RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
سلام به همگي
باز من با همون مشكل سابق برگشتم
باور بفرماييدكلي سعي كردم تا با راهنمايي دوستان شرايط رو عوض كنم ولي نشد
نمي گم كاملابي فايده بود حد اقل استمرار رو رقص و ورزش منو به سايز دلخواهم برگردوندوهمين كلي با ارزشه :310:
و بيان احساسات هم باعث شد خواب راحت تري داشته باشم
ولي تمرين تنفس نتيجه معكوس مي ده و استرس منو بيشتر مي كنه!!!
از طرفي از نوشتن هم كاملا ناتوانم يعني دختر كوچولوم به هييييچ عنوان نمي زاره،توجه تمام وقت منو مي خواد و 2 ساعتي از روز رو هم كه خوابه بايد با عجله غذا بپزمو بشورو بساب كنم كه البته به همونم نميشه 2 ساعته رسيد!
همسرم هم روزي دست كم 12 ساعت سر كاره و اغلب شب هم ناگهان يه كار ضروري 1 يا 2 ساعته واسش پيش مياد و بايد بره پس رو اون اصلا نمي تونم حساب كنم.
موسيقيم تا دخترم بيداره بايد ترانه هاي كودكانه ي اون تو خونه طنين انداز باشه وقتيم خوابه بايد به پشه هام بگيم يواش تر بال بزنن وگرنه مجددا طوفان ميشه!يعني خانم كوچولو درجا پاميشه واميسته تا اگه جاي سالمي تو خونه مونده ترتيبشو بده!
در كل من تو اين چهار ديواري محبوس و محكوم به خونه داريم همين وبس
از اون بدتر نكته ايه كه نگفتم و از همه بيشتر بررام درد آوره كه يه موقعيت عالي شغلي رو از دست دادم
و الان به طرز وحشتناكي احساس بي عرضه گي مي كنم
به خدا خسته شدم من تو اين زندگي خودمو گم كردم
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
با سلام.اول تبریک به خاطر این که تونستی به راهنماییهای دوستان عمل کنی و در ادامه...
میدونم که چه حس بدیه که آدم ازعلایقش به خاطر شرایط دست بکشه و باز هم به خاطر همین شرایط مجبور باشه که این احساسات بد رو مدام تجربه کنه.اما دوست عزیز تغییر نگرش میتونه کمک بزرگی در این موقعیت به ما بکنه.میتونی سعی کنی از فرصتی که به دست آوردی تا با دختر کوچولوی نازت سپری کنی به بهترین نحو استفاده کنی.باهاش بازی کنی مثله یه بچه بخندی شادی کنی بازی کنی و به معنی واقعی کلمه از بودن با یه بچه کوچولو لذت ببری درست مثله این که خودتم دوباره بچه شده باشی!
دلیل این که ما خودمونو گم میکنیم شاید اینه که از لحظاتمون لذت نمیبریم و مدام فکر میکنیم باید چیز دیگه ای میداشتیم تا راضی تر میشدیم(مثلا همون موقعیت شغلی عالی) اما در واقع این طور نیست.لازمه تا یاد بگیریم هر تهدیدی رو به یه فرصت تبدیل کنیم...
از این زمان به دست اوده نهایت استفاده رو ببر و بدون این شرایط پایدار نیست کمی که دختر کوچولوی نازت بزرگتر شه تمام اون موقعیتهای از دست رفته در انتظارته و شما هم میتونی آماده تر باشی...
پ.ن:پیگیری علایق و خواستهای خودت رو هم در این مدت فراموش نکن.
موفق باشی
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
دوست عزیز نگران نباش درست میشه
ارزو داشتم جای تو بودم خوش به حالت به قول خانم امیدوار
از لحظاتمون لذت نمیبریم و مدام فکر میکنیم باید چیز دیگه ای میداشتیم تا راضی تر میشدیم
دوست عزیز و اینو واقعا می گم من که سر کار می رم هم باید تازه بعد از اون بیام بشورم و بسابم و همکارهام که بچه دارن این هم بهشون اضافه میشه .
