-
مشکلات عقد
سلام من 24 سالمه و نامزدم 28 سال ما یک سال و 2 ماهه که عقد کردیم و تو دانشگاه باهم آشنا شدیم. خانواده من مخالف بودن و با اصرار من رضایت دادن و پدر من شرط گذاشت که عقد باشیم تا کار نامزدم جور شه. من درس و دانشگاه رو ول کردم همچنین نامزدم چون شهریه ها بالا بود و هیچ نتیجه ای هم نداشت. همسرم کارش آزاده مثلا زمین میخره میفروشه یا زمین میخره میسازه میفروشه یا خرید و فروش ماشین می کنه که بابام شرط گذاشت این کارا به درد نمیخوره و دنبال یه کار ثابت باشه. تصمیم داشتیم که مغازه بزنه تا پولاش جمع شه که انصافا تونست خوب جمع کنه و قرار شده یه کار تو یه کارخونه باباش براش جور کنه ولی هنوز این اتفاق نیفتاده و قرار بود در این صورت من مغازه رو بگردونم و از چند جا درآمد داشته باشیم. که بازار خراب شد یعنی من خودمم باهاش رفتم واقعا با هرکی صحبت می کردیم میگفت ضرر می کنید. برای همین همسرم هم گفت که من با این سرمابه میتونم بهتر پول در بیارم و قسطامو بدم ولی پدرم بسیار لج کرده و اجازه ازدواج نمیده. اینا رو گفتم که شرایطم رو بدویند از طرفی اصلا رابطه همسرم با خانوادم خوب نیست. کلا مامانم ایشونو خانواده اشو بی شعور خطاب می کنن چون از نظر سطح مالی و تحصیلی خانواده من بالاتر هستند. مثلا موردی که مامانم مدتها بهش گیر داده بود این بود که چرا مادرش انقدر دنبال تزئینات خونه و ظرف و ظروفه همش در حال خرید این هاست انقدر سطحشون پایینه که همش دنبال ظاهرن. درصورتی که خانوادشون منو خیلی دوست دارن و به من آسیبی نزدن و برعکس خیلی با من مهربونن. پدر و مادرم از خداشونه که من زودتر طلاق بگیرم.
همسرم خیلی سعی کرد که خودشو به خانوادم نزدیک کنه به مناسبت های گوناگون براشون کادو خرید احترام گذاشت تا اینکه یک بار سر قضیه مشخص کردن تاریخ عروسیش مادرشون به مادرم گفتن اگه میشه بیایم مشخص کنیم چون پدر شوهرم و شوهرم شریکی در حال ساخت خونه بودن. منظور ایشون مسائل مالیش بود که خب باید می دونستن و از نظر مالی برنامه ریزی می کردن. و مادر من جلوی شوهرم گفت مادرتون باید خیلی بی شعور باشن که به خاطر یک ساختن خونه مارو برای عروسی تحت فشار میذارن. و همسرم هم بهش خیلی بر خورد و گفت که شما سنگ میندازید و نمیذارید ما بریم سرخونمون شاید شما عقده ای از من دارید. از اون قضیه به بعد زندگی من جهنمه. مادرم روی برادر و پدرم هم تاثیر گذاشته و بارها همسرم بهم گفته من از خانوادت متنفرم چون صد بار غرور منو شکستن منو عذاب دادن فقط به خاطر تو بهشون احترام میذارم.
حالا این مشکلاتی که من دارم به کنار با همسرم هم به مشکل بر خوردم. چند روز پیش خونشون بودم و داشتم اتاقشون تمیز می کردم از اولی که رفته بودم اونجا همش با من بد حرف میزد. من حواسم نبود و یه دستمال کثیفو انداختم رو کف اتاق همون باعث شد کلی حرف بارم کرد جلوی خواهر و برادر و زن برادرش منم اشکم دراومد ولی اصلا جوابی ندادم. همین که دید گریه می کنم بدتر کرد گفت جلو جمع کتک می خوری لباساتو بپوش برو خونه بابات لیاقت نداری خونه ما باشی. و منم لباسامو پوشیدم رفتم جلو در که مامانش اومد گفت غلط کرده تو برای من اومدی بغلم کرد بوسم کرد و منم به احترام مادرو خانوادش اونجا بودم. حالا از اون روز به بعد کاملا سردیم احساس میکنم کلا دیگه دوسم نداره زندگیم بهم خورده برام احترام قائل نیست. اینم بگم من اصلا اهل دهن به دهن و جواب دادن نیستم. قبلا دعوا می کردیم اما زود آشتی می کردیم این بار حتی از کارش پشیمونم نیست و میگه مقصر منم. به خدا دقیقا در همین حد بود و از صبح داشتم تمیز می کردم جواب زحمت منو این طوری داد.
