مرسی سحر عزیز
من زیاد احساس دلتنگی و وسوسه برای تماس با اون آقارو ندارم.
رابطه ی ما بیش از چهار ماه بود که تموم شده بود و این مدتم فقط یه سلام و احوالپرسی
ساده داشتیم هر از گاهی. و هیچ قرار و علاقه ای برای شروع دوباره وجود نداشت
لااقل من از طرف خودم مطمئن بودم.
بیشتر احساساتم و تحت کنترل داشتم و خب اون آقا هم بعد از جدایی زیاد ابراز علاقه و دلتنگی نداشت و اینم توی کنترل احساساتم خیلی بهم کمک میکرد ولی میخواست و
تلاش میکرد دوباره بحث و به سمت مسائل جنسی بکشونه و منو که بعد از جداییمون
این میل و تو خودم خاموش کرده بودم دوباره درگیر کنه. من واقعا دیدم که داره کم کم
روی منم تاثیر میذاره و برای همینم خیلی عصبانی شدم.
چون برای من که یه دختر جوون و مجردم این قضیه خیلی اذیتم میکرد و میکنه. من راحت میتونم این میلم و سرکوب کنم ولی در صورتی که کسی نباشه مدام قصد تحریکم و داشته باشه. اونم کسی که خیلی دوستش دارم.
این کارشم از روی خودخواهی میدونم چون اون متاهل بود و فشاری روش نبود ولی من
خیلی اذیت میشدم.
جدا شدم چون با این رفتارهاش دیگه برام جای تردید باقی نذاشته بود که علاقه ای در کار نیست و فقط یه سرگرمی و تفریح واسه تازه کردن احساسات جنسیش بودم.
من هیچوقت تو زندگیم آدمایی که باهام بد برخورد میکنن و آزارم میدن تحمل نمیکنم.
حتی اگه عزیزترین کسم باشه. علاقه م به این آقا خیلی زیاد بود که سه سال بدترین
روزارو از نظر روحی باهاش گذروندم ولی بازم میخواستم کنارم باشه. اما دیگه بیشتر از این
نمیتونم. وقتش رسیده برای خودم ارزش قائل بشم و بشم همون دختر مغروری که
کمترین توجهی هم به مردایی که سعی میکردن بهش نزدیک بشن نداشت.
سحر جان ممنون که اینقدر خوب شرایط رابطه ی مارو درک کردی. من ده سال از اون
آقا کوچیکتر بودم و کم تجربه. معلومه که میدونست چه جوری احساسات منو نسبت به
خودش تحریک کنه. تازه اون آدمیه با روابط اجتماعی بالا و قوی و قبل از ازدواجشم با
دخترای دیگه هم در ارتباط بوده و حتی همین حالا هم من مطمئن نیستم غیر از من
و خانومش با کس دیگه ای نباشه.
اون کاملا با احساسات زن ها و خانوما آشناست ولی من تازه تو این رابطه بود که خیلی
چیزارو در مورد مردا یاد گرفتم و تجربه کردم.
از این جهت شاید بد نبود هر چند تاوان سنگینی داشت.
- - - Updated - - -
امیدوارم حالتون بهتر از دیروز باشه:18:
دختر بی خیال عزیز مرسی عزیزم خیلی بهترم :43:
تو این رابطه شما هم اشتباهاتی داشتید ، نباید فقط اون مرد و مقصر بدونید ، شما هم با علم اینکه ایشون متاهل هستند وارد رابطه احساسی شدید.
حتی اینو میدونستید که هیچوقت به ازدواج ختم نخواهد شد ، اما بازم بخاطر لذت های موقتی و زودگذری که از ارتباط داشتن با اون کسب میکردید این ارتباط و ادامه دادید.
پس در آسیبی که میبینید نقش خودتون هم پررنگ خواهد بود.
درسته عزیزم منم مقصر بودم ولی تا چند ماه اول نمیدونستم ایشون متاهله. بعدم که فهمیدم به دلیل همین تاهلش و همچنین اینکه از نظر چهره برام جذابتی نداشتن اصلا تصور نمیکردم احساس خاصی بعدها بهشون پیدا میکنم. برای من این آقا به خاطر رفتار خوب و توام با احترام و مهربانی ، احترام خاصی داشت و به همین خاطر در مواجه با ابراز علاقه های ظریف و محترمانه شون از خودم عکس العمل تندی نشون نمیدادم. اصلا فکر نمیکردم تاثیری تو روحیه ی من بذاره اما کم کم چشم باز کردم دیدم که درگیرش شدم. اونم سخت و به راحتی نمیتونستم از فکرشون خلاص شم.
اما قبول دارم که باید هوشیارتر برخورد میکردم. باید زودتر متوجه میشدم و جلوی این صمیمیت و این رفتارهارو میگرفتم.به هر حال منم تو این اشتباه و صدماتی که دیدم سهم زیادی داشتم.
