ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﻪ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﭼﻴﻪ (ازدواج اجباری، اختلاف شدید، قصد جدایی و مخالفت خانواده ها)

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﻮﻧﻴﺪ ﺑﮕﻴﺪ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﻴﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎ ﻣﻴﻨﻮﺷﺘﻢ ﻳﺎ ﺟﺎﻱ ﺩﻳﮕﻬﻤﻦ 31 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ 9ﺳﺎﻝ ~ﻳﺶ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﻲ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻋﻘﺪ ~ﺳﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺭﻭﺯ ﻣﺤﻀﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﺩﻟﻴﻠﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻔﺼﻞ ﺍﻣﺎ ﻳﻜﻴﺶ ﺳﻜﺘﻪ ﻣﻐﺰﻱ ~ﺩﺭﻡ ﺑﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻣﺎ ~ﺩﺭﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﺩﺳﺘﺸﻮ ﺭﻭﻱ ﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺘﻲ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻣﻨﻮ ﻗﺎﻳﻢ ﻛﺮﺩﻥ ~ﺳﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻫﻞ ﺩﻭﺩ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﺑﺎﺕ ﺍﻟﻜﻠﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺸﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻛﻪ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺣﺘﻲ ﺳﺮ ﻳﻪ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﻤﻴﺸﻴﻨﻦ ﺑﻌﺪ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﺍﻣﺎ ﻛﺎﺭﻳﻲ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎ ﻛﻤﻚ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﺕ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﺭﺳﻢ ﻃﻼﻕ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﻗﻬﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﺎﺭﻡ ﺍﺷﻚ ﺑﻮﺩﻭﺩﻋﺎ ﺍﻣﺎ...
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﭼﻮﻥ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻱ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻴﺪﻳﻢ ﺍﻭﺍﻳﻞ ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻧﻬﺎ ﻭ ﻣﺸﮕﻼﺗﺸﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺎ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺨﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻗﺴﻤﺖ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮﻧﻲ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺑﻬﺶ ﻋﻼﻗﻪ ~ﻳﺪﺍ ﻛﻨﻲ ﻧﺤﻮﻩ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻤﺘﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﻴﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﺣﺘﻲ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺯﻥ ﭼﻄﻮﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺑﻬﺶ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﻢ ~ﻳﺶ ~ﺯﺷﻚ ﻫﺰﺍﺭﺗﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﻬﻢ ﺯﺩ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻧﻘﺪﺭ...ﺧﺪﺍ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﻣﺠﺮﺩﻳﺖ ﭼﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﻴﻤﻮﻧﺪﻡ ﺑﺎﺭﻩ ﺧﻴﺎﻧﺘﺸﻮ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻤﻴﺎﻭﺭﺩﻡ ﻣﺤﺒﺘﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺯﻥ ﺑﻴﻮﻩ ﺻﻴﻐﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺴﻮﻟﻴﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﺮﺝ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺍﻛﺜﺮﺍ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺯﺵ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﻃﻼﻕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ~ﺩﺭﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻗﻬﺮ ﻛﺮﺩ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﺎ ﺩﻭﺗﺎﻳﻲ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺻﻴﻐﻪ ﻃﻼﻕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﻧﺪﻳﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺭﻭﻱ ﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺟﺮﺍﺣﻲ ﮔﻮﺵ ﺷﺪﻡ ﻭ ~ﺍﻣﻢ ﺷﻜﺴﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﻓﻜﺮ ﻃﻼﻕ ﺭﺳﻤﻲ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﺍalignﻭﺿﺎﻉ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﻣﻴﮕﻦ ﻣﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺪﺑﻴﻦ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺎﻟﻤﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ... ﻣﻨﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻜﺸﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻤﻪ ﺍﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﺵ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺍﻡ ﺷﺪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ align=right]ﻩ ~ﻳﺪﺍ ﻛﻨﻢ ﺑﺮﻡ ﺳﺮ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻢ ﻭ...
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ~ﺭﻳﺸﺐ ﺑﺎﺯ ﺍﻭﻥ ﻋﻮﺿﻲ ﺑﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺍﻟﻜﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻨﻮ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻧﻔﺴﻢ ﺣﺒﺲ ﺷﺪ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺗﺤﺖ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺮﺝ ﻳﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻣﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﻴﻜﻪ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺎﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺑﺪﻡ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﻓﻌﻼ ﻃﻼﻗﻤﻮ ﺭﺳﻤﻲ ﻛﻨﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ...ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻴﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺍﺩﻣﻲ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ~ﻳﺶ ﺭﻭﺍﻥ~ﺯﺷﻚ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﻗﺒﻮﻟﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ
ﻣﺮﺳﻲ

