RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
آقای محترم شما باید به خوبیهای زنت نگاه کنی. از بس به خودت گفتی که دوستش ندارم برات به یه باور تبدیل شده افکار شما آینده شما رو میسازن پس افکارتون رو عوض کنین. از این به بعد با خودتون تکرار کنید زن من خوشگل ترین زن دنیاست، من خیلی خوشبختم که چنین همسری را دارم عبارتهای مثبت رو ، روی یه کاغذ بیارین مدام این عبارات رو تکرار کنین، به خدا نتیجه میگیرین، دل همسرت رو نسوزون خدا جای حق نشسته
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
دوست عزیز a.samimi
در این فضا راهنمایی اعضاء تا حدی کمک حال شما خواهد بود، اما در حال حاظر راکد هستید!
پیشنهاد میکنم،هر چه زودتر به مشاوره حضوری مراجعه نمائید،قطعا" نتیجه خواهید گرفت
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
سلام
میدونید چیه؟ ثبات نیست
یه مدت خوبه یک دفعه با یه مسئله کوچیک همه چیز خراب میشه همه چیز
تا وقتی نوشته های شما رو میخونم یا کتاب رازهایی در مورد زنان رو فکر مکینم میتونم زندگیم رو بهتر کنم بعد با اشتیاق میرم خونه تا از اول شروع کنم چند ساعت اولیه خوب میگذره بعد سر یه مسئله کوچیک که بحثمون میشه یک دفعه همه حجم مشکلاتی که قبلا داشتیم ردیف میشن روبرومون بعد مثلا ساعت 8 شب همسرم میگه اصلاً ول کن برق ها رو خاموش کن بخوابیم . دوباره همه چیز آوار مبشه سرم . خونمون همیشه ریختو پاشه هیچ چیز سر جاش نیست سرده کم نوره من میخوام تلویزیون رو روشن کنم اون میگنه نه ! و . . . . . . . .. . . . . . . . .. .
اگه خیلی دوسش داشتم همه چیز درست میشد
نمیدونم شاید هم حق با شماست من با هر کی ازدواج می کردم چون زیادی درون گرا هستم این مشکلات رو داشتم امیدوارم
یه سوال
بعضی وقتها تصمیم میگرم بدون اینکه بخوام با همسرم بحث کنم و لزوماً مشکملاتمون حل بشه و .... به زندگیمون ادامه بدیم بدون چالش و جنگ اعصاب یه همزیستی ....یعنی دقیقاً عکس این جمله که من رو آزار میده"همسر تنها یک همراه نیست او کل تقدیر است" فقط کنار هم باشیم
به نظر شما میشه ؟
البته خودم بعید میدونم
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
به این لینک مراجعه کن
http://www.hamdardi.net/thread-20593-post-189166.html#pid189166
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
تغییر مهم است،گرامی است ،اما حفظ تغییر مهم تر، در حفظ تغییر دو اصل را نباید فراموش کرد.1-استمرار2- تدریجی
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
سلام
رفتم ممنون
ولی این روزها دارم فقط به ثبات فکر میکنم ثبات
آرامش فکر ندارم زندگیم مدام در نوسانه
برام دعا کنید
از همه تشکر میکنم
من تنها نیستم شما هستید
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
پشت تلفن با هم خیلی خوبیم تو خونه هم اولاش خوبه منتها سر یه مسئله کوچیک همه چیز خراب میشه
فکر میکنم اگه از هم جدا بشیم دلم براش خیلی تنگ میشه و احتمالا دوباره با هم ازدواج میکنیم وقتی این حس بهم دست میده باور میکنم که دوستش دارم به نظر شما هم همینطوره؟؟ یا دلسوزیه اگه دلسوزی نیست چرا با هم نمی سازیم ؟
کجاییییییییید؟؟!!!
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
دلسوزي با دلتنگي ارتباطي نداره. شما دلتون تنگ ميشه و اين يعني دوستش داريد. سعي كنيد مشكلاتتون رو با صحبت كردن حل كنيد. روش صحبت و انقاد خيلي مهمه.توي يك رابطه مشكل دار هر 2 نفر درست عمل نكردند. پس حق به جانب صحبت نكنيد و به اشتباهات خودتون هم فكر كنيد.
اگر باور كنيد مشكلات حل شدني هست حتما مي تونيد حلشون كنيد!
