-
نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام به همه دوستان همدرد که در حال حاضر تنها امید من هستید
خیلی اتفاقی این سایت رو پیدا کردم و خیلی امیدوار شدم که شاید مشکل منم با راه حلهای خوب شما حل بشه :303:
24سال دارم
نامزدم 28سالشه
ما دوساله نامزدیم و در حال حاضر دوران نامزدی ما اکثرا با دعوا می گذره یعنی همیشه جر وبحث داشتیم ولی الان خیلی بیشتر شده :316: بی انصافی نمی کنم چون ده برابرش روزهای خوب هم باهم داریم و همدیگرو واقعا دوست داریم :43:
نامزدم فوق العاده روی من حساسه اگه تو خیابون یکی نگاه چپ کنه اعصابش بهم می ریزه و تا اخر اون روز با من بداخلاقی می کنه چند بار هم می خواست با طرف گریبانگیر بشن که من نزاشتم
من تقریبا با تمام این حساسیت هاش ساختم و تاجایی که امکان داشته باهاش همکاری لازم رو داشتم تا زیاد درگیر اینجور مسائل نشیم
اوایل سر کوچکترین بحثی منم سر وصدا راه می انداختم
ولی کم کم و به مرور زمان سعی کردم سکوت کنم و بزارم اون حرفش رو بزنه سروصداش رو کنه و بعد من در یک فرصت مناسب باهاش منطقی صحبت کنم ومشکل رو رفع کنم
اما هیچ وقت موفق نشدم چون اون فقط حرف خودش رو می زنه دو سه بار وقتی حق رو بهش دادم و ازش معذرت خواستم واقعا خوشحال شد و حتی برام هدیه خرید و قول های خوب خوبم داد
مشکل من از وقتی شروع شد که طی یک درگیری لفظی از کلمات نامناسب و القاب زشت استفاده کردیم و شخصبت همدیگرو خرد کردیم نمی دونم کی شروع کننده بود من یا اون! ولی هر دو ادامه دادیم :324:
از آن زمان به بعد به اصطلاح رومون به هم باز شد
هرچند من خیلی تلاش می کنم دیگه اون رفتار تکرار نشه ولی نامزدم خیلی بد دهن تر شده
امروز صبح یه بحثی پیش اومد من سرش داد زدم البته اول اون شروع کرد و بعد هرچی دلش خواست نثارم کرد فحش و ناسزا تحقیرم کرد
که باز هم من ساکت بودم و فقط گفتم واقعا برات متاسفم تو خیلی بی لیاقتی.
خلاصه اینکه اینبار واقعا زیر حرفاش له شدم
منو که گذاشت و خودش رفت سرکارش منم دیگه بهش زنگ نزدم تا اینکه خودش زنگ زد و انگار که هیچی نشده حال و احوال کرد(همیشه همینطوره) منم خیلی سرد جوابشو دادم ولی دلم می خواست اصلا جواب ندم
چندبار دیگه ام زنگ زد از لحن صداش معلوم بود خیلی ناراحته و از رفتارش پشمون! ولی اصلا راجع بهش حرفی نزد انتظارداشتم یه بار بگه ببخشید صبح دست خودم نبود
منم ایندفعه دست خودم نیست خیلی بهم فشار اومده نمی خوام مثل هر دفعه موضوع رو فراموش کنم و حتی می تونم تصور کنم امکانش هست دفعه بعد دستشم روم بلند کنه و کتکم بزنه اصلا نمی خوام همچین رفتاری رو تکرار کنه؟:302:
چطور نشون بدم که واقعا نه بخاطر موضوعی که گذشته بلکه برای آیندمون ناراحت و نگرانم؟
البته نامزد می گه تو خودت مقصری و زبونت نیش داره:163:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
شاپرک جان سلام صبحت بخیر
مشخصه که برای بهبود روابطت با نامزدت خیلی تلاش کردی اما تا حالا از مشاور حضوری هم استفاده کردی؟
یا از کمک بزرگترها در حل مشکلات استفاده کردی؟
یه مشاور یا یه بزرگتر عاقل خیلی میتونه کمک کننده باشه حرفای دو طرف رو میشنوه ایرادها رو میبینه و بهتر میتونه راهنمایی کنه
با داد یا فحش و ناسزا روابطتتون روز به روز سردتر میشه
نظر من اینه که از نفر سوم کمک بگیری چون در این روابط دو طرف باید همکاری کنن
امیدوارم موفق باشی دوست عزیز
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
ویدا جون ممنون عزیزم که توجه نشون دادید:72:
راستش خواهر بنده روانشناس هستند با ایشون قبلا حرف زدم
عقیده دارند که من خیلی کوتاه میام و نباید سکوت کنم (خودشم به خاطر همین مسئله سکوت نکردنش سر مسائل زندگی خودش همیشه با همسرش بحث میکنه و من زیاد با این شیوه موافق نیستم) وزیاد تمایل ندارم خانواده ها رو درگیر مشکلات ریز و درشت خودمون کنم مسائل خصوصی وجود داره که خانواده ها ندوند بهتره و احترام هر دوطرف هم خیلی مهمه
ولی خوب هر فردی یه جور شخصیتی داره همسرم از اون دست مرداست که میگه حرف اول رو مرد باید بزنه:305:
اما خیلی جاها هم به خاطرمن خودش رو کوچیک کرده که فهمیدم تعصبی و یک دنده نیست
در مورد مشاوره حضوری باید بگم که چندبار پیشنهاد دادم و نپذیرفت و اصرار داره که خودمون بهترین مشاوره هم هستیم و من باید خودم رو اصلاح کنم اون وقت دیگه باهم مشکلی نداریم
واقعا من نمی دونم عیب کار منم یا...
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلا دوست خوبم. خانومی توی دوران عقد اختلاف ها کاملا طبیعیه. یه مدتی طول میکشه تا با اخلاق همدیگه آشنا بشید. پس ازین بابت نگران نباش اصلا.
درمورد دعوا کردنش با بقیه آدما بخاطر متلک انداختن و اینجور چیزا بنظر من یه مدت سعی کن با یه پوشش ساده تر باهاش بری بیرون تا کمتر جلب توجه کنی. اینجوری خیال جفتتون راحتتر میشه:72:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
نه شاپرك جون اختلاف تو دوران نامزدي تا اين حد به نظر من اصلا طبيعي نيست. و مطمئن باش بعد عروسي شدت اش 10 برابر مي شه.
اكثرا تو دوران نامزدي از گل كمتر به هم نميگن ولي بعد عروسي:163:
به نظر من تا اساسي حل اش نكردي سر خونه و زندگيت نرو.
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام خانمي
لازم نيست نگران باشي
اگر بحثاتون مربوط به مسائل بي اهميت و پيش پا افتادست كه چيز مهمي نيست.
مربوط به اينه كه مهارتهاي ارتباطي دو طرف كمه البته نگران نباش همه جوونا ....
به نظر من اول بايد دوكتاب (مردان مريخي،زنان ونوسي از دكتر جان گري) و (رازهايي درباره مردان از باربارا دي انجليس) رو بخووني.
اگر هم همسرت مخالف نيست ايشون هم كتاب رازهايي درباره زنان رو بخونن.
خيلي مفيدن.
مقالات اين قسمت هم خيلي بهت كمك ميكنن.