سلام دوست عزيز اميدوارم زودتر مشكلت حل بشه
ميشه در مورد دعواي ديشبت بگي سر چي دعواتون شد؟
همسرت چند سالشه؟

دختر بهار عزيز
""""""برداشتي كه من از نوشته‌هاي شما كردم اين بورد كه با شخص سومي ارتباط پيدا كرديد كه از قضا موجبات پيشرفت شما را هم فراهم كرده[b]"""""
دقيقاً مشكل اينجاست و چاره قطع رابطه و پرداختن به زندگي خودتونه.
مطالبي را هم كه گفتي توي 90 درصد مشكلات زناشويي خانواده‌هاي ايراني به وفور ديده مي‌شه كه مي‌شه با كمي صبر و تحمل و بردباري حل كرد. اما وقتي پاي نفر سوم بياد وسط اين مسئله به يك فاجعه ختم خواهد شد.

وقتي خانواده ات حتي براي جدا شدن از شوهرت اينقدر سخت گير هستند، چطور مي‌تونن دوست شدن شما را پذيرا باشن.

خواهش مي‌كنم در اين مورد فكر كن و عاقلانه قدم بردار.

در ضمن عنوان تاپيكت خيلي مبهمه. درستش كن و يك عنوان گويا در رابطه با مشكلت ايجاد كن تا كمك‌هاي بيشتري دريافت كني.
موفق باشي

سلام دوست عزیز

خیلی ناراحت شدم از خوندن تاپیکت، اما چرا دنباله مقصر میگردی؟ به نظرت بهتر نیست به فکر ریشه یابی مشکلاتت و رفع آنها باشی؟
با چیزهایی که نوشتی، هر دو نفرتون به یک میزان در بوجود آمدن روابط غلط زناشویی سهم داشتین اما خوب نوعش متفاوت بوده!!!
قبل از همه چیز میخوام بپرسم، اگر کسی از ما دزدی کرد آیا شما تایید میکنی ما هم از او دزدی کنیم؟ عکسالعمل متقابل نسبت به عمل قبیح فرد مقابل پسندیدست؟
عوض حل مشکل، راهتون را از هم جدا کردین که چی بشه؟ به کجا برسین؟ شما برای خودت زندگی کنی و همسرت برای خودش؟ آخرش که چی؟
چرا مرد و مردونه برای زندگیت نمی جنگی؟ خانواده ها رو به میان بکش، بزار اونها قضاوت کنن، بزار همه به این نتیجه برسند که شما دو نفر میتونین زندگیتون را اصلاح کنین یا دیگه حرمت ها بینتون از بین رفته و قابله اصلاح نیست و باید فکر چاره ای دیگر کرد.

برات آرزوی موفقیت میکنم

ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﮕﻲ
ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻦ 35ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻣﺪﻳﺮ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﻳﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﺩﻋﻮﺍﻱ ﻣﺎ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻛﺎ. ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﻳﻲ ﺗﻴﻜﻪ ﺗﻴﻜﻪ ﺷﺪﻩ ~ﺭﺳﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺑﺴﺮ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﻳﻲ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﻟﺒﺎﺳﺎﻱ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺸﻮﺭﻡ ﻧﺸﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﻱ ﺩﻭﺳﺘﺖ؟ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺏ ﻧﻪ ~ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ... ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻌﺪ ﺩﻳﺪﻡ ~ﺗﻮ ﺑﺮﺩﻩ ﺗﻮ ﺣﻤﺎﻡ ﻭ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ...
ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺍﻱ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﺠﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺟﻨﮕﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺵ ﭼﻲ ﺷﺪ؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺍﻭﻥ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﻣﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﺎﻣﻴﻠﻤﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺑﻴﺎﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ
ﺑﺎﻫﺶ ﺩﺭﺩﻭ ﺩﻝ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻟﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ~ﺍﻱ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﺭﻭ ﻛﺸﻴﺪﻡ ﻭﺳﻂ ﺍﺧﺮﺵ ﺍﻳﻦ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺤﺖ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﻴﺮﻩ ﺍﻣﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺯﻳﺮ ﺑﺎﺭ ﻧﻤﻴﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺍﻻﻥ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﺮﻡ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻧﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﺧﻮﺭﺍﻙ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻼ ﺑﺸﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻪ ~ﻭﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻳﻦ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺮﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﻬﺪﻳﺪﺙ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻛﻨﻢ ﺍﻳﻨﺒﺎﺭ ﻛﺎﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﺣﺴﺎﺑﻲ ~ﺷﻴﻤﻮﻥ ﺑﺸﻢ .ﺍﻭﻥ ﺯﻥ ﺳﻨﺶ ﺑﺎﻻﺻﺘﺮﻩ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻴﭽﻴﺶ ﺍﺯﻣﻦ ﺳﺮﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺴﻮﺯﻩ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺑﺪﻱ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﺸﻢ

شما بهتره به یه مشاور مراجعه کنی هرچند که همسرتون با نیاد و همراهیتون نکنه ولی رفتن پیش یه مشاور خیلی میتونه به شما در مورد عکس العمل های بعدیتون کمک کنه و مشکلتونو حل کنه، لااقل می تونه تکنیک هایی آموزش بده که نسبت به وضعیتی که دارید کمتر رنج ببرید.

[align=justify]سلام بهار جان، خوبی عزیزم؟ :72:

خیلی ناراحت شدم که اینقدر سختی کشیدی، امیدوارم به زودی روزهای شاد و آروم زندگیت شروع بشن.:46:

پیشنهاد من اینه که یادبگیری ارتباط مطلوب و موثری با پدر و مادرت داشته باشی، طوری که درکت کنن. شما نزدیک ترین ها به هم هستید، پس نباید تا این حد تصمیماتتون ناهمگون باشه.

در حال حاضر منطق شما و پدرومادرت با هم سازگاری نداره، اگه یکپارچه بشید و همفکر، مطمئنا راه حل های خیلی بهتری پیدا می کنید.

در مورد آسیب های جسمی ای که دیدی هم به پزشکی قانونی مراجعه کن و گواهی بگیر، شاید یه وقتی به درد خورد.

این تاپیک رو هم حتما بخون عزیزم، ممکنه به دردت بخوره:

http://www.hamdardi.net/thread-24960.html[/align]

سلام دختر بهار.

من درست متوجه نشدم کی تشخیص داده همسرتون باید به پزشک مراجعه کنه؟؟ایا خودتون یا خونواده ها همچین راه حلی پیدا کردین؟یا خود متخصص بهتون گفته باید همسرتون پیشش بره؟و اگه متخصص گفته ایا راه حلی برای جلب نظر همسرتون بهتون داده؟؟

بیا فیلم رو از اول از دید شوهرتون ببینیم.

به دختر خالش علاقه داشته یا بخاطر مسائل خونوادگی اونم مجبور به این ازدواج شده..زنش زیر بار نمیرفته..روز عقد زنش به زور اورده شده..بعدش مدام از سمت زنش این پیغام رو میگرفته((دوستت ندارم)).
زنش بهش میگفته ما به درد هم نمیخوریم.این براش این معنی رو میداد:تو خوب نیستی..تو شایسته نیستی.حتی شاید تو مرد نیستی!!
تو یه اتاق بودن اما جدا می خوابیدن!!

خوب به نظرت اینا برای له کردن یه مرد کافی نیست؟؟

نقل قول:

---

ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﻢ ~ﻳﺶ ~ﺯﺷﻚ ﻫﺰﺍﺭﺗﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﻬﻢ ﺯﺩ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻧﻘﺪﺭ...ﺧﺪﺍ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﻣﺠﺮﺩﻳﺖ ﭼﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ

---

درست نفهمیدم..منظورش اینه که مثلا دختر انقد هوسبازیا گرم یا همچین چیزی؟؟
اگه اینطوره فکر کردی شوهرت واقعا بدش میاد طرفش میل جنسی داشته باشه؟؟یا فکر کردی همسرت از میل جنسی بهره ای نبرده؟؟
نخیر..اگه اینطور بود صیغه نمیکرد.
اگه رفتار با زن رو بلد نبود نمیتونست با یه زن دیگه ارتباط بگیره.

همسرت فقط داره تلافی میکنه..داره اعتبار و اقتدار زیر سوال رفته پیش تو رو با کم محلی و با کتک زدنت به خودش برمیگردونه.

مقصر کیه؟؟
مهم نیست.

راه حل چیه؟
باید ببینی خودت چی میخوای؟طلاق یا ادامه زندگی؟
اگه طلاق میخوای باید خیلی جرات مندانه با دیگران روبرو بشی..اجازه ندی دیگران برات تصمیم بگیرن..اگه اونا قصد دارن با هر حرف تو برن گوشه بیمارستان به خودشون مربوطه.

اما اگه ادامه زندگی میخوای..باید اول از همه به خودت برسی..انقد اذیت شدی توان برای ادامه نداری..یه مدت کاملا ازهر نظر کارایی که دوست داری رو انجام بده و روحیتو قوی کن.
با همسرت صحبت کن..جرات مندانه،همدلانه،بدون تحقیرش،بدون اینکه بگی باید بری دکتر،بدون مرثیه خوانی گذشته...

