ازدواج به چه قیمتی؟ تهدید؟
28 سال سن دارم، دختری با جایگاه اجتماعی بالا، بیش از دو سال پیش با آقایی آشنا شدم 34 ساله که از طبقه اجتماعی بالا و فرزند طلاق بعد از مدتی برای بار اول حاضر شدم رابطه نزدیک با یک مرد برقرار کنم، روزی که تصمیم گرفتم به انتهاش هم فکر کردم که شاید این آدم بهم خیانت بکنه یا هر اتفاقی و من اون روز نباید اظهار پشیمانی کنم(گرچه بشدت پشیمانم). بعد از تجربه این رابطه هیچ رضایتی نداشتم و بیشتر بخاطر دوستم باهاش بودم نه بخاطر اینکه برای من خوشایند بود. اوایل دوستی تمام زندگیم رو گفتم، اینکه در دوران بچگی بارها مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم. بعد از مدتی ازم خواست تا رمز تمام اکنت هایی که دارم و ایمیلهام رو بهش بدم و من برای 1 ماه رمزهام رو بهش دادم ( چون اوایل دوستی بود و فکر می کردم بخاطر عدم شناختش داره اینطور رفتار می کنه و درست می شه). اما روز به روز بدتر و بدتر می شد. توهین، توهم! درفته رفته می دیدم که رفتارهای وحشیانه ای ازش سر می زنه. به این رسیدم که مسئله اون آدم ساده نیست و مسئله ی اون حادتر از چیزیه که ظاهر موجهش نشون می ده. تصمیم سختی بود اما ترکش کردم. یک ساله که دست از سرم بر نمی داره. یک بار فحاشی می کنه یک بار می گه عذر می خوام یک بار بهم تلقین می کنه که تو بدبختی و بیا من خوشبختت کنم. یک بار می گه بخاطر تو من اینطور شدم و من رو گناهکار می دونه. یک بار می گه تو معصومی و بیگناهی.... و یک بار تهدید می کنه که به خانوادم ماجرای تجاوزم و کسی که اینکار رو کرده که از نزدیکامون هست رو بیان می کنه و اون رو به پای اعدام می کشونه. قرص مصرف می کنم هر شب، شدیدا بخاطر ترس ها و شُک هایی که تو دوستی و بعد از قطع رابطه بهم می داد تشنج می کنم. من از ازدواج با این آدم شدیدا هراس دارم و مطئنم حاصل این ازدواج فرزندان بزهکار و روان پریش خواهند شد. من سوختم اما نمی خوام بچه ای داشته باشم تا بخاطر من بسوزه چون معنی ترس و وحشت و تجاوز رو کاملا لمس کردم و می دونم. لطفا به دور از سرزنش راهنمایی م کنید.