مهارتهاي ارتباطي
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام دوستای خوبم
مهسا جان منم خودم وقتی دیدم بیرون کسی متلکی چیزی می گن و همسرم خیلی عذاب می کشه پوششم رو عوض کردم و کاملا با یک چهره و تیپ ساده کنارش ظاهر می شم که البته خیلی احساس رضایت می کنه و ازم تشکر هم کرد
لیلا عزیزم یعنی می گی چیکار کنم؟ من نمی خوام ادای ادمای ضعیف رو در بیارم و به همین زودی جا بزنم اتفاقا می خوام با برخوردای مناسب خودم رفتار اون رو هم اصلاح کنم ولی نمی دونم چرا هربار که من کوتاه میام و سکوت می کنم اون بدتر می کنه؟
گلنوش جونم من این کتابها رو مطالعه کردم والبته خودش یک بارم کتاب انچه مردان دوست دارند زنان بداند رو برام تهیه کرد و اون یکی دیگه هم مردان بدانند رو خودش خوند... یا شایدم نخوندش نمی دونم ولی یکم رفتاراش بهتر شد
اون مقاله رو هم سعی می کنم بخونم ممنون خانمی
من از دیروز نه بهش اس دادم نه زنگ اگه تماس هم بوده از طرف خودش بوده
یک ساعت پیش بهش اس دادم
جواب داد چه عجب ما رو هم یاد کردی
و بعد اس داد که خیلی از دستم ناراحت و دلخوره این اولین باره که احساس ناراحتیش رو اینقدر مستقیم بروز می ده
منم در جوابش یک اس عاشقانه فرستادم که جواب داد اگه به زبون خودت می گفتی خیلی برام شیرین تر بود
این رفتارش برا اولین باره
اخر اس ام بازی ما به این ختم شد که فکر می کنه که دیگران برای من بیشتر از اون ارزش دارندو دیگه حاضر نیست یک تنه ادامه بده و اگر من مایلم باید خودم این بار همه چیز رو رو به راه کنم
راستی باید اعتراف کنم که روزای اول اشنایمون نامزدم خیلی دنبال من بودن و خیلی تلاش کردن تا نظرم رو جلب کنه و خیلی جاها نه به عمد ولی از جانب من تحقیر شدمن کم کم و به مرور زمان بهش علاقمند شدم
والان کاملا اطمینان دارم که دوستش دارم
الان نمی دونم چی بگم یعنی اون فکر می کنه اونقدر که خودش من رو می خواد منم نمی خوامش و تازه دیگران واسم مهم ترن:163:
چند وقت پیشم بهم گفت یاد بگیر من تنها مردی باشم که بهش فکر می کنی
ولی من واقعا عاشقانه دوستش دارم چرا همچین احساسی پیدا کرده؟
دوستان
یه چیزی به ذهنم رسیده که شاید عامل همه دعواهاش همینه که فکر می کنه من کمتر از اون می خوامش
و شایدم فکر می کنه من خودم رو بالاتر از اون می دونم
اره فکر کنم همینه چندباری بهم گفته تو فکر میکنی از من بالاتری من جدی نمی گرفتم و اون روز هم تو دعوا داد زد تو در برابر من خیلی ریزی واصلا در حدم نیستی:324:
حالا می فهمم چرا به من توهین می کنه می خواد به این طریق نشون بده خودش بالاتر از منه
اگه حدسم درست باشه فکر کنم باید دنبال این باشم که چطور حس مهم بودن بهش بدم! درسته؟؟
ولی واقعا چطور؟؟؟ یعنی حدسم درسته؟
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام خانومی
راستش من متن شما رو نخوندم ولی از عنوان تاپیکتون چند تا نکته رو فهمیدم که میگم خدمتت
1.نوشتی دعواهای گاه وبیگاهه ما.....با شرایط الان جامعه و سختی ها و اختلافات زندگی های مشترک اگر واقعا دعواهاتون گاه و بی گاهه خیلی عالیه
2.اگرهمین دعواهای گاه و بیگاه هم نباشه زندگی شدیدا یکنواخت میشه
3.خیلی هم سخت نگیر.بعض اوقات ما از بی مشکلی به مشکل میرسیم
موفق باشی
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
مریم جان روز بخیر ممنون که نظرت رو گفتی و خودمم با نکاتی که ذکر کردی موافقم
اما آیا واقعا از روی عنوان تایپک می شه گفت مشکل جدی یا پیش پا افتاده است؟؟؟
من اوایل زیاد برام جدی نبود این مسئله و در کل دختر قوی هستم و همیشه راه های متعددی رو برای حل مشکلم امتحان می کنم اما راجع به این قضیه اخیرا همه انرژیم رو از دست دادم
وخیلی سردرگم هستم و خصوصا اینکه احساس می کنم با این کشمکش ها و دعواها دارم یه جورایی ازش سرد می شم
شاید اون هم همین احساس رو داره!
یعنی تهمت زدن و تهدید کردن و توهین شنیدن یک امر طبیعیه و من باید برم خدا رو شکر کنم که خوبه که منو کتک نمی زنه؟!
از کجا معلوم که فرداها کتکم بزنه..
من از دلخوشی و از روی سرگرمی که نیومدم اینجا تایپک ایجاد کنم خودم متوجه خطری که زندگیم رو تهدید می کنه شده ام و اومدم اینجا راهنمایی خواستم
مگر نه اینکه جلوی مشکل و خطر رو باید زودتر گرفت
خوب به نظر شما 2سال نامزد بودن و این همه دعوا و جنگ روانی طبیعیه؟؟
من از لحاظ روحی خیلی ضعیف شدم و گاه و بی گاه بغضم می گیره ولی همچنان برای رفع مشکلم ثابت قدمم
می خوای بگی بی مشکلم یعنی خوشی زده زیر دلم واقعا کاش همینطور بود!!
در هر صورت باز هم ممنونم و
منتظر نظرات خوبتون هستم:72:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام شاپرک جان
خانومی من نگفتم از روی عنوان تاپیک میشه فهمید مشکل جدی هست یا نه
چون شما از واژه گاه و بی گاه استفاده کردی این برداشت رو کردم که دعواهاتون همییشگی نیست و این خیلی خوبه
چون دعواهای گاه و بی گاه نگرانی نداره و شما خودت زن و شوهری رو سراغ داری که به قول خودت گاه و بی گاه باهم دعوا نکنن؟
دوست عزیز سعی کن مشکلاتت رو ریشه یابی کنی...
نه..تهمت زدن و ..طبیعی نیست ولی از کجا نشات میگیره؟
دوس عزیزم یک چیز رو به عنوان تجربه بهت میگم
در دعواهاتون اگر بدترین فحش ها و ناسزاهار بهت گفت فقط سکوت کن..حتی لازم نیست بهش بگی بی لیاقت...
موفق باشی
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
در دعواهاتون اگر بدترین فحش ها و ناسزاهار بهت گفت فقط سکوت کن..حتی لازم نیست بهش بگی بی لیاقت...
خانم مریم123عزیز سوالی داشتم از خدمتتون:چطور یه خانم میتونه چنین چیزی رو تحمل کنه که بدترین فحش ها رو از کسی که بهش اعتماد کرده وبه یه امیدی داره زندگی میکنه رو از مردش بشنوه و خم به ابرو نیاره؟
اون لحظه خانم خبلی بیشتراز آقا ناراحت میشه و دلش میشکنه مگه میتونه خودشو کنترل کنه و هیچی نگه!؟
به نظرمن که نمیشه .آدم حتی واسه چند لحظه هم نمیتونه این بی اعتنایی و بی احترامی رو ازطرف کسی که تمام روح و جسمشو تقدیم به اون کرده تحمل کنه. جالبه اگرهم بگی که بی لیاقتی... درجوابت میگه:خودت بی لیاقتی!
