تردید و دو دلی در ادامه رابطه یا جدا شدن
با عرض سلام خدمت دوستان همدردی،
راستش من همیشه خواننده موضوعات بودم ولی اینبار تصمیم گرفتم مشکلم و مطرح کنم به امید اینکه از راهنمایی دوستان بتونم بهرمند شم.:203:
من دختره 27 ساله با مدرک ارشد و شاغل هستم و حدود 2 سال و نیم هستش که با آقایی با سن چند ماه بزرگتر و مدرک ارشد و شغل آزاد به قصد ازدواج در ارتباط بودم.
راستش ما اوایل رابطه مثل همه رابطه ها خیلی خوب بودیم و به مرور زمان رابطمون تخریبی شد.:302:
از محاسن ایشون که باعث میشه به سادگی ازشون دل نکنم خونوادشون هستش که با خونواده ما وجه اشتراک زیادی دارن، نوع رفتار و آداب اجتماعی خودش، متعهد و صادق بودنش که چیزیه که برام خیلی مهمه ولی متاسفانه امروزه یکم تو ویژگی آدما کم رنگ شده، کاری بودن و رفیق باز نبودن و در قیدو بند خونواده بودن، مهربون بودنش و اینکه پشتوانه محکمی تواین 2و3 سال برام بوده و ویژگی های مثبت دیگه ای که شاید خارج از حوصله این متن باشه.
اما فقط همینا نیس که یه سری چیزا پیش میاد با وجود اینکه شاید خیلی به چشم نیاد ولی باعث اختلافات بزرگی میشه مثل اختلاف نظر تو خیلی چیزا. :huh:
راستش اوایل چون خیلی نظر واقعیش و تو خیلی چیزا مطرح نمیکرد مشکلی نبود و منم خوشحال خوشنود رابطم و ادامه میدادم ولی از یه جایی به بعد نظر واقعیشو تو خیلی چیزا مطرح کرد که باعث اختلاف شد. مثل اختلاف سر نوع پوشش من تو مهمونی یا حتی بیرون، نوع رفتار و حرف زدن با آدمای دیگه حتی با مردای فامیل و دوستان( من آدم اجتماعی و زود جوشی هستم و همینه معمولا تو جمع خیلی راحت با آدما ارتباط میگرم و اون دوس داره من دختر خانومی باشم)، حتی اختلاف سره محل زندگی اینکه تو شهره اونا زندگی کنیم یا شهره ما که 30 دقیقه ای فاصله داره، زود رنج بودنش که منو اذیت میکنه چون احساس میکنم مرد باید مرد باشه و دلیلی نداره سره هر مساله کوچیکی ناراحت بشه و تو قیافه بره، مشکل داشتن سره دوستای من اینکه دوس نداره با دوستام خیلی بیرون برم، اختلاف دیدگاه تو نوع و سبک زندگی که من آدم خوش گذرونی هستم و دوس دارم از هر فرصتی برای مسافرت و گردش و تفریح ااستفاده کنم ولی اون بیشتر به فکر زندگی کردن به معنای سبک زندگی سنتی و اینکه هر چیزی با برنامه و طبق روال خاصی پیش بره هستش، و یه سری اختلافات تو نوع اعتقادات .
اینا یه سری اختلافاتی هستن که تو رابطمون پیش اومده و باعث دل سردی ما و بخصوص ایشون شده. بطوری که تو این مدت دو بار به صورت کامل و از طرف ایشون رابطمون کات شد ولی هر بار بعد یک ماه خودش برگشت و خواست یه باره دیگه... اینو هم بگم که تو این مدت چندین بار خواست که منو با مادرش آشنا کنه که هربار من نخواستم، راستش به این فک میکردم که طی جلسه رسمی خاستگاری این اتفاق بیوفته بهتره و و بعدها حرفی در خصوص اینکه خودم پاشدم با مادرش بیرون رفتم و اینا پیش نمیاد که فکر میکنم اشتباه کردم.
اینکه تو این مدت چرا رسما خاستگاری نیومدن هم به خاطر یه سری مشکلات و شرایط بوده(مثل دانشگاه من، شکست مالی که خوردن، سعی تو حل کردن اختلاف ها به جای شروع زندگی با مشکل و...) که ترجیح دادم حل بشه و همه چی شسته رفته بر گزار شه که این هم اشتباه بود و باید نمیذاشتم رابطمون این همه طولانی بشه.
اما مساله و مشکل من:cower:، راستش الان حدود 2و3 هفته ای میشه بعد یه بحث مفصل ازش خواستم که رابطمون تموم شه و دیگه حاضر نیستم این رابطه رو ادامه بدم، با وجود اینکه مخالفت کرد و خواست که تو آرامش تصمیم بگیرم ولی مصمم بودم که تموم شه(چون از شرایط موجود و تکرار اختلافات و بحث های همیشگی خسته شده بودم و اینکه باز تو حرفاش بوی ناامید شدن دوبارش از رابطه میومد و حس کردم از نوع حرفاش دنبال تموم شدن رابطمونه که بعد اینکه من خواستم جدا شیم قسم خورد همچین قصدی نداشته) همین بود که زدم به سیم آخر و بطور کامل از هم جدا شدیم. راستش الان فک میکنم اشتباه کردم و نباید اینقد راحت قید رابطمون و میزدم و دوس دارم دوباره یه راهی باشه که دوباره کنارش باشم. ولی فکر نمیکنم خودش قصد برگشتن داشته باشه و اینکه طبق چیزی که مشاور بهم گفت، گفتند مشکلاتتون قابل حل شدنه و حاد نیست و اینکه تو برنگرد چون اگه اون دوستت داشته باشه دوباره بر میگرده و قبل ازدواج توصیه میشه خانم ها غرورشون و حفظ کنن و بعد ازدواج هیچ غروری نداشته باشن، ولی من فک نمیکنم این اتفاق بیوفته و برگرده، از شما دوستان میخوام نظرتون و بگین اینکه با وجود محاسن و اختلافاتی که مختصر توضیح دادم و اتفاقی که افتاده پیشنهاد میکنین خودم کاری کنم یا منتظر باشم ببینم کاری میکنه یا نه؟ اینکه الان بعد 3 هفته زوده یا دیره که بخوام من کاری کنم؟؟؟
ممنون میشم راهنماییم کنین:disturbed::confusion: