والله که شهر بي تو مرا حبس ميشود
<EMBED align=center src=http://www.hamdardi.net/music/nazeri/arezoost.wma width=100 height=28 type=audio/x-pn-wmaaudio-plugin autostart="true" LOOP="true">
بنماي رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشاي لب که قند فراوانم آرزوست
اي آفتاب حسن برون آ دمي ز ابر
کان چهره ي مشعشع تابانم آرزوست
گفتي بناز بيش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بيش مرنجانم آرزوست
آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نيست
آن ناز و باز تندي دربانم آرزوست
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست
زين خلق پر شکايت گريان شدم ملول
آن هاي و هوي و نعره ي مستانم آرزوست
والله که شهر بي تو مرا حبس ميشود
آوارگي کوه و بيابانم آرزوست
يک دست جام باده و يک دست زلف يار
رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
کز ديو و دل ملولم و انسانم آرزوست
والله که شهر بي تو مرا حبس ميشود
آوارگي کوه و بيابانم آرزوست
يک دست جام باده و يک دست ذلف يار
رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفت آنکه يافت مينشود آنم آرزوست
گفت آن که يافت مي نشود آنم آرزوست