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام
بهار65 شما متاهلی؟!فکر کنم اگر متاهل باشی منظور من رو خوب بفهمی و درک کنی
خب طرف به شما فحش و ناسزا داده
شما بگو بی لیاقت
اون میگه بی لیاقت خودتی و جد و ابادت
شما مگی جد واباد من؟ اون مادر فلان فلان شده خودت چی؟اون بابای بدتر از خودت چی؟خواهر و برادرات چی؟
اون میگه تو غلط میکنی به خانواده من بد وبیراه میگی
اگر همینجوری براتون بنویسم فکر کنم 4 الی 5 صفحه میشه
آخر این دعواها هم فکر نمینم به جای خوبی برسه و همسر گرامی متوجه اشتباهش بشه
بلکه به طور قطع میتونم بگم اخر این دعواها چیزی جز کتک کاری نیست
زندگی یعنی صبر ..یعنی کنترل ارامشو خشم در اوج عصبانیت
اگر تونستی در زمان عصبانیت خودت و کنترل کنی و بتونی شرایط ایجاد شده رو مدیریت کنی اون موقع میتونی بگی که مفهوم زدگی مشترک رو فهمیدی
حالا بهار جان من نظر خودم رو گتم که فکر میکنم نظر اکثر کارشناسا و بچه های باتجربه باشه
اگر شما فکر میکنی همسرت طوریه که وقتی ناسزا به شما میگه شما باید حتما جواب بدی ...خودت مختاری خانومی
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
دوست عزیزم،چند تا نکته:
1-گاهی ما جاهایی که نباید کوتاه بیایم کوتاه می یام و بعد جایی که باید سکوت کنیم، فریاد میزنیم. خیلی مهمه که بدونیم تو هر موقعیتی چه برخوردی درسته.اتفاقاً این مشکل من هم بود که چند وقت قبل گفتم و البته اینجا جوابی نگرفتم اما می تونم این رو بهت بگم که تو باید رگ خواب همسرت دستت بیاد.مثلاً من فهمیدم اگر اول یه بحث عادی من آروم باشم همسرم آروم میشه اما اگر دعوا طولانی باشه و اون الکی بهانه بگیره،کوتاه اومدن من یه جورایی بدترش میکنه.حالا شما هم باید ببینی همسرت چه جوریه.اگر میبینی که کوتاه اومدن زیادیت داره اثر بدی روش می ذاره،حرفت رو بزن اما مؤدبانه.
2- نمی خوام حساست کنم اما آیا همسرت بدبینه؟ببین،بدبینی مشکلیه که به درمان جدی نیاز داره وگرنه بدتر میشه.این که میگی توهین میکنه و تهمت میزنه،در مورد مسائل ناموسیه؟به نظر من این طبیعب نیست که مردی به همسر شرعیش بگه "یاد بگیر که من تنها مردی باشم که بهش فکر میکنی" این عجیب و ناخوشاینده.چه دلیلی داره که ایشون فکر کنن شما به مرد دیگه ای فکر میکنید؟یا بدبینی ایشون یا برخورد های اشتباه شما که ایجاد سوءتفاهم کرده یا اعتماد به نفس پایین ایشون. پس دنبال علتش باش.چرا وقتی با همسرت بیرون میری به شما متلک میگن؟! نمی خوام توهینی به شما بکنم اما من اونقدرها ساده پوش نیستم،خیلی زشت هم نیستم ولی تا حالا این موضوع واسم پیش نیومده.سعی کن جاهایی با همسرت بری که محیط خانوادگی داشته باشه و سعی کن رفتارت کاملاً در شان یک زن متاهل باشه،همیشه کنار همسرت باش و تا جایی که ممکنه فقط به اون توجه کن.اما با همه ی این حرف ها،قبل از این که بری خونه خودت مطمئن شو که همسرت مشکل بدبینی نداره چون این مشکل اگر درمان نشه روز به روز بدتر میشه
3-خیلی بده که ناز کردن شما قبل ازدواج با تحقیر همسرت همراه بوده.باید سعی کنی به همسرت اعتماد به نفس بدی اما افراط نکن،خصوصاً این که میگی کمی هم خودرای هست.باید زیرک باشی.مثلاً وقتی رابطتون خوبه و رفتار همسرت خوبه ازش تعریف کن و بگو که بهش افتخار میکنی و از ازدواج با اون راضی هستی اما باز هم میگم،باید به جا و به اندازه باشه
4-معمولاً خانواده ها بخاطر روابط احساسی با ما نمی تونن بی طرف باشن.شما هم که میگی خواهرت با همسرش دائم بحث دارن پس بهتره بری پیش یه مشاور خوب.اول خودت برو و بعد هم سعی کن همسرت رو راضی کنی،حتی با این عنوان که تو می خوای رفتارهای بدت رو درست کنی فقط قبلش از خوب بودن مشاور یا روانشناست مطمئن شو بعد همسرت رو ببر
5-بر خلاف نظر دوستان به نظر من دعوا نمک زندگی نیست.دعواهای الکی و مداوم حتی اگر کوچک باشن می تونن اثر بدی روی روابط همسران بذارن پس به دنبال حل مشکل باش.
برات آرزوی خوشبختی و موفقیت می کنم:72:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
مجددا از همه دوستان سپاسگذاری می کنم:43:
اول اینکه به پیشنهاد گلنوش عزیزم ، من مهارتهای ارتباطی رو مطالعه کردم و این چند روز تونستم جو بهم ریخته روحی روانی هردومون رو یکی اروم تر کنم:323:
دوم اینکه مریم جان حق با شماست سکوت در حین دعوا و اعصبانیت معجزه می کنه اما گاهی وقتها این سکوتها طرفت رو بد عادت می کنه و فکر می کنم نامزد منم بد عادت شده
اگر ممکنه از همه دوستان خوبم تمنا می کنم راهکارهای رو عنوان کنید تا بتونم اونم در حین اعصبانیت دعوت به سکوت کنم و در واقع نامزدمم یادبگیره یه جاهای حق با منه و باید سکوت کنه:160:
بهار65 عزیز خانمی گل من تمام وجودم رو تقدیم به همسر عزیزم کردم و هیچ گله ای از این بابت ندارم فقط مشکل من این هست که نمی خوام یه روزی برسه که این عشق زیبا رو فراموش کنم و روی خواسته هامون پا بزارم دلم می خواد پیشگیری کنم و این دعواهای بی سروته رو سرو سامان بدم:325:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
اما خوب موفقیتهایی هم داشتم که شاید شما منظورتون اینه که بگیم ایا مشکل ختم به خیر شد یا نه. برای همین و برای اینکه این تاپیک جنبه اموزشیشو حفظ کنه من هم به موفقیتم اشاره می کنم.
راستش من برای برخورد با همسرم به یک نتیجه مهم رسیدم و اون اینکه هر وقت من ارامش دارم (منظورم یک ارامش درونی) هیچ چیزی حتی پرخاشگری همسرم هم نمی تونه اونو به هم بریزه و نتیجه مهم تر اینکه ارامش من نا خود اگاه به همسرم هم منتقل میشه و مشکل قبل از بوجود اومدن حل میشه. به همین راحتی.
اما قسمت سختش پیدا کردن اون ارامش درونیه. حالا چه زمانهایی و با چه طریقی من ارامش درونی رو کسب می کنم:
1- اول و مهمتر از همه به این نتیجه رسیدم که نتیجه تمام تلاشهای ما دست خداست و من به خدا توکل می کنم (البته گاهی یادم میره و باز خرابکاری میشه). و می دونم اگر من با توجه به دانسته هام اونچه که فکر می کنم درسته انچام بدم خدا خودش اثر اشتباهات و ندونسته های منو خنثی می کنه.
2- پذیرفتم که همسرم این خصوصیت اخلاقی رو داره و از دست من کار زیادی جز پذیرش این خصوصیت اخلاقی برنمیاید. پس وقتی همسرم بر اشفته میشه من اینو راحت می پذیرم و دچار استرس نمی شم و این عمل همسرم رو دلیلی برای اینکه اون منو دوست نداره نمی دونم. بنابراین عکس العمل من پذیرش رفتار هر چند نادرست همسرم است و مثل یک مادر همچنان همسرم رو با همین اخلاقش دوست می دارم. وقتی همسرم ارامش و علاقه من رو می بینه دیگه عصبانیتش در نطفه خفه میشه و یا حداقل مثل در یک لوپ بی پایان نمی افته.