اصلا سر صحبت رو باز کن و بذار اون حرف بزنه..تو فقط گوش کن.
بعد تو هم حرفات رو بزن..اگه ناراحتی داری بگو..نه به قصد متهم کردنش.بلکه به قصد کمک خواستن.

اگه میخوای مشاره برید..ازش بخواه بخاطر رابطتون برید نه چون اون مقصره یا بیماره.

این راه ممکنه کمی طولانی باشه..زخمهای سالها که رو تن تو و شوهرت مونده با یه ذره محبت ازبین نمیره..تلاش میخواد و برنامه اصولی.

اگه هیچ کدوم از این کارا رو نکردی..حداقل دیگه مستقیم بهش نگو باید بری دکتر..:305:

موفق باشی

نمیدونم نظرم درسته یا نه
- شوهر شما بی مهابا کتکت میزنه (همیشه میزده)
- به شما خیانت کرده و زن دیگه ای صیغه کرده و اکثرا هم خونه اونه!!!!!!! (اینو دیگه شاخ درآوردم که چرا زیر بار رفتی)
- از اولش به زور به ازدواجش دراومدی و ازش بدت میومده
-اهل مشروب و .. هم که هست

واقعا واسه چی داری این زندگیو ادامه میدی؟؟؟

به نظر من با یه مشاور حقوقی مشورت کن و هرچه زودتر خودتو ازین باتلاق دربیار مخصوصا که هنوز بچه دار نشدید وگرنه کارت بیخ پیدا میکنه.
ظاهرا پدر مادر شما هم بجای اینکه فکر سرنوشت فرزندشون باشن فکر حرف فامیلند! خدا رو شکر که رو پای خودت هستی ، کارتو بچسب و برای طلاق اقدام کن و از یه مشاور حقوقی راهنمایی بخواه.

البته به نظر من شما هم مقصری چون همیشه منفعـــل بودی! آخه عزیز من مگه آدم هم اینقدر منفعل میشه و اختیار خودشو میده دست این و اون؟؟
ازدواج مهمترین بخش زندگی هر انسانه اونوقت شما درحالیکه نمی خواستی فقط واسه حرف پدرت رفتی سر سفره عقد؟؟؟ مگه خاله بازیه؟؟ دیدی که چه به سرت اومد..

بعدش هم منفعل در برابر زندگیت ، در برابر خیانت های شوهرت ، شاید اگه بار اولی که خیانت کرد بجای محبت عکس العمل تند نشون میدادی امروز نمیرفت زن صیغه کنه!!!!
به هرحال شما هم نقش داشتی در ایجاد این وضعیت ، حالا هم زودتر خودتو بکش بیرون و به حرف دیگران هم کاری نداشته باش. فقط به حرف مشاور و حقوقدان توجه کن.

ﻣﺮﺳﻲ ﺑﺎﺯ ﻫﻤﮕﻲ ﻛﻪ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﺮﺩﻳﺪ. ﺍﻣﺎ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻧﻜﺘﻪ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﻴﮕﻢ

ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻫﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﺎ ﺑﺮﻳﻢ .~ﻳﺶ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﺍﺧﺮ ﺳﺮ ﺩﻛﺘﺮﻡ ﮔﻔﺖ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺻﻼ ﺍﻫﻞ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺍﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪﺑﻴﻨﻪ ﻭ ﺷﻜﺎﻙ ﺣﺘﻲ ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺪﻳﺮﻡ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻣﻮﻥ ﭼﻴﻪ ﺍﺯ
ﭼﻪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﻡ ﺧﺮﻳﺪ ﺷﺒﺶ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻣﺪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﻗﺼﺪﺷﻮﻥ ﺳﻮﺍﺳﺘﻔﺎﺩ ﻫﺴﺖ. ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﻴﻞ ﺟﻨﺴﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﻲ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻪ. ﺑﻬﺶ ﻛﻪ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﻳﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﺩﻳﺸﺐ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺩﻛﺸﻲ ﻛﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺧﺪﺍ
ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻔﺮﻳﺢ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﻳﺐ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺱ ﺍﻭﻧﺎ ﺣﺘﻲ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻥ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻣﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻣﻴﮕﻦ ﺳﺎﻟﻲ 15ﺭﻭﺯ ﺑﺴﺘﻪ. ﻭﻟﻲ ﻻﻟﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻢ ﻣﻦ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻳﻚ ﻓﻮﻕ ﺩﻱ~ﻟﻢ ﺩﻭﺗﺎ ﻣﺪﺭﻙ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﻴﻨﻢ ﺑﺪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﻜﺮﺍﻱ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﮕﻪ ﻣﺸﺎﻭﺭ ﺩﻛﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﭼﺮﺍ ﺑﻬﻢ ﻛﻤﻚ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﺍﺧﻪ ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