مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام
من ليلي 28 ساله هستم الان مدت ا سال و 2 ماه است كه عروسي كرده ام مدت 9 ماه هم عقد كرده بودم شوهرم را دوست دارم نمي دانم شايد هم دوست داشتم در مدتي كه عقد بوديم رابطه خوبي باهم داشتيم تا وقتي كه حرف عروسي پيش اومد خانوادش تازه شروع كردند خودشان را نشان دادن سر هر چيزي بهانه مي گرفتند تالار آرايشگاه لباس عروس خانه و................همسرم همش دلداري مي داد كه با عروسي كردن همه چيز تموم مي شه خودم هم در تمام طول اين مدت تمام تلاشم را كردنم تا صلح و صفا برقرار بشه اما عروسي نه تنها مشكل ما را حل نكرد بلكه صد برابر كرد از همون شب عروسي مادر شوهرم رفتار ديوانه وارش را شروع كرد و كرد و كرد و كرد تا 2 ماه پيش كه با ديوانه بازي هاش باعث مرگ جنين 3 ماهه توي شكمم شد ازشون متنفرم هم از اون و هم از پدرشوهرم اينقدر كه اگه گناه نداشت دوتاشون را مي كشتم شايد يه كم آروم مي شدم از شوهرم هم بدم اومده احساس مي كنم تو كشتن بچه من با اونا همكاري كرده اصلا نمي تونم نفرتم را ازشون پنهان كنم كمكم كنيد خيلي افسرده ام
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام ليلا جان
از اتفاقي كه براي بچه ي در شكمت افتاده متاسفم .
عزيزم دوست داري بيشتر در مورد جريان سقط جنين صحبت كني و بگويي چرا چنين فكر و احساسي داري و
چرا خانواده و همسرت را باعث مرگ جنين مي داني ؟
منتظر شنيدن موارد بيشتري از داستان زندگي ات هستم . ضمن اينكه با تو همدلي مي كنم و درك مي كنم كه در چه حس و حالي هستي .
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
عيد نوروز امسال 7-8 هفته باردار بودم البته خودم هم نمي دونستم روز سوم عيد خانواده شوهرم را كه به خاطر خونه خريدنمون 2 ماهي بود كه با ما قهر بودند را دعوت كردم تا صلح برقرار بشه اما كاش اين كار را نمي كردم از همون عصر كه از خانه ما رفتند شروع كردند پشت سر من (طبق معمول) صفحه گذاشتن فرداي آن روز هم اومدند خانه ما كه پاشو گمشو خانه بابات و هزار تا فحش خيلي بد به خودم و خانوادم 2 روز هم خانه ما موندند و خلاصه به هر قيمتي بود مي خواستند من را از خونه خودم بيرون كنند من كه اون موقع اصلا نمي دونستم باردارم فقط براي آروم شدن اعصابم بهشون گفتم كه ديگه نمي تونيد زندگي من را به هم بزنين چون من باردارم
اون ها به شوهرم گفتند ببرش آزمايش و اگه باردار نبود توي بيمارستان ولش كن
رفتيم آزمايشگاه جواب مثبت بود يك آزمايشگاه ديگه بازم جواب مثبت بود
و اونا از روزي كه فهميدند باردارم شروع كردند به صفحه گذاشتن پشت سر خودم و خانوادم و اينقدر كردند و كردند تا يك روز بر سر فتنه گري هاشون دعواي سختي بين من و شوهرم در گرفت من براي اينكه شوهرم نتونه صدمه اي بهم بزنه رفتم توي دستشويي و در را از پشت قفل كردم شوهرم اينقدر به در ور رفت تا در قفل شد و ديگه باز نمي شد اون به جاي اينكه بهم بگه مي رم دنبال قفل ساز گفت ميرم خانه بابام و تا شب بر نمي گردم از شدت ناراحتي و نگراني داشتم مي مردم
اون بعد از 1 ساعت برگشت و گفت دنبال قفل ساز رفته بوده اما من ديگه خونريزي كرده بودم در را شكست و من را بيرون آورد دوباره كتكم زد و بردم بيمارستان زنان توي بيمارستان دوباره مشاجره داشتيم من را توي بيمارستان رها كرد و رفت بعد از 6 روز خونريزي جنين سقط شد
خانم آني و گل رز چرا جوابم را نمي دهيد؟
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
عيد نوروز امسال 7-8 هفته باردار بودم البته خودم هم نمي دونستم روز سوم عيد خانواده شوهرم را كه به خاطر خونه خريدنمون 2 ماهي بود كه با ما قهر بودند را دعوت كردم تا صلح برقرار بشه اما كاش اين كار را نمي كردم از همون عصر كه از خانه ما رفتند شروع كردند پشت سر من (طبق معمول) صفحه گذاشتن فرداي آن روز هم اومدند خانه ما كه پاشو گمشو خانه بابات و هزار تا فحش خيلي بد به خودم و خانوادم 2 روز هم خانه ما موندند و خلاصه به هر قيمتي بود مي خواستند من را از خونه خودم بيرون كنند من كه اون موقع اصلا نمي دونستم باردارم فقط براي آروم شدن اعصابم بهشون گفتم كه ديگه نمي تونيد زندگي من را به هم بزنين چون من باردارم
اون ها به شوهرم گفتند ببرش آزمايش و اگه باردار نبود توي بيمارستان ولش كن
رفتيم آزمايشگاه جواب مثبت بود يك آزمايشگاه ديگه بازم جواب مثبت بود