3- به خودم این نکته رو گوشزد می کنم که فرزندم داره نحوه برخورد با مسائل رو از رفتار من با همسرم یاد میگیره پس اگر من بتونم ارامش خودم رو حفظ کنم اونم در اینده این توانایی رو در برخورد با مسائل زندگیش خواهد داشت. پس انگیزه بیشتری برای حفظ ارامشم پیدا می کنم.
4- از اون جا که روح سالم در بدن سالمه من تغییراتی در رژیم غذایی خودم صورت دادم ضمن اینکه پیاده روی و ورزش های سالم هم خیلی به شادی و ارامش روانم کمک می کنه.
و در اخر از نظرات دوستان استفاده کردم و از همسرم هم برای بهتر شدن روابطمون و برخوردهامون تشکر می کنم. البته بیشتر غیر مستقیم.
بازم ممنون که به تاپیک بنده سر زدید.
اگر روی پروانه نقل قول کلیک کنی لینک تاپیک من میاد.
اون قسمتی که پر رنگ کردم مهمه تا همسرت نتیجه اینکه عصبانی نشده و یا خشمشو کنترل کرده به صورت یک بازخورد مثبت از شما ببینه که به مرور بر ادامه رفتارش تشویق بشه. این روش اثر پایدارتری داره اگرچه صبر بیشتری می طلبه.
در زمان عصبانیت هم با مهارتهای کلامی و همدلی کردن (نه به معنای تایید بلکه به معنای نوازش دادن عاطفی و احساس مهم بودن به همسرت) همسرت رو اروم کن.
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام دوست عزیزم
در واقع تمام مشکل ما اینجاست.
مردها در اینجور مواقع خواهان داد و بی داد بیشتری هستن و به قل معروف میخوان مردانگیشون رو نشون بدن
به خاطر همین هم من شما رو دعوت به سکوت میکنم
نمیشه در اوج دعوا بهش سکوت کرن رو یادآور بشی.باید بذاری تخلیه بشه.
سکوت شما در واقع یک جورایی همون حکم دعوت به سکوت رو داره.
طرف هر چی ببینه داد و بی داد کنه و ناسزا بگه شما جوابی نمیدی...خودش خجالت میکشه و سکوت میکنه
مطئن باش در موقع عصبانیت و ناراحتی هرچی بگی حکم بنزین روی اتیش ر داه حالا با هر لحنی باشه
بهتره اینجور مواقع که شروع به زدن حرفهای نامناسب میکنه 2 تا تیکه پنبه بذاری تو گوشت !
اما دقت کن که تحت هیچ شرایطی نفهمه شما اینکار رو میکنی
اما منظور از سکوت این نیست که همیشه سکوت مطلق کنی
بلکه بهتره بعد ازاروم شدنتون خیلی منطقی محترم و مهربان بهش بگی اما توجه داشته باش نه با کلام تند و گله مند
اونجا هم باید لحنت کاملا زانه و پر از محبت باشه
از جملاتی مثل اینجوری میکردی به نطرت بهتر نبود؟کاش فلان حرف رو بم نمیزدی ..دلم شکست
موفق بشی خانومی
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام
می خواستم فقط یه چیزی بگم اینکه یه دودوتا چهار تا کن ببین الان تو از خصوصیات منفی همسرت فقط گفتی ببین خصوصیات مثبتش بیشتر از ایناست یا کمتر؟ درسته بددهنی و ناسزا گویی به مرور سردی در زندگی ایجاد میکنه
اگه همسرت خصوصیات مثبت زیادی داره بهتره با منفی هاش با صبر و حوصله کار کنی
موفق باشی
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام به همه
دوستای خوبم
امروز صبح دوباره با نامزدم بحثم شد
خوب بحث که شروع شد من بعد از چند دقیقه سکوت کردم و دیگه تا آخرش صدام در نیومد و چیزی نگفتم
اونم تا دلش خواست حرف زد و تیکه پروند چندبار می خواستم کنترلم رو از دست بدم و داد بزنم ولی تحمل کردم
حرفهای زد که دلمو شکست..
چی بگم...
عصری ازش خواستم یه مدتی(مثلا یک هفته) از هم فاصله بگیریم تا هردومون بتونیم بهتر فکر کنیم و بهتر تصمیم بگیریم
قبول نکرد گفت من اگر بخوام فاصله بگیرم واسه همیشه ازت دور می شم
ترسیدم و حسی بدی بهم دست داد که شاید واقعا خسته شده و دیگه منو نمی خواد و من اویزونم
واسه امتحانش
گفتم خوب واسه همیشه بیا جدا شیم اگر موافقی!
گفت نه اینم نمیشه و باید من اخلاقم رو درست کنم
و وقتی گفتم ایراداتم رو بگو تا تصحیح کنم
بازم شروع کرد با کنایه و فحش و با بدترین شکل ایراد گرفت
منم که دلم از صبح پر بود زدم زیر گریه:302::311:
اصلا نازمو نکشید و گفت حرف حق تلخه
گفتم ای حرفها که زدی حرف حق نبود که توهین و تهمت بود من هیچ کدومش نیستم
و آخرش گفتم تلاشم رو می کنم
وخداحافظی کردیم
راستش فکر می کنم اصلا منو نمی شناسه و تو تصوراتش یک چیزی از من یا... ساخته و می خواد آدم خیالاتش رو درست کنه نه من!
بهار ت
عزیزم در مورد نکته اولی که گفتین باید بگم نمی دونم واقعا فکر می کنم اون انتظار داره من همیشه حتی در زمانهای که حق با منه ساکت باشم و خیلی خودخواه تشریف داره
2-همسر من بدبینه البته بود الان بهتر شده ولی بازم یه چیزای ازش می شنوم و می بینم که نشون میده خودش مشکل داره بعضی وقتام از حد می گزرونه پیش مشاورم نمیاد! لجبازه
من پوششم همیشه همین بوده الان خیلی ساده تر شده همش با مقنعه و... و آدمای بی خانواده تو کوچه و خیابون زیاد هستند خوش به حال شما که تا حالا باهاشون برخورد نداشتی
3-
این موردم یکم نیاز به تمرین دارم اگر شما راهی و مطلبی در نظر دارید که می تونه کمک کنه ممنون می شم ازشون استفاده کنم
4-سعی می کنم راضیش کنم
5- با رفتاراش یه جورایی دو دل شدم و از آینده پیش رومون خیلی می ترسم:163:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
بیبین عزیزم،خیلی خوبه که به فکر چاره افتادی اما از الان به جدایی فکر نکن،هنوز خیلیییییییییییییییییییییی یی رها نرفته داری واسه درست کردن زندگیت
دوباره با شماره میگم:
1- نذار لفظ جداشدن حرمتش بینتون از بین بره،نباید میگفتی "بیا واسه همیشه جدا شیم"، گاهی ما خودمون ندانسته بعضی از حرمت ها رو میشکنیم.