راستی از صحبت هایی که کردید بنظرم این آقا برخلاف ادعایی که داشتن کاملا و خیلی خوب با روحیات خانم ها آشنایی داشتند، اینکه میگید خوب بلدند ابراز علاقه کنند و با وجود روابطشون بازم خانمشون و راضی نگه دارند و همینطور تا حالا چند خانم عاشقشون شدند یعنی ایشون با علم به اینکه رفتارشون باعث جذب خانم ها و وابستگیشون میشه این رفتار و دارند . و با آگاهی کامل به داشتن این رفتار ادامه میدادند
دقیقا عزیزم همینطور بود ولی ادعا میکرد که از روی نا آگاهی و به خاطر اخلاق خوبشه که این خانوم ها و من بهش علاقه مند شدیم. من بارها به این مسئله فکر کردم و زمانی هم ازش متنفر شدم ولی این تنفر بیشتر داشت بهم صدمه میزد حتی به ذهنم رسیده بود که با گفتن همه چی به همسرش ازش انتقام بگیرم تا براش درس عبرت بشه که با احساسات هیچ دختری مثل من دیگه بازی نکنه. اما دلم برای خانومش سوخت. هر چی باشه زندگی خوبی دارن اگه این آقا دوباره کاری نکنه که یالاخره یه روز دستش برای خانومش رو بشه.
خوش اخلاق و مهربون و صبوره ، عصبانی نمیشه. هر موقع خانومش بهش نیاز داره کنارشه. اینا خصوصیات خیلی خوبیه برای یه زندگی اگه دست از این شیطنت های گاه و بیگاهش برداره. به نظر من خانومش میتونه خیلی خوشبخت باشه.
امیدوارم ازدواج خوبی داشته باشید و همسری نصیبتون بشه که هیچوقت حتی در ذهنش هم مانند این آقا بهتون خیانت نکنه و اینقدر برای شما و شخصیتتون ارزش قائل باشه که حتی زمانی هم که حضور فیزیکی ندارید سراغ این دست روابط نره و از اعتمادی که بهشون دارید سو استفاده نکنه.
********************************
مرسی عزیزم. هر چند از مردا بیزار شدم ولی انشالله اگه یه روز این رابطه از ذهنم
پاک شد و با مردی آشنا شدم دعا میکنم همین خصوصیاتی و که گفتی داشته باشه.
راستی یک علامت سوال بزرگ ذهن منو مشغول کرده ، همچین مردی که به همسر خودش رحم نمیکنه اونم همسری که بطور واضح میگند یک زمانی خیلی عاشقشون بوده، چطور انتظار داشتید به احساسات شما رحم کنن؟؟؟، شما که براشون یک غریبه هم بودید. بنظرم واقعا این مرد اصلا لیاقت شما رو ندارند یعنی لیاقت هیچ خانومی و ندارند، من دلم برای خانمشون سوخت که قراره یک عمر به خاطر بچه و نفهمیدن خیانتی که در قبالشون میشه این مرد و خیانتاشو تحمل کنند، شما که خوشبختانه زودتر شناختینشون و بعد گذر یک دوره به حالت قبلتون برمیگردید و میتونید مرد خیلی خیلی خیلی بهتری از ایشون انتخاب کنید و زندگی خوبی هم داشته باشید. ولی خانمشون همچنان باید به این زندگی با یک شوهر نمایشی ادامه بدهند. بنظرم خدارو صد هزارمرتبه شکر کنید که چهره واقعی این مرد براتون نمایان شد .[/QUOTE]
من به این موضوع هم بارها فکر کردم ولی درگیرش شده بودم. با وجود دیدن همه ی این ایرادها و بدبینی ای که همیشه بهش داشتم ولی احساساتم ناتوانم کرده بود. توان دل کندن ازش نداشتم ولی هر چی بود تموم شد. آره حق با توئه بیچاره خانومش اگه بازم بخواد به این کاراش ادامه بده.
یه بار با یه نفر زیر یه پستی دعواش شده بود. اون مرد حرفایی در مورد همین روابطش زد ولی خیلی از دوستانش به دفاع ازش اومدن حتی چندتا خانوم و گفتن ایشون خیلی آدم محترم و درستیه.
ولی اون آقا گفت که من سر حرفام هستم و حتی مدرکم برای اثباتش دارم اما به خاطر اینکه دوستی ازم خواست چون ایشون متاهله سکوت کنم دیگه حرفی نمیزنم.
حالا میفهمم که اون آقا هم درست میگفته و واقعا باید به حال خانومش تأسف خورد. امیدوارم دیگه سمت این چیزا نره و خانومشم هیچوقت متوجه این روابطی که تا الان داشته نشه.