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
من تقریبا همه نظراتو خوندم
دوستان خیلی خوب دارن راهنماییتون میکنن
اولا در مورد نظراتی که گفتن طلاق بگیرید فکرمیکنم منظور اصلی دوستان این نبوده که شما همین فردا برید طلاق بگیرید! کسایی که این پیشنهادو دادن فقط خواستن این حرف مطرح بشه تا شما به جدایی فکر کنید و ببینید آیا واقعا میخواهی با همسرت زندگی کنی و زندگی که داری میکنی از سر اجباره یا نه!؟ و اینکه میگید از سر دلسوزیه واقعا دلسوزیه یا علاقه؟
و ظاهرا موفق هم بودن چون شما به طلاق فکر کردی و گفتی نمیخواهی از همسرت جدا بشی. وگرنه هم من هم شما هم همه ی اعضای محترم این سایت خوب میدونیم اگه مردی واقعا نخواد با زنی زندگی کنه یا اگه زنی از ته قلبش نخواد با شوهرش زندگی کنه هیچ چیز نمیتونه مانعش بشه که طلاق نگیره! نه حرف مردم ، نه مصلحت اندیشی نه به قول شما دلسوزی نه هیچ چیز دیگه.
بقول معروف کسیکه به نقطه پایان تحملش رسیده باشه دیگه به این چیزا فکر نمیکنه و کار خودشو میکنه پس اگه شما نمیخواهی اینکارو بکنی فکر نکن بخاطر آبروداری و ترس از حرف و حدیث مردم یا ترحم به همسرته!
نقل قول:
قبلا گفتم دوست دارم همسرم رو خوشبخت کنم هر جند چیزی ازم نمونده
این جمله رو تو یکی از پستات نوشتی چند بار بخون ...
اولا که منفی نگری شما فقط معطوف به همسرت نیست بلکه خودتم شامل میشه!
شما وقتی درباره خودت هم حرف میزنی با یه دید و انرژی منفی اینکارو میکنی
چرا چیزی ازت نمونده؟ خدای نکرده جسمت ناقص شده؟ روحت چیزی کم داره؟ چی باید دریافت میکردی که نکردی؟ محبت بی دریغ و فراوون همسرتو که میگی خیلی دوست داره؟
خوبیهای همسرتو که ازت دریغ نکرده و با وجود اینکه بهش حس کمبود علاقتو منتقل کردی همه سعیشو میکنه که بهت احساس خوشبختی بده؟
کار و درآمد مناسب و توانایی اداره زندگیتو که رو پای خودت هستی؟
چی باید از این دنیا میگرفتی که نگرفتی؟ جای چی تو زندگیت خالیه تا با داشتنش با شادی تمام احساس وجود کنی؟ واقعا همه این حس ها بخاطر ظاهر همسرته؟ همه رو تقصیر ظاهر همسرت میندازی؟
همسرت ازدواج کرده که با شما و در کنار شما احساس خوشبختی کنه، نه اینکه شما فکرکنی داری تو این زندگی آب میشی اما بخاطر همسرت داری فداکاری میکنی!
تا وقتی شما نخوای کنار همسرت خوشبخت باشی اون چطور میتونه تنهایی احساس خوشبختی کنه!؟ حتی اگه همه چیزو به زبون نیاری زنها خیلی زود متوجه احساس واقعی طرف مقابلشون میشن!
واسه همینه که دیگه مثه قبل به خودش نمیرسه! وقتی بخاطر شما به ظاهرش میرسید و میرفت باشگاه یا مثلا میرفت آرایشگاه و موهاشو فلان زنگ میکرد شما بهش توجه میکردی؟ بهش میگفتی چقدر زیبا شده؟ چقدر بهش توجه میکردی؟ چقدر با نگاهت دنبالش میکردی؟ البته همه اینا بازم وقتی اثر مثبت داره که واقعی باشه نه ظاهری و الکی! چون زنا خیلی زود فرق اصل و تقلبی رو میفهمن!
گاهی وقتا یه نگاه واقعی از صد تا حرف غیرواقعی و ظاهری میتونه تاثیرگذار تر باشه.
یه زن هرچقدرم زیبا باشه تنها وقتی با تمام وجودش احساس زیبایی میکنه که همسرش بهش این حسو بده که زیباست. حتی زیباترین زنها وقتی از طرف شوهرشون تایید نشن واقعا باور میکنن که زیبا نیستن!
فکرمیکنی دلیل بعضی از خیانت های زنها به همسرشون چیه؟ زنایی که ازنظر همسرشون هم واقعا زیبا بودن اما چون هیچوقت اینو از زبون شوهرشون نشنیدن یا این حسو از سمت شوهرشون دریافت نکردن متاسفانه گاهی وقتا با تایید زیبایی از سمت یه مرد دیگه به سمتش کشیده میشن!
مسئله سوم اینکه گفتی دنبال ثباتی و ناراحتی چون یه مدت همه چی خوبه و یه مدت بهم میریزه!