2-فکر کنم تو از اونهایی باشی که یه وقتایی خیلیییییییی کوتاه میای و مظلومی،یه وقتایی هم کاملاً بر عکس،من یه زمانی اینجوری بودم.حس کردم همسرت کمی خودخواه و پرتوقعه اما این که مدام بنالی از این اخلاقش عملاً چیزی رو درست نمیکنه،باید به فکر چاره بود. شاید بهتر بود وقتی میگفت "تو باید خودت رو درست کنی،بهش میگفتی عزیزم،من فکر میکنم ما هر دو رفتارهای بدی داریم که باید اصلاحشون کنیم" کاملاً کوتاه اومدن و جمله ی تو یعنی پذیرفتی که تمام ایراد از توه
3-طبق تجربه ی یکی از نزدیکان من بدبینی نیاز به درمان تخصصی داره.اما دو تا نکته که من میدونم: این که کاملاٌ باب میل اونها برخورد کنی،مثلاً وقتی میگن نرو،نری بدترشون میکنه. از طرفی لجبازی هم بدترشون میکنه.واسه همین میگم درمان تخصصی میخواد. البته این در مورد افرادیه که مشکلشون جدیه
4-دعواهاتون سر چیه؟مثلاً همین دعوای آخرتون؟آیا اون اصلاً معذرت خواهی نمیکنه هیچ وقت؟
5-من خودم اشکم دم مشکمه:311: اما این رو خوب میدونم گریه در این موارد بدترین کار ممکنه،خودت هم که نتیجه اش رو دیدی،محکم بودن رو تمرین کن،جدی منطقی و محکم و البته با آرامش و احترام حرفت رو بزن
6-میشه بگی توهین های نامزدت چیه؟آخه گاهی بعضی حرف ها رو ما بد برداشت میکنیم،ایراداتی که از تو گرفت جی بود؟
ناامید و خسته بودن معنی نداره خانم!!با اراده و جدیت سعی کن زندگیت رو بسازی،زندگی یعنی همین،یعنی ساختن
"پنیر مجانی فقط در تله موش پیدا میشود"
موفق باشی:46:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
:302:بهار جان ممنون که راهنماییم می کنی عزیز:72:
1-حق با شماست نباید می گفتم. خوب حساس شدم ببینم شاید جدایی حرف دل خودش باشه.
2- منم همینو گفتم، گفتم من سرتا پا ایرادم درست ولی توهم بی عیب نیستی و هر دو نیاز داریم اصلاح بشیم
گفت تو خوب شو من دوبرابر خوب می شم بد باشی بد میشم:301:
3-دقیقا من اگر زمانی گفتم باشه فرداش بدترش کرد و اگر گفتم نه اون بیشتر لج کرد
الان تقریبا سعی می کنم زیاد تو اون شرایط قرار نگیرم و نزارمش ولی اگر باشه که خونمو تو شیشه می کنه
4- امروز من کلاس داشتم دیشب بهش گفتم فردا زودتر بیا دنبالم بریم لباس دیدم نظرت تو رو میخوام بدونم! بعدش منو بزار کلاس. گفت نه بعد کلاس بریم
گفتم باشه
صبحی زنگ زده که کلاس نرو! کلا کنسل!
میگم اخه چرا من همینطوریشم عقبم از بقیه(چندبار دیگه ام خودش کنسل کرده) چند روز دیگه کلاس تعطیل می شه.. گفتم خودم میرم تو اگه کار داری به کارت برس
سروصدا که وقتی می گم نرو بگو چشم
میگم اخه چرا خوب خودم که می تونم برم مگه چی میشه
بعد شروع کرد دیگه. که اره تو حتما بخاطر کسی دیگه می ری کلاس حتما یکی منتظرته اصلا هر وقت من بگم باید بری
خوب زور می گه چرا باید من برنامه کلاسام رو الکی سر هیچ و پوچ به هم بزنم
حالا باز من گفتم باشه نمی رم تو راحت باش
زنگ زده حاضر باش من دارم میام گفتم اگه قرار منت بزاری برو عزیزم ! گفت نه تو بیا من امروز باید ببینم تو چرا اینقدر مشتاق کلاسی:316:
دو دقیقه نشد زنگ زد بیا دم در :300:
خوب هنوز حاضر نبودم تا حاضر شدم چند دقیقه طول کشید
دیگه بهونه اصلی جور شد
که آره تو فکر می کنی نوکرتم مگه توکی هستی تو فکر کردی همه مثل خودت بیکارن....
بخدا 5دقیقه کمتر الاف بود:302:
تا رسیدن به موسسه همینطور غر زد
اول ها معذرت می خواست ولی جدیدا دیگه نه!
5- خوب دلم خیلی از حرفاش می شکنه. ولی بازم نباید گریه می کردم:302:
6-توهین و تهمتاش مثلا تو با فلان آقا سرو سری داری. حتما باهاش درد و دل کردی حتما .. البته اینا رو با بدترین شکل ممکنه می گه
بعضی وقتها که دیگه از حدش می گذرونه:163:
وقتی رو حرفش نه میارم این چیزا رو میگه
7- ایرادای که گرفت:
جواب نده، لج نکن، سر من داد نزن (همه اینها کارهای خودشه)
تو روی همه حتی خانواده ات وایستا و همیشه حق رو به من بده
میگه اینقدر به شوهر خواهرت احترام نزار مگه اون کیه (یک زمانی پیش شوهر خواهرم کار می کردم) میگه چرا ازش حساب می بری:101:
نمی دونم فکر کنم از این بعد باید جواب سلام شوهر خواهرمم ندم:311: یا اگه سلام داد بهش محل ندم:311:
می گه چادر سرت کن
می گم چرا؟
چون فلانی به خانمش گفته چادر سرش کنه خانمشم گوش کرده! تو هم باید اینکارو کنی
می گم اخه اگه می گفتی خودت دوست داری چادر سرم بزارم من با جون و دل می پوشیدم اما واسه چشم هم چشمی..
این ادم نرماله؟؟؟؟:320:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
نقل قول:
می گه چادر سرت کن
می گم چرا؟
چون فلانی به خانمش گفته چادر سرش کنه خانمشم گوش کرده! تو هم باید اینکارو کنی
می گم اخه اگه می گفتی خودت دوست داری چادر سرم بزارم من با جون و دل می پوشیدم اما واسه چشم هم چشمی..
این ادم نرماله؟؟؟؟:320:
اگه واقعا دلیلش این باشه آدم نرمالی نیست. اما واقعا فکر میکنی که دلیل واقعیش از این خواسته همینی هستش که گفته؟
من راستش بعید میدونم!
شاپرک عزیز، فکر کنم خودتم قبول داری که نامزدت نسبت بهت بیاعتماده. :163: شما باید بفهمی که چه کارهایی باعث بیاعتمادیش میشه.
چند تاشون به ذهن خودم میرسه. میگم اگه دیدی درسته انجام بده ..
گفتی که نامزدت از نگاههای ناپاک مردم متنفره. چه پسر خوبی... :310: اگه هنوزم وقتی میرین بیرون نگاه آدمای چشمناپاکو میبینی سعی کن پوششتو جوری بکنی که این نگاهها کم و کمتر بشه.
در مورد چادر هم گفتی مشکلی با سر کردنش نداری، فکر نمیکنی اگه این کارو انجام بدی نگاه نامحرم بهت کمتر میشه؟
از اطرافیانم دختری هست که اعتقاد داره بیرون بودن موهاش براش ارزشه. میگه اگه تمام عزیزانش هم ازش بخوان که موشو بپوشونه این کارو نمیکنه و تازه خیلی هم عصبانی میشه!:301: و اما شما شاپرک عزیز، اگه از نظر اعتقادی میتونی با خواستههای پوششی همسرت کنار بیای سعی کن این کارو انجام بدی، چون با توجه به حرفایی که زدی فکر کنم درصد اوقاتتلخیهای نامزدت خیلی بیاد پایین ;)
البته این حرفا به این معنی نیست که هر چیزی گفت قبول کنی. اینکه به خاطر بیاعتمادیش سر کلاس نری به نظر خیلی درست نمیاد. اما حدس میزنم که با داشتن پوشش مورد علاقش و سعی توی اعتمادسازی اینجور گیر دادنها هم رفع بشه و همه چی درست بشه:310:
در رابطه با نامحرم هم سعی کن باهاش صحبت کنی و ببینی که دوست داره چجوری باهاشون تعامل داشته باشی. همین مثالی که در مورد شوهر خواهرت زدی مثال خوبیه. باهاش توی یه فضای دوستانه صحبت کن و ببین دوست داره چجوری رفتار کنی.
