کاش می مردم و این روز رو تجربه نمی کردم ..... + لطفاً خانمهای فروم پاسخ بدهند
سلام دوستان.
از شما دوستان راهنمایی میخواهم.
پسری هستم 27 ساله در مقطع کارشناسی ارشد مشغول تحصیل هستم. ترم اول هستم. با دختری آشنا شدم از همکلاسیهایم. در دانشگاه قبلی ام (کارشناسی) ایشون رو دورادور دیده بودم اما هیچوقت همکلاسی نبودیم.
دختریست مذهبی، محجبه و از نظر من بسیار با کمالات. به بهانه درس سعی کردم به ایشون نزدیکتر بشم و خلاصه سعی کردم با کمک کردن در درسها کمی فاصله ها رو کمتر کنم.
تا قبل از امتحانات وضعیتی به وجود آمد که مجبور شدم کمی زودهنگام (قرار بود بعد از امتحانات مطرح کنم تا ذهن ایشون معطوف به درسها باشه) به ایشون بگم که بهشون علاقه مند هستم.
از اون روز دیگه ایشون رو ملاقات نکردم اما احساس می کنم بتونم بله را بگیرم. (با توجه به چندبار ایمیلی که رد و بدل شد)
اما مشکل کجاست؟؟
بزرگترین دغدغه من شده صحبت راجع به گذشته ام.
با عرض معذرت متاسفانه از 15-16 سالگی گرفتار سیگار شدم!! مصرفم کم بود اما وابستگی ام زیاد. شاید فقط روزی 2 یا نهایت چهارتا آنهم در یک یا دو نوبت. اما کسانی که سیگاری باشند می دانند منظور من از وابستگی چی هست.
تا به امروز تقریباً هیچ کدام ازدوستان (بجز یکی دومورد که خودم بهشون گفتم) حتی فکر هم نمی کنند که من سیگاری باشم!!! (این سیگار لعنتی سالها تنها مرحم تنهاییهایم بوده)
حتی خانواده ام (پدر و مادر) هم شاید فکر می کنند بعد از اینهمه سال دیگه فرزندشان ترک کرده (چون همون سالهای دبیرستان مادرم یکبار متوجه شد).
اگر به کلی سیگار را ترک کرده باشم هم باز حس می کنم باید این موضوع را به آن دختر بگویم. حس می کنم اگر اینکار را نکنم دیگر هرگز نمی توانم ادعای صداقت داشته باشم.
از طرفی با پدرم هم اصلاً میانه خوبی ندارم. اخلاق های عجیب و غریب و اعصاب خوردکنی دارد. بارها و بارها توسط پدر تحقیر شده و می شوم. (اما به ظاهر موضوع حادی نیست، لااقل از دید دیگران!) آیا راجع به این مسائل (اینکه همیشه در خانواده احساس تبعیض کرده ام و همواره تحقیر شده ام) هم صحبت کنم ؟؟
دوران دبیرستان که بودم (شاید حدود 11 سال قبل!!) عاشق دختری شدم! از همان عشقهای دوران بلوغ. اما هرگز کار به دوستی نکشید. می ترسم مطرح کردن این موضوع هم باعث ناراحتی آن دختر شود.
من به این دختر خانم علاقه زیادی دارم اما احساس گناه می کنم! و حس می کنم لایق چنین دختر پاک و معصومی نیستم.
از یک طرف می خواهم همه چیز را راجع به گذشته خودم بگویم و از طرفی می ترسم با اینکار او را از دست بدهم. چون به هرحال گذشته ها گذشته و ممکن است با اینکار آینده هم خراب شود...
اما احساس بی صداقتی و شرم می کنم اگر نگویم.
اگر بخواهم همه چیز را راجع به خودم بگویم چطور اینها را مطرح کنم تا شاید آن دختر بتواند با آنها کنار بیاید؟؟؟ و اگر لازم نیست همه چیز را بگویم چه چیزهایی را مطرح کنم؟؟؟
لطفاً کمکم کنید.