و اونا از روزي كه فهميدند باردارم شروع كردند به صفحه گذاشتن پشت سر خودم و خانوادم و اينقدر كردند و كردند تا يك روز بر سر فتنه گري هاشون دعواي سختي بين من و شوهرم در گرفت من براي اينكه شوهرم نتونه صدمه اي بهم بزنه رفتم توي دستشويي و در را از پشت قفل كردم شوهرم اينقدر به در ور رفت تا در قفل شد و ديگه باز نمي شد اون به جاي اينكه بهم بگه مي رم دنبال قفل ساز گفت ميرم خانه بابام و تا شب بر نمي گردم از شدت ناراحتي و نگراني داشتم مي مردم
اون بعد از 1 ساعت برگشت و گفت دنبال قفل ساز رفته بوده اما من ديگه خونريزي كرده بودم در را شكست و من را بيرون آورد دوباره كتكم زد و بردم بيمارستان زنان توي بيمارستان دوباره مشاجره داشتيم من را توي بيمارستان رها كرد و رفت بعد از 6 روز خونريزي جنين سقط شد
خانم آني و گل رز چرا جوابم را نمي دهيد؟
ببين نبايد يك طرفه به قاضي رفت. بگو ببينم سر چيا پشت سرت صفحه ميذارن؟؟ شايد حق دارن بنده خداها. ما از كجا بدونيم؟ تو بهشون احترام ميذاري؟ خونه رو كي خريد؟
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
ليلا من باورم نميشه فكر ميكردم شما يكي ديگه مشكلي نداري .ولي اينو بهت بگم كه نفرت فقط روح خودت رو نابودميكنه .عزيزم منم با هما موافقم كه نبايد يه طرفه به قاضي رفت(دلم نميخواد به خاطر اين حرفم حس بدي بهت بدم يا شما رو مصر بدونما) توي اون مهموني كه دادي مگه چه اتفاقايي افتاد؟؟؟؟؟
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام لیلا جان
بابت بچه ات خیلی متاسف شدم.....
اما پدر شوهر و مادر شوهرت بی دلیل باهات اینجوری می کنن؟
عزیزم خودت فکر می کنی دلیلش چیه؟
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
منم امروزتایپیکتوخوندم.واقعام اسف شدم.ولی عزیزم اینوبدون همه چی خواسته خداست.خیلیهاهزارجورکاراکر ندتاجنینشون عمدی سقط بشه نشده.چون خداخواسته وسرنوشت اون جنینوکه به زودی قراربوده نوزادبشه رونوشته.پس خیالت راحت هیچ احدالناسی نمی تونه روتصمیم خدااثری بزاره .می دونم قبول این اتفاق برات سخته .ولی خودتوداغون نکن واینوقبول کن که اگه خدامی خواست عمرجنینت به این دنیابود.حتماصلاح نبوده.شایداگه اون به دنیامیومد،مشکلی براش پیش میومدکه خودت عذاب میکشیدی.یاشایداینده بدی درانتظارش بوده.گاهی وقتهاخدابه ادم مصیبتی رومیده که بخواددرجه صبربنده هاشوامتحان کنه وچه بسابعداین مصیبتهاشیرینیهایی توزندگی قرارمیده که ادم باورش نمیشه.باورکن که همه اتفاقات یه حکمتی داره که ماازش خبرنداریم.امیدوارم به همین زودیهاخدابهت یه فرزندسالم وصالح بده وبیایی برامون ازشیرین کاریهاش بگی.::43::72:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام لیلا جان
انقدر برات ناراحت شدم که حد نداشت فکر میکردم مشکلی نداری چون خیلی قشنگ به تایپکم جواب دادی
برای جنینت متاسفم اما مطمئنم میتونی مشکلاتت مدیریت کنی
سال های اول ازدواج معمولا مشکلات زیادی هست امیدوارم با کمک دوستان و این سایت خوب مشکلاتت حل شود عزیزم تایپکت را با علاقه دنبال میکنم تا کامل حل بشه مشکلت
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
به نظر من مادرشوهر پدر شوهرت اگه مقصرن یا نیستن یا هر چی نذار راحت تو زندگیت دخالت کنن .با شوهرت خوب باش سعی کن با رفتارت اونو برا خودت داشته باشی بذار اگه اشتباهی میکنن پدر مادر شوهرت همسرت از تو دفاع کنه همیشه سعی کن سرت تو کار خودت باشه با همه دوست باش ولی هیچ وقت صمیمی نشو و خودتو درگیر کار بیرون کن اگه شاغل باشی خیلی بهتر میشه البته نمیدونم اما شاید خودت هم بهانه هایی دادی بهشون که اونا این مدلی رفتار می کنن به هر حال شما نمی تونید اونا رو عوض کنید اما با یه سیاست درست میتونید کاری کنید که دخالت نکنن
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام دوستاي خوبم
اين تاپيك مال خيلي وقت پيش هست ادامه اش را مي تونيد در لينك هاي زير بخونيد:
http://www.hamdardi.net/thread-16807.html
و
http://www.hamdardi.net/thread-17302.html
خدا را شكر الان ديگه تقريبا با كمك دوستان همدردي مشكلي تو زندگيم ندارم. راستش من و شوهرم خيلي همديگر را دوست داشتيم و داريم و تمام مشكلات را ديگران براي ما درست مي كردند كه الان ديگه با اون ديگران (پدر و مادر شوهرم ) رفت و آمد نداريم. بنابراين هيچ مشكلي هم نداريم.
از تمام دوستاي مهربونم كه تو اون شرايط سخت من را تنها نگذاشتند و كمكم كردم تشكر مي كنم و اميدوارم هميشه شاد و خوشبخت باشند.