شاپرک عزیز :72:، توکل کن به خدا و سعی کن رابطتونو درست کنی. ایشالا این بدبینیها و دعواها با تغییر پوششت درست میشه.
براتون دعا میکنم :203:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام. خوب من با این موافق نیستم که هی خودت رو تغییر بدی تا شاید بالاخره نامزدت بهت اعتماد کرد. شاید هم نکرد؟شاید هم یه روزی بهت گفت دیگه حق نداری بری خونه ی پدر و مادرت یا حق نداری بری بیرون یا...
حالا این که گفتم منفی ترین جنبه ی قضیه بود. این احتمال رو ندیده نگیر که تو با ندانم کاری هات و حرف ها و رفتارهای کاملاً بی منظور اما ناآگاهانه به بدبینی اون دامن زدی و تشدیدش کردی.اصلاً هم فکر نکن که غیرقابل حله.فقط باز هم میگم که نیاز به مشاوره تخصصی و حضوری داری و حتماً هم اول خودت برو.
درسته که میگن بعد از ازدواج اعتماد زوجین به هم بیشتر میشه اما شما دوسال نامزد بودین و ایشون هنوز حرفهای بسیار نامربوطی به شما می زنن.پس به نظر من تا این مشکل حل نشده اصلاً نرین خونه خودتون.با قدرت و اراده دنبال حل مشکلت باش و ناامید هم نشو.
چند تا سوال؟
- تا حالا(از همون اولین روزهای رابطتون) شده به نامزدت بگی امروز که رفتم بیرون یکی مزاحمم شد یا یکی بهم متلک انداخت؟
- اوایل رابطتون احتمالاً نمی گفتی من کلی خواستگار داشتم و فلانی من رو واسه واسه پسرش می خواست و ..
-رفتار خانوادت با همسرت چه جوریه؟نسبت به داماد دیگه خانوادتون چه طوره؟ من احساس می کنم همسر شما یه جورایی مشکل کمبود توجه دارن. رابطه ی عاطفی شما با ایشون چه طوره؟بهشون ابراز احساسات می کنین؟ازشون تعریف میکنین؟
-آیا خانوادت از مشکلاتت خبر دارن؟خانواده همسرت چطور؟همسرت حساسیت های مشابهی روی خواهرهاش داره؟از نظر مذهبی خانواده ی شما و همسرت چه جورین؟
این که میخوان شما به حرف هاشون گوش بدین خیلی عجیب نیست،اغلب مردها این انتظار رو دارن حالا بعضی ها میگن و بعضی ها کنترلش می کنن.فکر کنم اختیار همسر شما تا حد زیادی دست کودک درونشون هست و نمی تونن نیازهاشون رو به شکل درستی مطالبه کنن.
یه چیز دیگه:تا حالا امتحان کردی وقتی یه چیزی میگه و شما باهاش مخالفی،از همون اول بگی:"با این که من به این دلیل با این کار مخالفم اما عزیزم بخاطر احترام به نظر شما اونجوری که تو میخوای عمل میکنیم" و هیچ بحثی نکنی؟ البته نه در مواردی مثل این مورد کلاس که برات مشکل ایحاد میکنه یا پوشش،چیزهای ساده تر،مثل این که شام رو فلان جا بخوریم...چون احساس کردم که شما هم بحث بی مورد زیاد میکنی و اون رو میندازی رو دور لجبازی.
امیدوارم کارشناسان تالار هم به تاپیکت سر بزنن.موفق باشی:72:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
مسافر زمان عزیز
چرا آلان این موضوع رو عنوان می کنه چادری شدن و نشدن من بحثی بود که باید همون اول راه مطرح می شد نه آلان
خواهر خودش چادر نمی زاره سرش اون وقت من...
اگه به نامزد من باشه کلا می گه تو با نامحرم اصلا حرف نزن:316:
بهار جان الان که پیامت رو خوندم بغضم گرفت یه جورایی حرف و درد دلم رو گفتی از اینکه بخوام هی خودم رو تغییر بدم احساس بدی پیدا کردم و فکر می کنم همه اراده و حس انسانیت و تصمیم گیری من زیر سوال رفته و من نمی تونم مثل یه آدم عادی زندگی کنم(منم حق زندگی دارم) و باید همیشه حواسم متوجه این باشه که شاید اون خوشش نیاد یا خوشش بیاد
این تایپیک رو هم با هدف این ایجاد کردم که بازم خودمو درست کنم
در صورتیکه خودم از درون دارم نابود می شم و احتیاج دارم کمی درک بشم گاهی وقتی به خودم و نامزدم نگاه می کنم غمم می گیره که من همیشه طالب یک مرد فهمیده بودم نه یک مرد لجباز
باهمه این خودخوری ها بازم دارم تلاش می کنم و حتما تا مشکلاتم رو حل نکنم باهاش زیر یک سقف نخواهم رفت
خیلی هم امیدوارم
جواب سوالات
1- آره همیشه ازم می خواست هرچی اتفاق افتاده براش بگم منم چندباری حقیقت رو گفتم ولی یکبار که نگفتم و خودش خیلی اتفاقی فهمید عصبانی شد و گفت یعنی تو همیشه بهم دروغ می گی
2- گفتم و خیلی پشیمونم
3- نزد خواهر برادرهام محبوبه ولی خوب وضعیت مالی یکی از دامادها بهتره که رو اینشون تاثیر گذاشته و مادرم فکر می کنم داماد بزرگش رو بیشتر تحویل می گیره که البته نمی دونم شاید من اشتباه می کنم ولی اون یکی خواهرمم همین رو می گه (پدرمم فوت شدن)
4- از نظر محبت فکر کنم یکم کم کاری دارم و خیلی دلم می خواد بهش محبت کنم و اما شخصیت سرسخت و مغروری دارم که بعضی جاها مانع می شه و وقتی فکر می کنم می بینم خیلی جاها هواش رو نداشتم. مشکل کمبود توجه از جانب من داره وگرنه بقیه خیلی بهش احترام می زارن خودشم اعتراف کرد
5- خانواده من فقط می دونن رو من حساسه ولی نمی دونن که اون تهمتا وحرف رو بهم می زنه البته خواهرم در جریانه (من دختر کوچک خانواده ام) نه از نظر غیرتی بودن که اره رو خواهر و دختر خواهرش اینطوریه ولی بازم نه به شدت من خودش می گه نمی دونم چرا اینجوری شدم تو باهمه فرق داری می گه اگه میلیون تومان بهم پیششنهاد کنند و بگن یه روز از تو بی خبر باشم نمی تونم
از لحاظ مذهبی هر دو خانواده معمولی اما فرهنگی فرقهای وجود داره مثلا:
خانواده ایشون با کار کردن و در اجتماع بودن خانم مخالفند وخانواده من نه تنها عیب نمی دونند بلکه یک امتیاز هم محسوب می شه
6- کودک درونش حسابی نا ارومه و منم نا اروم کرده (راه حل می خوام)
منم خودم تو مسائل پیش پا افتاده اصراری نمی کنم وحرفش رو قبول می کنم
اما بحثهای ما همیشه سر کلاس من، کار من، رفتارمن، آزادی من و... همیشه من
اگر اون شروع نکنه هیچ وقت من بحثی و دعوایی رو شروع نمی کنم
خدای من چقدر احساس بدی دارم که این چیزا رو عنوان می کنم خوب منم ادمم حق زندگی دارم چرا؟؟؟؟
:302:
کارشناس های محترم کمکم:316:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
بازم سلام شاپرک جان
اصلا خودت رو با خواهرش مقایسه نکن.
چون ارزش و مقام تو با خواهرش کاملا فرق داره.
اون الان روی شما بنا به اقتضای مردانگیش حس تملک داره نه روی خواهرش.
خداییش یه سوال ازت میپرسم .
