RE: مادر شوهر و دخالت هاش..
بهتره بگید زیاد کنجکاون. به نظر من در جواب ادمهایی که زیاد کنجکاون
1- باید سکوت کنید
2-و یا لبخند بزنید
3- و یا جواب سر بالا و البته محترمانه بدید
4- و یا بحث رو عوض کنید.
اینجوری چند بار که یکی از این کارها رو با توجه به موقعیت و شخصیت طرفتون انجام دادید طرفتون دیگه خسته می شه و پیش خودش می گه از این چیزی در نمیاد و دیگه ادامه نمی ده.
راه حل 5 هم اینه که شما هم شروع کنید سوالهای خصوصی از طرف بپرسید که البته من اینو برای مادر شوهر که سنش از ادم بالاتره توصیه نمی کنم.
در مورد شوهرتون هم مثلا می تونید یکی در میون یا دوبار در میون یک بهانه ای برای نرفتن خانه مادرش جور کنید تا مادرشون عادت کنند تا شما رو کمتر ببینند. همه چیز رو با عادت دادن می شه حل کرد اما سعی کنید یک دفعه رابطتون رو کم نکنید. کم کم رابطتون رو مثلا از 5 بار در هفته به 4 بار و بعد 3 بعد 2 و بعد 1 بار ومثلا بعد از 3 ماه به دو هفته یکبار.
البته به نظر خود من اینکه زن و شوهر با هم به دیدن خانوادشون برن خیلی بهتره. جلوی خیلی حرفها اینجوری گرفته می شه.
موفق باشید.
RE: مادر شوهر و دخالت هاش..
نمیدونم چرا از مادر شوهرتون خوشم اومد:163:
یاد مادر شوهر خودم افتادم (خدا رحمتشون کنه، انشا الله همنشین اولیا و صالحان باشن) هر وقت می دیدمشون توصیه هایی میکردن که مثلا اگر اینکار را بکنی بیشتر بهت میاد و یا رنگ این لباس چهره ات را روشن تر میکنه این یکی تیره تر و...
اما من علیرغم اینکه خوب سلایق و دیدگاههامون به لحاظ اختلاف نسل با هم متفاوت بود، لذت می بردم که مادر شوهرم اینقدر هوای منو دارن و بنده خدا هم قصدشون فقط همین بود که مثلا من بدرخشم جلوی همه:311: و ایشون هم پز من رو بده:43:
به هر حال فکر میکنم اگر نیت ایشان را بجای فضولی به دوست داشتن تعبیر کنی خیلی چیزها حل میشه.
در ضمن لزومی هم نداره که حتما نظر ایشون رو انچام بدی ولی میتونی در لفظ و گفتار یا حالات و حرکات بدن به شوخی و یا گفتار دوستانه و خلاصه با لطایف الحیلی از زیر بار جواب دادن به سوالات و انجام دستوراتشون در بری بدون اینکه دلخورشون کنی (و یا بدون اینکه رفتاری بشه که تعبیر به بی محلی بشه).
گاهی هم اگه درست بگن خوب چرا آدم عمل نکنه؟ اگه از دستم دلخور نمی شی به نظر من هم مانتوی رنگ سفید آدم رو چاق نشون میده:311::311: مگه اینکه خیلی ترکه ای باشی:163:
RE: مادر شوهر و دخالت هاش..
آخه من معتقدم که ادم اگه چاق باشه و از این حالتش ناراحت باشه. باید لاغر کنه. نه اینکه همش لباس سیاه یا گن بپوشه که لاغر شه!!!من از هر دوتای اینا بدم میاد و مادر شوهرم همیشه اصرار داره اینا رو بپوشم!!!!فقط به خاطر ایشون تا حالا همیشه گن پوشیدم!!!1 بار که اومدم از زیر پوشیدن گن در برم و مثلا یادم بره لحظه رفتن گفتن گن پوشیدی.گفتم نه!گفتن بدو بدو بپوش دیر شده!! من زیادم چاق نیستم!!!167 قدمه و 67 کیلو هم وزن!!اما از همون روز اول همش بهم میگن چاقی ...مثلا 1 بار خونشون که خامه خریده بودن. گفتن این فقط مال همسرمه!!در حالی که خیلی خامه دوست دارم!!!همسرم خیلی لاغره حدود 20 کیلو باید چاق شه تا به وزن ایده الش برسه. حتی یک تعارفم که حالا اگه دوست داری بخور...نزدن.
می دونین من همیشه مستقل بودم. و تا حالا اینقدر گزارش کار به مامان و بابای خودم نداده بودم کا به پدرشوهر و مادرشوهرم دادم.همش از ادم می پرسن چه کار می کنی و لحظه لحظش رو می پرسن. بعد تا 1 کار اشتباه می کنی 1جوری بهت نگاه می کنن و یا رفتار می کنن که انگار بچه ای.من خودم خیلی بدم میاد از کسی همچین سوالایی بکنم حس فضولی بهم دست میده.اونوقت خودشون هیچی به ادم نمیگن.1دفعه غیب میشن و کاراشونو می کنن و بر میگردن.من که هیچی ازشون نمیپرسم ولی هر وقت همسرم میپرسه از زیر بار جواب دادن درمیرن. متاسفانه من بلد نیستم از زیر جواب دادن در برم و صادقانه هرچی میپرسن جواب میدم. و بعد هی تو خودم میگم اخه به اونا چه!!!