شما فکرمیکنی همه زندگیاشون چه شکلیه؟ همه همیشه خوش و خرم و هیچ مشکلی ندارن!؟
فکر میکنی بقیه اونایی که تو خیابون میبینی که خوشبختن همیشه زندگیشون یه شکله؟ همیشه خوبه؟
نه بخدا...
تو این دنیا هیچ چیز دائمی و ثابت نیست!!
هیچ زندگی همیشه خوب نیست، زندگی همه یه سری روزای خیلی خوب داره، یه سری روازی معمولی داره، یه سری روزای سخت داره، یه سری لحظات کسل کننده داره، یه سری لحظات هیجان انگیز و شاد داره ...
بخدا زندگی همه همینه! چرا شما فکرمیکنی این یه مشکله و فقطم مشکل شماست و فقط و فقط هم علتش اینه که همسرت انتخاب خودت نبوده؟
چرا همش منتظری زنت یه تغییری تو زندگیتون بوجود بیاره؟
وقتی اون میگه چراغارو خاموش کن بریم بخوابیم بگو نه دستشو بگیر بگو بریم بیرون قدم بزنیم یا مثلا بریم یه رستوران شام بخوریم.
چرا فکر میکنی این زندگی فقط باید بدست زنت تغییر کنه؟ پس شما کجای این زندگی هستی؟ چرا یه جوری رفتار میکنی که انگار اون به شما بدهکاره؟
زنت خیلی خیلی هم تلاش کنه 50% که سهم اون از این زندگیه میتونه تغییر بده اما شما یه جوری منفعلانه حرف میزنی که انگار منتظری اون 50% بقیه هم که سهم شماست زنت بدوش بکشه!
همه این کتابا و این مطالب و احیانا مشاوران فقط و فقط میتونن به شما راهکار بدن همین! اما نمیتونن معجزه کنن!
دلیل اینکه گاهی با هیجان میری سراغ کتابا و میخوای زندگیتو تغییر بدی و چند وقت بعد هیجانت فروکش میکنه اینه که نوسانات احساسی شما زیاده نه اینکه اون مطالب یه زمانی بدرد میخوره یه زمانی نه!
راستی این سوالم برای خودم میپرسم چقدر همسرتو میشناسی؟
منظورم اینه که غیر از اینکه میدونی کمی دوستش داری اما ظاهرش اونجوریکه میخوای نیست، و اینکه خصوصیات اخلاقی خوب زیادی داره دیگه چی اززنت میدونی؟ چقدرابعاد شخصیتی همسرتو کشف کردی و بهشون فکر کردی؟ چقدر از همه وجود همسرت آگاهی داری و احساسات خودتو نسبت به تک تک ابعاد شخصیتیش سنجیدی؟ خلاصه اینکه توی این مدت که عروسی کردین چقدر با همسرت زندگی کردی؟ چقدر حسش کردی؟
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
سلام
يه مدت نبودم
ممنون از آتنا
سعي ميكنم خودم رو تغيير بدم و احساس كنم خوشبختم ، من قبول دارم خيلي از مشكلات از منه
شما دعا كنيد
بازم دوست دارم نظرتون رو در مورد بچه بدونم
زندگيم بهتر ميشه ؟ كسي تجربه نكرده؟
RE: همسرم را دوست ندارم! کمک!!
نقل قول:
بازم دوست دارم نظرتون رو در مورد بچه بدونم
زندگيم بهتر ميشه ؟ كسي تجربه نكرده؟
من تجربه کردم.البته خودم نه..پدر و مادرم.با وجود بچه دار شدن که ماها باشیم مشکلاتشون حل نشده هیچ الان باید به هزار تا موصوع دیگه هم حواسشون باشه.
شماکه میگی رو اندام خانومت حساسی بچه دار بشه که اندامش بهم میریزه.بعدشم بچه کلی دردسر و زحمت داره.میگن اینی که زائوندی بزرگ کن بعد برو سراغ بعدی.
اول مشکلت رو با خانومت حل کن بعد برو سراغ بچه داری.
بچه احتیاج به یه خونه پر محبت داره نه خونه ای که مامان باباش از نظر احساسی کیلومترها فاصله دارن.اخه اون بچه چه گناهی کرده که بخواد جور ارتباط ناصحیح شما رو بکشه؟
این همه دوستان راهنماییت کردن گشتی گشتی این راهو انتخاب کردی؟یه کم رو حرفایی که بهت زدن فکر کن.
ضمنا دوران حاملگی و بعدش مادر ممکنه افسرده بشه،احتیاجش به عشق همسرش دو چندان میشه.باید مادر از نظر روانی امادگی بارداری و مادر شدن رو داشته باشه.
پدر شدن هم امادگی هایی میخواد.