اگر به خواهرش میگفت تو باید چادری باشی و غیرت مردانه اش رو صرف اون میکرد و اصلا درباره پوشش شما چیزی نمیگفت ..حسودیت نمیشد؟!
عزیزم قدر غیرت مردانه رو بدون.اگر یک روزی نباشه یا کم بشه مطمئن باش خیلی کمبودش رو احساس میکنی.
چقدر هستن زنانی که خودشون رو به آب و آتیش میزنن تا غیرت مردشون رو تحریک کنن...
ببین شاپرک عزیز
با توجه به سوالتی که بهار جان ازت پرسید و جواب هایی که دادی خودتم در ایجاد تنش و ایجاد شبهه در رابطه با اعتماد نامزدت نه تنها کم تقصیر نبودی بلکه خیلی هم مقصر بودی
شوهر من هم ازم میخواد هرکی تو خیابون بهم تیکه میندازه یا نگاه چپ میکنه بهش بگم.
من یکبار اوایل ازدواجم گفتم بهش.
باورت میشه چه قیامتی شد....؟از دست من ناراحت نبوداااا
از دست اون کسی که بهم تیکه انداخته بود ناراحت بود .
اما چند روز هم با من صحبت نکرد.غذا نخورد و ....
بعد از این ماجرا فهمیدم اصلا همسرم نمیتونه اینجور مسائل رو مدیریت کنه.الان هم هرکسی بهم تیکه میندازه بهش نمیگم . با اینکار باعث شدم خیالش راحت بشه. و فکر میکنه کسی به من کاری نداره
در رابطه با سوال دوم بهار جان هم که بازم جوابت مثبت بوده...
دوست عزیزم شاپرک جان
سعی کن تنشها و مخالفت ها رو با همسرت به حداقل برسونی
مردها خیلی خیلی دوست دان از سمت همسرشون حمایت بشن.
مخالفت شما نه تنها چیزی رو درست نمیکنه بلکه سبب ایجاد مقاومت در همسرت میشه
همسرت بهت بی اعتماده.که این هم چیزی نیست که مثلا 10 روزه درست بشه
این یک پروسه طولانیه و ممکنه تا 4 سال هم طول بکشه
شما فقط حس مردانگیش رو تحریک نکن.
دیگه از مزاحمت های خیابانی بهش نگو
عزیزم باید غرورت رو کنار بگذاری.چه چیزی شیرین تر از محبت به همسرت؟
آفرین که خودت اعتراف میکنی به انکه بعضی جاها هواشو نداشتی
حالا هم دیر نشده
از همین الان تصمیم قطعی بگیر
شاپرک جان منظورت از اینکه کودک درونش ناارومه چیه؟
چیکار میکنه مثلا؟
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
نقل قول:
مسافر زمان عزیز
چرا آلان این موضوع رو عنوان می کنه چادری شدن و نشدن من بحثی بود که باید همون اول راه مطرح می شد نه آلان
خواهر خودش چادر نمی زاره سرش اون وقت من...
شاپرک جان، دو تا دلیل میتونه داشته باشه. اول اینکه همسرت موقع انتخاب احساسی عمل کرده و چیزی مخالف فرهنگ و عقیدش انتخاب کرده. که خوب همون طور که گفتی اعضای خانوادش چادری نیستن و خوب همین نشون میده که احتمال این موضوع کمه.
یه دلیل دیگه هم اینه که نامزدت میخواد اعتماد از دست رفته رو اینجوری ترمیم کنه و خودشو با این کار آروم کنه. که من فکر میکنم این دلیلش باشه.
.
اول از همه چیز بیا قبول کنیم که توی این بیاعتمادی یکمی مقصر بودی. از خواستگارات گفتی، از مزاحمتهای خیابونی گفتی و مستقیما دست گذاشتی روی نقطهی حساس همسرت و همینجوری هم انگولک کردی ... :163: وقتی گاه و بیگاه بهش توجه نکردی و هواشو نداشتی ناخودآگاه حس کرده که تو اونو فقط برای یه سری زمانات میخوای. و خوب این دائمی نبودن توجهت ( در کنار بقیهی موضوعات ) باعث شده که فکر کنه که کس دیگهای هم هست که بهش توجه میکنی... :163: ببین در مورد کلاس رفتن دقیقا همین موردو بهت گفته.
به نظر من درخواستش در مورد چادر سر کردن و خیلی چیزای دیگه به خاطر اینه که دل خودشو آروم کنه. به خاطر اینه که وقتی میرین بیرون دیگه نقطهی حساسش بیشتر از اینی که انگولک شده انگولک نشه .
به نظرم با خودت باید کنار بیای، بودن و ادامه دادن با نامزدت برات یه ارزشی داره. اینو هم قبول کن که شاید مقدار زیادی از این بیاعتمادیها به خاطر رفتار خودت بوده. حالا با توجه به ارزشی که نامزدت برات داره یه لیستی تعیین کن. توی اون لیست چیزایی که برای درست شدن این شرایط حاضری تغییر بدی رو بنویس. و حواست باشه چیزاییو بنویسی که بعدا به خاطر تغییر دادنش نخوای ناراحت باشی و تلافی کنی.
یه سری چیزارو که حتما باید تغییر بدی تو رفتارت. این که چیزایی که غیرت همسرتو تحریک میکنه دیگه بهش نگی. بیتوجهی و غرور رو باید کنار بزاری. باور کن من وقتی گفتی نامزدت بعد از دو سال بهت بیاعتماده خیلی تعجب کردم. ولی از این هم خیلی تعجب کردم که بعد از دو سال غرورتو کنار نزاشتی و مجبتتو دریغ میکنی ازش. این چیزایی که گفتم نه هزینهای داره و نه به خاطر تغییرش ذرهای ناراحت میشی. علاوه بر این بعد از ابراز علاقهی مستمر ، پاسخ اونو هم میبینی و لذتشو هر دوتون حس میکنین :310:
کاری کن همسرت خودشو به عنوان تکیهگاه همیشگی تو بدونه نه تکیهگاه پارهوقت ...
پوششتو هم تلاشتو بکن.. در مورد چادر گفتی که "اگه به خاطر علاقهی نامزدم بود با جون و دل قبول میکردم". اگه تغییر پوششت واقعا به همین آسونی هستش به نظر من حتما این کارو بکن، چون با این کارت مزاحمتا خیلی کم میشن و اینجوری خیلی آرومش میکنی.
اینها مثال بودن. من نمیتونم همه چیزو لیست کنم. وقتی این لیستو آماده کردی با علاقه ( و نه اکراه ) تغییراتی که لیست کردیو انجام بده. بعدش صبر کن. اگه حرفای غیر منطقی همسرت کمتر شد و خواستار تغییری خارج از لیستت نبود اونوقت فکر کنم دیگه مشکلی وجود نداشته باشه. اما اگه همسرت هنوز هم خواستههایی داشت که از نظرت غیر منطقی میومد اونوقت میتونی نتیجه بگیری که نامزدت اون کسی نبوده که میخواستی.
نقل قول:
اگه به نامزد من باشه کلا می گه تو با نامحرم اصلا حرف نزن:316:
از اول اینجوری بود؟ فکر نمیکنی بعد از اینکه غیرتشو تحریک کردی اینجوری شد؟
من فکر میکنم که هر چقدر به سمت آروم کردنش حرکت کنی اون هم متعادلتر میشه و دیگه خواستههای غیرمنطقی نمیکنه.
راستی، توقع نداشته باش که ظرف یه هفته و یه ماه همه چیز درست بشه، اما مطمئنم که اگه بیاعتمادی نامزدت به خاطر رفتار تو باشه ، بعد از یه مدتی روند متعادل شدنشو میتونی حس کنی.
