترین و منفی ترین لحظات هستند
و برای کنترل اون "میتونمها" میشه به روشهای مختلفی:
- جملات بیدار کننده و اگاه کننده ای که موقعیت موجود رو طور دیگه ای تصویر کنه
- خودشناسی و یافتن نقص در شخصیت و ذهنیت و اصلاح و تعدیل اون
- شناخت ریشه نقص طرفهای مقابل و درک اونها و تخقیف دادن رنجی که از اونها میبریم با علم به علت و جلوگیری از شخصی سازی مسائل پیش اومده
- و.....
عمل کرد و به دنبال این بودم که علاوه براینکه روشهایی رو خودم اتخاذ میکنم، از نظرات و تجربیات اعضا و خوانندگان تالار در هر موقعیت مشابهی که ممکن است در زمینه های متعدد و مختلف باشد(اشاره به "میتونم" های مختلف و چینش شده) بهره ای ببرم.
سوم اینکه :گرچه مدیر همدردی عزیز طبق پست اول خودشون اشاره کردند و فرمودند که برای تنویر افکار عمومی و خوانندگان پاسخ میدن،نه برای کمک به استارتر
نقل قول:
نقل قول از مدیر همدردی
با سلام
اول که عنوان را خواندم مفهوم دیگری برای محتویات این تاپیک به ذهنم رسید. دقیقا وقتی بعضی عناوین روزنامه ها را می خوانم چنین اتفاقی می افتد. یعنی عنوان چیزی می گوید و محتویات به چیز دیگری اشاره دارد.
....
اما وقتی محتوای تاپیک را خواندم متوجه شدم مطالبی که چینش شده در بعضی موارد اصلا نقطه اوج در آن محور مشخص نیست. یا آگاهی کمی در رابطه با مسیر نقطه اوج وجود دارد. یا اساسا نقطه اوج و مسیر رسیدن و ثبات در آن با تحریف روبرو شده است
.
بیشتر یک بحث ژورنالیستی و قشنگ و تحریف شده است.
که متاسفانه تالار همدردی وقت بحث آزاد در اینگونه موارد کلی ندارد
.
یعنی ما صرفا اگر فردی خودش در موردی مشکل داشته باشد آن را باز می کند
.
اما به لحاظ اینکه اینگونه تاپیک ها و اساسا اینگونه نوشتن و بحث ها در فضاهای مجازی به خصوص شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها برای تحریف و گمراه کردن ذهن ها با توسل به سفسطه ها زیاد شده است. ناگزیرم اشاراتی به آن بکنم
. البته تمایل ندارم این تاپیک شامل انجمن آزاد شود. لذا اگر دوستانی تمایل به بحث و گفتگو در این خصوص دارند استقبال می کنم لیکن باید در انجمن آزاد پیگیر ادامه آن باشند.
اما با اینحال در پستهای بعدی پاسخهایی رو مطرح کردند و بنده از اونها جملاتی رو اخذ کردم و مشغول سبک و سنگین کردن اونها هستم و به چکش کاری خودم خواهم پرداخت،کما اینکه سالهاست مشغولم و به امید خدا ادامه میدم.و بابت پاسخها تشکر میکنم.
چهارم :فلسفه حضور من در تالار بیان مشکلم بود ولی ادامه حضورم بخاطر ابن بود که دیدم میتونم راجع به مسائل اظهارنظر کنم و نسبت به نوع بیان و و زبان و لحن و گفتار خودم آگاهی پیدا کنم و سعی در اصلاح خودم بکنم.چرا که شغلم شبیه مددکار اجتماعی هست و به کیفیت گفتار ارتباط صد در صدی داره. البته از تجربیات و جملات و بینشهای و تلنگرهای دوستان هم بهره مند شدم.
پنجم اینکه : در نظریه پست مدرنیسم ،یک متن به ازای هربار خواندن معنای جدیدی به دست میدهد،اینکه شخصی عنوانی رو بخواند و انتظاری دیگری از متن داشته باشد چیز جدیدی در تاپیکهای همدردی نیست. و درست است معنای در اوج بودن با سوپراستار بودن همخوانی دارد،ولی نظر بنده هرکسی "در اوج بودن" رو باید نسبت به توانایی خود در اون مقطع بسنجد.
امیدوارم توضیحاتم بتونه بسته نشدن تاپیک رو توجیه کنه اگر شد شد، اگر هم نشد نشد
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
تشکر از همه و مدیر همدردی