-
سلام .
وقتی ذهن خودت به مساله شفاف و روشن باشه ،موقع حرف زدن در مورد موضوع،احتمال بیشتری هست که بتونی دیگران قانع کنی.
پست اول شما رو من دو بخش میبینم.بخش اول از مجموع واکنشهای برادرت وخانمش مادرت وهمسرت میخوای به این نتیجه برسی که حق چه هست و وظیفه شما چیه و هنوز سردرگمی که واکنش صحیح از طرف تو چیه.همین باعث میشه موقع حرف زدن با شوهرت در مورد این قضیه گنگ و دوبه شک حرف بزنی و با اولین مخالفت نتونی دیگه باید چی بگی
خب اول به این نتیجه برس که واقعا و قلبا چه کمکی در این شرایط میتونی به مادرت کنی که موثر باشه در حقش منهای نظر دیگران که تو باید چه کنی؟ واقعا نظر قلبی وعمیق خودت چیه
بعد که به نتیجه رسیدی در مورد اون حد کمک ب شوهرت واضح وروشن وبا اعتماد به نفس وتوام با احترام صحبت کن.
بخش دوم پستت نوع احساسی هست که از مجموعه کلی قضایا بهت دست داده باید بتونی این احساس رو اول صادقانه با خودت درمیون بذاری این احساس چی هست؟عذاب وجدانه؟ترس از قضاوت دیگرانه ؟چیه؟
وقتی که باخودت به نتیجه رسیدی به شوهرت موقع حرف زدن بگو در این شرایط این احساس بهم دست میده و فکر میکنم اگه یه شب پیشش بمونم خودم اروم میشم و این تشویش درونی تموم میشه.
البته بازم تاکید میکنم اول تکلیفت رو با خودت واحساساتت دراین موردروشن کن چون در غیر این صورت بازگو کردنش باعث میشه هرکی یه جور بهت جواب بده و مشکلی حل نشه
-
سلام دوست من من 4 ساله مشکل شمارو دارم خوبه هفته ای دوسه بار میری شما من که ده روز دوهفته ای یکبار با هزار تا منت میرم هر دفعه هم میگه خودت تنها برو من و بچه نمیایم من نمیخام تنها برم که صدای مشکلاتم در بیاد جلو خونواده ها خلاصه به زور میبرمش یه ساعتی میشینیم میایم اگه شما با این شرایط عذاب وجدان داری پس من دیگه باید برم بمیرم که حتی پدرمادرم رو در حسرت دیدن بچه شون میزارم و خودم در خفا گریه میکنم عزیزم من که دیگه از حرف زدن و نازکشیدن خسته شدم ولی از ته دلم برات دعا میکنم که شما بتونی همسرت رو قانع کنی