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
بازهم ممنون از راهنمایی همه شما:72:
مریم جون حق با شماست یه جاهای باید جلو زبونم رو بگیرم و چیزی نگم حتما اینکار رو یاد می گیرم:160:
مسافر زمان:
درخواستش در مورد چادر سر کردن و خیلی چیزای دیگه به خاطر اینه که دل خودشو آروم کنه
دقیقا همینطوره پس تاجایی که بتونم کمکش می کنم
یه لیستم تهیه کردم و درام روی مواردش فکر می کنم:43::43:
....
خوب امروز احساس بهتری دارم:310:
موفق شدم با بگارگیری مهارت گفتگو بفهمم دلیل مخالفت اصلیش برای نرفتن به کلاسهام چیه؟
خوب نزدیک عیده و کارش حسابی سخت شده از طرفی دلش می خواد خودش بیاد منو برسونه و بیاره خونه واسه همین وقتی میاد دنبالم کلا یه چندساعتی الاف من میشه و از کارش عقب می مونه
امروز بهش گفتم اگه کار داری کلاس نمی رم گفت نه میام دنبالت وقتی منو رسوند بهش گفتم با استادم صحبت می کنم و اگه امکانش بود بقیه کلاسهام واسه بعد سال نو باشه
با استادمم صحبت کردم و ایشونم موافقت کردند
بعد که بهش گفتم خیلی خوشحال شد و گفت خیلی کار خوبی کردی
با راهنمایی شما دوستان عزیزم
کلا امروز غرورمو فراموش کردم و تا می تونستم نه بصورت افراطی اما بهش محبت کردم حتی وقتی اومد دنبالم ازش خواستم اگه مشکلی تو ظاهرم می بینه بهم بگه درستش کنم
و یکم نگام کرد و گفت رژ لبت زیاده (خنده ام گرفت) :199:
با اینکه اصلا رژ نزده بودم دستمال برداشتم و لبمو پاک کردم گفتم دیگه؟
گفت دیگه خیلی خوبی و همیشه همینطوری ارایش کن و لباس بپوش( البته بگم که اصلا ظاهرم با روزای قبل فرقی نداشت)
اما باطنم عوض شده بود:227:
راستی واقعا زیر پا گذاشتن غرور برای کسی که دوستش داری نه تنها تلخ نیست خیلی هم شیرین و منطقیه
خلاصه اینکه فعلا اوضاع روبه راهه
درمورد پوششم فقط یه بار حرف از چادر زد و دیگه چیزی نگفت ولی اگر دوباره عنوان کنه یه مدتی سرم می کنم تا نشون بدم نظرش واسم مهمه
یقیه مواردم سعی می کنم رعایت کنم و کمتر دست رو نقطه حساسش بزارم و بیشتر حواسم رو جمع کنم
خیلی ممنون از دلگرمی و راهنمای هاتون:72::72:
من هنوز راه درازی پیش رو دارم و مشتاقانه منتطر شنیدن راهکارهاتو هستم
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
شاپرک جان، از این که اوضاع بهتر شده واقعا خوشحالم :72:
نقل قول:
با اینکه اصلا رژ نزده بودم دستمال برداشتم و لبمو پاک کردم ... گفتم دیگه؟
:)
البته ما میدونیم که وقتی اون کارو کردی بعدش اینجوری گفتی : "دیگه چی عزیزم ؟" ولی توی نوشتنت سانسورش کردی ;)
نقل قول:
اما باطنم عوض شده بود:227:
:104::104:
بیا یه بار دیگه کارایی که کردیو مرور کنیم. تا اونجایی که توضیح دادی فهمیدم که بهش محبت و ابراز علاقه کردی و ( از قبلی مهمتر ) علاقتو در عمل هم بهش نشون دادی؛
این که ازش خواستی در مورد ظاهرت نظر بده و وقتی نظر داد تبعیت کردی واقعا فوقالعاده بود. مطمئنم این یکی خیلی به همسرت چسبیده :)
با این کارت بهش فهموندی که همسر عزیزم تو و فقط تو برام مهمی. برام مهمه که تو ظاهرمو بپسندی نه هیچکس دیگه، و هر چیزی تو دوست داشته باشی من هم دوست دارم
.
حرف مریم۱۲۳ که در این مورد زده رو یادت نره :
"سعی کن تنشها و مخالفت ها رو با همسرت به حداقل برسونی
مردها خیلی خیلی دوست دان از سمت همسرشون حمایت بشن.
مخالفت شما نه تنها چیزی رو درست نمیکنه بلکه سبب ایجاد مقاومت در همسرت میشه"
نمود این حرفو فکر کنم خودت توی قضیهای که گفتی حس کردی. با قبول کردن خواستش عملا همون نتیجهایو گرفتی که دوست داشتی :)
نقل قول:
در مورد پوششم فقط یه بار حرف از چادر زد و دیگه چیزی نگفت ولی اگر دوباره عنوان کنه یه مدتی سرم می کنم تا نشون بدم نظرش واسم مهمه
اگه میخوای این موردو تو لیستت بزاری باید اینجوری فکر کنی که اگه نامزدت بخواد، برای همیشه چادرو به عنوان پوششت استفاده میکنی.
.
ایشالا نتیجهی رفتار مثبتتو زود میبینی. به خدا توکل کن و معجزهی محبت ( در کلام و رفتار ) رو فراموش نکن :72:
-
RE: نامزدم و دعواهای گاه و بیگاه ما! نگرانم!
سلام شاپرک جان هرچی بیشتر پست هات رو می خونم بیشتر درکت میکنم
راستش اولین چیزی که الان بیشتر از هر راهنمایی دیگه ای به دردت می خوره مشاوره حضوری و تخصصیه
عزیزم من اینکارو کردم و خیلی روشنم کرد خیلی خوب بود یه جورایی زندگی اونچه که ما فکر میکنیم نیست بهتره بری اول خودت پیش یه روانشناس مجرب تا روشنت کنه خیلی خوبه خیلی کمک میکنه بهت منم دارم همینکارو میکنم اوایل مثل تو هر کاری که از دستم بر میومد کردم بعضی هاش اشتباه بود میبینی هنوزم گیج میزنم موندم واقعا باید چیکار کنم
بهتره از اول زندگیت درست قدم برداری که اشتباه نکنی که جبرانش خیلی سخته پس اول پیش مشاور برو تا در مورد زندگی کردن و مهارت ها شناخت پیدا کنی.
اینجا هم گیج میشی هر کسی بنا به تجربه های خودش راهنماییت میکنه شاید بعضی از حرفا توی زندگی تو جواب عکس بده
پس اینکار و بخاطر خودت انجام بده.
من یه نظری داشتم در خصوص پوشش من مخالف چادر نیستم اما چرا دوستان انقدر بااطمینان میگن که اگه پوششت رو درست کنی بددلی شوهرت هم درست میشه ممکنه الان بگه چادری شو فراد بگه از خونه نرو بیرون چند وقت بعدش ارتباط با همه قطع و ..... چرا انقدر با اطمینان؟؟ نه اینطوری که من گفتم ممکنه بشه نه اینطور که بعضی از دوستان گفتند
من دیدم که بعضی ها چادری هم شدند همه حقشون هم گرفته شده اما همچنان داستان ادامه داشته بهترین راه اینه که شاپرک عزیز پیش مشاور بره که تشخیص بده شوهرش درصد بددلیش چقدره در حد زیاده یا از اون دسته ادام هاییه که به مرور ( مثل همسر مریم جان) خوب میشه باید ضعبف یا قوی بودن این مشکل همسرش رو یه فرد مجرب تشخیص بده اگه ضعبف باشه با پوشش بهتر و رعایت بیشتر حله اما اگه خدای نکرده در حد بیماری باشه مشکلش پیچیده میشه
شاپرک جان نمی خوام توی دلت رو خالی کنم همه اینا اختماله پس بهتره با مشاوره حضوری از همه چیز به درستی مطلع شی و راهکار های تخصصی بگیری
موفق باشی