من اگر به عقب برگردم دلم می خواد جای تو باشم و از بچه ام لذت ببرم قدر این روزها رو بدون البته نظرات متفاوته
:323:
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
]بزاريد موقعيت رو واضح تر توصيف كنم
همين الان كه من دارم تايپ ميكنم مريضم، به شدت تهوع ودل درد دارم و هيچ چيزي نمي تونم بخورم دختر كوچولومم سرما خورده و به زور دارو خوابه
همسرم قبل از 6 صبح رفته سر كار و مثل هميشه معلوم نيست كي بياد
خونه انگار بمبارون شده محاله جايي پا بزاري و كله ي يه عروسك يا تيكه هاي كتابا يانوشته هاي سابق من يا لباس هاي دخترم به كف پات نچسبه
ظرفا تو سينك تلمباره
روي ميز ناهار خوري پر از دارو هاي منو بچه س
همسر گرامي هر لحظه ممكنه سر برسه يا تا 12 هم سر نرسه!!!
واگه برسه جوري به اين وضع خونه نگاه مي كنه انگار من جنايت كردم كه مريضم! چيزي نمي گه شايدم بگه خوب كردي استراحت كردي ولي نگاهاش و سرتكون دادنش از فحش بيشتر نباشه كمتر نيست
و من در تمام طول روز به اين فكر كردم كه مامان و بابا و همسرم به من افتخار نمي كنن من هيچ چي نيستم حتي زن خونه دار خوبيم نيستم[/
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
عزیزم فکر نمی کنی سطح توقعاتت از خودت یکمی بالاست. من هم فرزندم هم سن فرزند شماست و خیلی خوب می فهمم چی می گی. ببین می تونی یک نفر از خانواده یا یک پرستاری پیدا کنی و از هفته ای 2 ساعت شروع کنی و هم دخترت روابط اجتماعیش بهتر میشه و هم یاد میگیره دنیاش بزرگتر از مادرشه و هم خودت کم کم فرصت پیدا می کنی به خواسته های خودت برسی. 2 ساعت برای دیگران زیاد نیست ولی برای شما یک فرصت برای نفس کشیدنه.
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
من از خوانواده و همه ي بستگان كيلومترها دورم!! دخترمم به شكل عجيبي به من وابسته س مثلا يه مرتبه كه تحملم طاق شد بردمش مهد كودك انقدر جيغ زد و گريه كرد كه صورتش سياه شد وحالش بد شد و من وپدرش كه هنوز پشت در مهد بوديم سراسيمه برگشتيم تو و مربيام دستپاچه و حيرون بچه رو دادن بغلمون!!كه ببريم.
جالبه هم مادرم و هم بقيه اينو ميدونند ولي مثل يه بي عرضه به من نگاه مي كنند كسي كه با تحصيلات تو يه رشته دهن پركن و كلي استعداد تو اين سن هيچي نيست
جوري كه من بعد از مدت ها وقتي به هر دليلي بر ميگردم به زادگاهم مدام بايد توضيح بدم از ترم ديگه مي خوام يه رشته ديگه رو بخونم يا از فلان وقت قراره برگردم سر كار يا از همين هفته شعرامو واسه فلان جا ميفرستم در حالي كه مطمانم هيچ كاري نمي تونم بكنم ودارم خودمو بقيه رو گول ميزنم
حتي همسرمم با اينكه همه ي مسائل منو مي دونه گاهي از دهنش مي پره كه تو تو زندگيت هيچ كار موندگاري نكردي يا تا من يادمه تو كارت بخور و بخواب و دستشويي بوده !! البته اين حرفو يه مرتبه زده و به جاش هزاران بار گفته من بهترين زن دنيا رو دارم ولي قبول كنيد اون يه جمله قابل باور تره:302:
دلم مي خواد اين دفعه كه كسي از درس و كار پرسيد سر به بيابون بزارم البته اگه گرگاي بيابون نيش و كنايه نزنن:311:
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
بهار عزیز...
چرا این قدر به دیگران توضیح میدی؟چرا باید دیگران به شما افتخار کنن؟اصلا به دیگران چه ربطی داره که شما کار میکنی یا نه درس میخونی یا نه؟
شخصیت هر فردی با تعاریفی که دیگران از اون فرد ارائه میدن مشخص نمیشه بلکه به نحوی که خود اون فرد باور داره و به بقیه ارائه میده مشخص میشه و شخصیت شما در این گیر و دار وابسته به احساس دیگران، طرز تفکر دیگران و افتخار دیگرانه! اونم دیگرانی که فی الواقع حتی 1% هم در زندگی شما موثر نیستن!
دوست عزیز...به خودت بیا.این یک جمله ساده نیست، یک رازه.یک راز برای اغلب زنان ایرانی...به دنبال خوشحالی خودت باش، به دنبال آرامش خودت، به دنبال زیبایی وتناسب اندام اونم برای خودت، فقط خودت و بس(حتی همسرت هم نه!!) اون وقتی که میتونی رشد کنی، پیشرفت کنی...