به شدت بهم بی احترامی کرد جلو همه. اینم بگم به شدت حساس شده و هرجا میرم ده بار زنگ می زنه منو چک میکنه این اخلاقشم باعث شده مادرم همش بزنه تو ذوقم. خانوادم نمی دونن دعوا کردیم یعنی از خداشونه طلاق بگیرم. لطفا کمک کنید زندگیم داره نابود میشه.
-
سلام ماه2022
معمولا ازین کدورته بین خانواده ها و بین مادر ها و دامادها و حتی بین زن و شوهر پیش میاد.
بعضی هاشون نتیجه ناپختگی هستند بخاطر پیش نویس های ناخوداگاه و یا خوداگاه ما در مواجهه با مسائل بروز داده میشن.و بعضی هاشون از یه دلخوری نشات میگیرن و خبر از گذشته میدن و برخی نشانه هایی هستند که خبر از اینده میدن.
یکی از پارامترهای خوب زن و شوهری علاقه و احساس اطمینان و اعتماد بهم دیگه هست که تا حدودی بین شما پر رنگ هست.
خوبه که بدونیم چرا شما با همسرتون ازدواج کردین؟ و بدونیم که اگر کدوم صفات رو داشت باهاش ازدواج نمیکردین؟تا معلوم بشه در شرایط کنونی تا چه حد این استانداردها برای زندگیتون هنوز به قوت خودش باقی هست و چند درصد با توقعات و دریافتهای شما فاصله دارند.
البته لازم هست بدونیم روابط دوران نامزدی به روابط جنسی کامل هم منتج شده؟تا معلوم بشه چقدر به این زندگی تعهد اجباری دارین>
اما سه نکته:
اول:هر تلخی و بدخلقی و کنش رفتاری شما در دوران عقد که حساب شده نباشه ، شروع نامناسبی برای دوران بعد از ازدواج هست.رفتار نامناسب همسرتون باید پاسخ درخور شما رو بهمراه میداشت،گذشتها برای زندگی خصوصی مفید هست ولی چنین رفتارهایی به نظرم خبر از اینده دارند.
دوم:شما خانوادتون رو در ادامه زندگی نیاز دارین،نقشهایی رو ایفا خواهند کردکه مستقیما رو زندگیتون تاثیر خواهد گذاشت و همسرتون نشون دادند که مرد مدیریت کج رفتاری هایخانواده شما نیستند.هنوز مسئولیت کامل زندگیتون رو کاملا درک نکردین.
سوم:درسته که این روزها پیدا کردن همسر مناسب سخت هست و جدایی هم چندان پسندیده بنظر نمیاد...اما شروع بد یک زندگی یعنی پیشفرض تمام داشته هاتون را با یکسری ناخوش دایمی معامله کردین و شماهم یک انسان عاطفی هستین و قاعدتا استانه تحمل مشخصی دارین.روی انرژی خوب برای شروع زندگی خیلی فکر کنید و تا این انرژی رو حس نکردین خودتون رو عامدانه وارد چالش نکنید.همسر شما نادم و پشیمان هم بشن کماکان دو مشکل بزرگ شما برقرار هست:
ا-عدم سازگاری خانواده شما
2-عدم سازگاری همسر شما
قبل از رفتن زیر یک سقف این دو موضوع باید حل بشه نه اینکه پیش فرض این موضوع رو بپذیرین و برین زیر بک سقف.مسائل بعد از ازدواج به اندازه کافی بالا و پایین داره.موفق باشین:72:
-
ممنون از راهنماییتون. باید بگم اصلا خودم دوست ندارم فکر طلاقو کنم چون پدر مادرم زیاد نمی تونن ازم پشتیبانی کنن مخصوصا از نظر روحی. من هرکاری بخوام بکنم حتی رفتن به یه باشگاه منو منع می کنن یعنی کلا این طوریه من هرچیو خواستم یه جورایی براش جنگیدم. نمی دونم چرا ولی کلا ارتباطم با خانوادم خوب نیست گوشی برای شنیدن ندارن همیشه باید سرزنش یا تحقیر شم. از خصوصیات خوب همسرم بگم خیلی دست و دلبازه وقتایی که باهم خوبیم بهم خیلی محبت میکنه به هر بهونه ای منو بیرون میبره و فکر خوش حالیه منه خیلی صادقه یعنی اصلا نمی تونه دروغ بگه سالمه معتقده اهل رفیقو این چیزا نیست تو همه کارهاش باهام مشورت میکنه منظمه تنبل نیست برعکس از نظر کاری خیلی فعالو با عرضه اس.