حس محاکمه بهم دست میده. به جای اینکه نگران این باشم که مثلا کار اشتباهی کردم نگرانم که ازم بپرسن چی بهشون بگم و چی بهم میگن....همیشه هم میگن هر کاری دوست داری بکن ولی اگه نظرشون اعمال نشه ناراحت میشن و هی تکه میندازن که اصلا به حرف ادم گوش نمیدی!مثلا 1 بار می خواستم کلاس زبان تو انقلاب ثبت نام کنم.همون کلاسی که دقیقا می خواستم و جای دیگه نبود. بهم گفتن خیلی دوره ولی هر جور صلاح میدونی...من هم رفتم کلاس تو انقلاب رو ثبت نام کردم...بعد گفتن اصلا به حرفشون گوش نمیدم و هر کار میخوام بکنم میکنم.آخه اصلا به اونا چه که من کجا میرم و چه کار میکنم همیشه هییییییییییی باید بگی چه کار می کنی و هی جواب چراهاشونو بدی...وقتی خونشون نیستم خیلی راحت ترم!چون خوشبختانه خیلی دوست ندارن تلفنی حرف بزنن!
ممنون میشم نظرتونو بدین.... من خیلی از این وضع ناراحتم و بیشتر از اینکه هی از مادر شوهرم ناراحت میشم و به همسرم میگم(میدونم کار اشتباهیه ولی اصرار میکنه بهش بگم از چی ناراحتم منم بهش میگم و نمیتونم دروغ بگم یا ناراحتیمو پنهان کنم) و اون اصلا نمیفهمه که من نمیتونم این رفتار مامانش اینا رو تحمل کنم.همسرم به این رفتار مادر و پدرش عادت کرده حتی خودشم بعضی مواقع ناراحت میشه.
من بهش میگم من عروسشونم نه دخترشون .نباید مثل تو با من رفتار کنن... ولی نمیفهمه...من اگه مامانم بهم بگه مانتوت کوتاهه شاید ناراحت نشم اما اگه مادرشوهرم بگه ناراحت میشم.مسائل تربیتی من که 25 سالمه اصلا به پدرشوهر و مادر شوهرم مربوط نمیشه ...موافقین؟
RE: مادر شوهر و دخالت هاش..
با سلام
نعیمه جان اگه از الان حرف نزنی تا آخر عمر همین آش و همین کاسه
از نظر من ( که خودم 1ساله ازدواج کردم و مادرشوهرم بدتر از مادرشوهرشماست) بی خیال باش کاری که دلت میخواد را بکن فقط با احترام مخصوصا جلو شوهرت
ما آدما مگه چقدر عمر میکنیم که هر روزمون به خاطر یکی تلف شه
خوتو عشقه
RE: مادر شوهر و دخالت هاش..
سلام عزیزم.
من هم دقیقا مشکل شما رو با مادر شوهر و خواهر شوهرم داشتم. بنظر من فقط و فقط باید مشکلتو خیلی راحت به شوهرت بگی. چون اولا هرکسی اخلاق خانواده خودشو بهتر میدونه و حتی اگه قبول نکنه حق با شماست بهرحال از مشکلت آگاه میشه و دیگه اینجوری سوال پیچت نمیکنه. ثانیا وقتی به شوهرت مشکلتو بگی کم کم خودش هم روی رفتارای خانوادش با شما دقیق میشه و چه بسا خودش بهشون تذکر بده که در زندگی من و خانومم دخالت نکنید. اگه واقعا شوهرت بدونه که این رفتارا شما رو آزار میده مطمئن باش بی تفاوت نمیشه و بالاخراه یه اقدامی میکنه.
ضمن اینکه همونطور که دوستای قبلی هم اشاره کردند و من خودم ازین روش همیشه استفاده کردم، هیچ دلیلی نداره که شما صادقانه و دقیقا پاسخ سوال مادر شوهرتو بهشون بدی. میتونی خیلی زیرکانه موضوع رو عوض کنی یا بگی نه فلان کارو نکردم و دلیلشو بعدا بهتون میگم و .... یا اینکه با یکمی سیاست با شوخی جوابشونو بدی. طوری که به جای برخورد سرد شما با خنده مسئله رو ختم به خیر بکنی یا اینکه همون لحظه بگی چشم همین کارو انجام میدم ولی در نهایت کاری رو که بنظر خودت درسته رو انجام بدی. اینجوری بطور غیر مستقیم خودشون متوجه میشوند که امر و نهی زیادشون چندان تاثیری روی شما نداره. از من میشنوی زیاد هم مادرشوهرتو در جریان تک تک مسائل زندگی مشترکتون قرار نده. هرکسی باید خودش همه چیزو تجربه کنه، درسته ایشون خیر و صلاح شما رو میخواد ولی همه ما جوونا دوست داریم خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریم. هرچند بعدا متوجه بشیم اشتباه کردیم ولی واسه آیندمون تجربه میشه.
سعی کن بجای فکر کردن به اینکه حالا اگه این کارو خراب کردم جوابشونو چی بدم سعی کنی رو کاری که داری انجام میدی تمرکز کنی و درست انجامش بدی تا اینجوری بهانه واسه دخالت های بیشتر دستشون ندی.
مطمئن باش تا وقتی شوهرت پشتت باشه هیچ کسی نمیتونه ناراحتت کنه ضمن این که بالاخره هر گلی یه خاری داره دیگه .... چه بسا بخاطر شوهر خوبی که داری میتونی زیاد روی نصیحت های به اصطلاح خیر خواهانشون حساس نشی عزیزم.
امیدوارم موفق باشی