من در صفحه ی اول دیدم که آقای sci راهکارهای خوبی به شما ارائه دادن اما شما فقط اجراشون کردین ولی به کنه اش پی نبردید! دوباره اونها رو بخونید...دوباره به خودتون فکر کنید...اون موقع گفتید که از همسرتون به خاطر این که از شما تعریف نمیکنه ناراحتید ولی حالا این احساس تغییر جهت داده و چون احساس میکنید که دیگران به شما افتخار نمیکنند از خودتون ناراحتید اما اصل موضوع همونه...انتظار تایید و افتخار دیگران برای این که شما از خودتون راضی باشید و این بزرگترین آسیبیه که شما به خودتون میتونید بزنید...
شما الان یک مادر هم هستید.عزت نفس شما در رشد و پرورش دختر کوچولوی نازتون خیلی موثره...اون از الان داره یاد میگیره که چطور باید خوشحال باشه حداقل به خاطر اون عروسک کوچولو روی خودتون کار کنید...
موفق باشید
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
من انكار نمي كنم كه عزت نفسم پايين اومده ولي راه چاره شو نمي دونم ؟يه راهش تاييد تحسين ديگران بالاخص همسرمه تا دوباره بتونم خودمو قبول داشته باشم غير از اينه؟!
اگه مدام بشنويد كه مثلا چاقي چاقي چاقي ....باورتون ميشه كه چاقيد شايدم اصلا چاق بشيد!!برعكس اگه مدام بهتون بگن خوش هيكلي زيبايي و... حس زيبايي ميكني صاف تر راه ميري قشنگ تر ميشيني و پا ميشي و اصلا زيبا ميشي(البته اين صرفامثاله و من با قيافه م هيچ مشكلي ندارم)
اگه هم ميشه آدم خود به خود اعتماد به نفس پيدا كنه من راهشو بلد نيستم
من خودمم خودمو قبول ندارم و در واقع تاييد ديگرونو مي خوام كه خودمو باور كنم
من هميشه اين مشكلو پشت غرورم پنهون مي كنم و تظاهر مي كنم عاليم شايد باور نكنيد ولي من تنها جايي كه دردو دل مي كنم اينجاست من از مشكلاتم به مادر خودمم نمي گم شايد اين توضيحات كه به ديگرون ميدمم واسه همين باشه
در واقع شرايط فعليم باعث شده اين عزت نفس ترك دار بدتر خودشو نشون بده
به خدا توصيه هاي همه رو مي خونم و بهش فكر مي كنم تا حد توانم عمل
ولي شرايط فعليم اجازه نميده چيزي رو عوض كنم
شايدم من بلد نيستم
RE: تو این زندگی خودمو گم کردم
بله دقیقا غیر از اینه!
لازم نیست چیزی رو عوض کنید باید ذهنیاتتونو عوض کنید.
درسته اگه آدم مدام بشنوه چاقی چاقی ممکنه ناراحت شه اما میتونه از این ناراحتی به دو شیوه استفاده کنه:1.اعتماد به نفسشو بیاره پایین و حتی چاقترم بشه! 2.یه نگاه به خودش بندازه و اگر واقعا احساس میکنه که چاقه و نظر خودش هم همینه اون وقت دست به کار یه رژیم غذایی و ورزش بشه!
ببین گلم...همه ی ما دوست داریم ازمون تعریف بشه اگر کسی بیاد بگه من به تعریف هیچ کسی احتیاج ندارم بدون شک داره دروغ میگه!اما نباید اساس شخصیتمون بر پایه ی این تعاریف استوار بشه.شما اگر خودت رو باور داشته باشی اگر دیگران ازت تعریف کنند که فبها اگر هم نه اون قدر ها اهمیتی نداره.
توی این سایت مقالات زیادی در مورد عزت نفس و راههای افزایش اون وجود داره.کارگاهی هم با عنوان تکنولوژی فکر بر پاست که مطالب زیادی در مورد نیروی ذهن آدم درش گفته شده.بگرد و بخونشون و چون نیازمند کار عملیه (مثل تلقین و یادداشت و از این قبیل) حتما انجام بده.در پایین لینکش را براتون گذاشتم.(البته شما برای این که بتونید مطلبی در این کارگاه بفرستید باید عضو باشید اما میتونید مطالبش روبخونید).
http://www.hamdardi.net/thread-19221.html
موفق باشید