دلیل انتخابمم بیشتر صداقت و پاکیش بوده. اما این که دائم چکم میکنه اذیتم میکنه مثلا اون موقع ها که دانشگاه میرفتم میگفت زنگ میزنم صدای استادتونو بشنوم. یا مثلا آخر شبا ازم میپرسه تنها نشدی کی اومد خونتون کی رفت؟ یا بخوام برم با خانوادم بیرون زنگ میزنه کجا ام یا بعدش باید براش دقیق بگم کجا رفتم. به اینکه زنگ بزنه جواب ندم خیلی حساسه. این اخلاقاشه که اذیتم میکنه و اینکه انقدر راحت جلو جمع منو ضایع کرد ولی خواهرش بهم گفت اون خودشو کوچیک کرده نه تورو اتفاقا خانومیه تو ثابت شد لیاقتتو نداره. ولی اصلا پیشمون نیست بهش گفتم واقعا یعنی انقدر فرش اتاقت ارزش داشت که به خاطرش سرم داد بزنی گفت تو هنوز بچه ای که جلو جمع میزنی زیر گریه در صورتی که بعد از بد و بیراهاش من نتونستم جلو اشکامو بگیرم. گفت که از آینده با من خستس و هیچ هدفی با من نداره به قول خودش تو بازیم.
یه مدت داشت رابطش با خانوادم خیلی خوب میشد دائم با برادرم بیرون بودن و مامانم خیلی بهش افتخار میکرد که ماشین خوب خریده و درآمدش رفته بالا تا اون بحثی که با مامانم پیدا کرد که واقعا مقصرش مادرم بود نباید انقدر صریح به مادرش بی احترامی میکرد.
من باید چی کار کنم لطفا کمکم کنید خودمم نمیدونم واقعا این رابطه آینده خوبی داره؟ خیلی خسته ام اط این کشمکش ها نه خانواده نه همسر هیچ کدوم فکر من نیستن
-
دوستان لطفا کمکم کنید و به من راه کار بدید. چه جوری بتونم رابطه خانوادم رو با همسرم بهتر کنم یعنی می دونم همسرم اگه روی خوشی از خانوادم ببینه همه تلخی ها رو فراموش میکنه و خودشم خیلی دوست داره با پدر و مادر من خوب شه ولی مادرم خیلی مغروره و سر کوچکترین چیزها برداشت های بزرگ و اشتباهی میکنه که واقعا زندگیمو تلخ کرده دائم تیکه میندازه مثلا اینکه چه بهتر اصلا شوهرت حرف نزنه دهنشو باز میکنه نشون میده چه قدر سطحی و احمقه. مثلا مادر شوهرم برای مراسم به دنیا اومدن نوه اش مادر منو دعوت کرد و مامان من گفت اینا برای اینکه از من کادو بگیرن منو دعوت کردن. منظورم اینه کلا از خانوادش متنفره و خودشو خیلی بالاتر میدونه. بارها غرور همسرمو شکسته و چون یه بار جوابشو داد دیگه حاضر نیست تحملش کنه به من میگه حیف شدی باید آدم حداقل تو سن پایین ازدواج میکنه با آدم پولدارا و بهتر از خودش باشه نه این که حتی خانوادش فهمم ندارن. در صورتی که خانواده همسرم واقعا با من مهربونن و منو خیلی دوست دارن من اصلا باهاشون مشکلی ندارم. چی کار کنم داره رو زندگیم تاثیر میذاره و روابط ما رو هم سرد کرده از حرفا و تیکه هاش خسته ام. میشه لطفا کمکم کنید. دومین مشکلم چک کردنای دائمی همسرمه و اذیتم میکنه. لطفا اگه کسی تجربه ای داشته با من در میون بذاره. ممنون.