* مشکل با خانواده شوهر ..
سلام
دختری هستم 27 ساله که يک سال و نيم پيش با شوهرم که 12 سال از من بزرگتر است ازدواج کرده (خواستگاری) و به کانادا آمدم خانواده شوهرم از همان روز اول در زندگی ما دخالت کردند (با اینکه از ما دور هستند) و تقريبا رابطه من با آنها قطع شده ولی خودش با اينکه می داند که مقصر آنها هستند با آنها ارتباط خوبی دارد ولی آنها به من بی احترامی کرده اند حتی به من زنگ زده و فحش دادند. الان که رابطه کمتر شده هر روز فکر می کنم که دوباره بهم زنگ می زنند و زندگی من از هم می پاشد رفتار شوهرم با من خوب بود ولی مدتی است که به شدت تند خو شده و به من بی احترامی می کند.
من چون در خانواده خودم همه به شوهرم احترام می گذارند برايم همه چيز غير قابل تامل است و اختلاف طبقاتی زيادی داريم که از اول بهش فکر نکردم.
قبلا به من می گفت که بايد از تو خانواده ام معذرت بخواهند تا تو با آنها صحبت کنی ولی الان چند وقنی است که می گويد تو گذشت کن. تا به حال هم حتی زمانی که ديد آنها به من بی احترامی می کنند به آنها هيچ چيری نگفت و به رويش نياورد و وقتی ازش علتش را پرسيدم گفت نمی خواهم چيری بگويم که ناراحتشان کنم.
حتی خيلی چيزها از خانواده اش را از من پنهان می کند و وقتی من ازش سوال میکنم میگويد نگفتم که تورا ناراحت نکنم و کمی اعتمادم را کم کرده است چون خودم هيچ وقت دروغ نمی گويم.
با توجه به فکری که هر دقيقه مرا آزار مي دهد در مورد خانواده اش چطور می توانم زندگی کنم؟ دايم فکر می کنم که انتخابم خوب نبوده . آيا بايد رابطه ام را کلا قطع کنم؟
با توجه به اينکه در اينجا هيچ جايی نمی شناسم که برای مشاوره بروم خواهش می کنم مرا راهنمایی کنيد
در ضمن مادر و پدر من از هم جدا شدند و من هميشه ترس جدايی دارم و لی از طرفی هر روز صبح که از خواب بلند ميشوم با خودم فکر می کنم که باز هم به من زنگ می زنند و مرا اذيت می کنند و ديگه با توجه به دروغهایی که در اين مدت از شوهرم شنيدم که بيشتر آنها مربوط به خانواده اش است به او اعتماد ندارم طوری شده که يواشکی به آنها زنگ می زند ولی جلوی من می گويد که آنها اشتباه کردند و نمی خواهد با آنها ارتباط داشته باشد.
از راهنمایی شما سپاسگذارم
سحر
--------------------------------------------------------------------------------
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام به همگي
"بعضي از مردم ناخناشونو مانيكور ميكنن
بعضي ها هم سوهان ميزنن
اكثرا ناخناشونو از ته ميگيرن
ولي من همشونو كامل ميخورم!
بله ميدونم عادت زشتيه
ولي قبل از اينكه شما هم شروع به سرزنش كنيد
يادتون باشه كه من هيچوقت
هرگز...
دل كسي رو نخراشيدم.
شل سيلوراستاين"
دوستان گرامي مشكلات بر اساس ديدگاه و نگرش ما به مسائلند كه پيش ميان شايد اصلا گاهي اوقات مشكلي وجود نداشته باشه و اين ماييم كه مسائل رو با تفسير بالنفس كردن واز همون ديدگاهي كه دلمون ميخواد نگاه ميكنيم.
"زيبا.ده گرامي يك بار ازتون خواستم دنبال چرايي مسائل بگرديم نه مقصر يادتون مياد؟"
بازم تكرار ميكنم اول از همه دنبال چرايي باشيم بعد سعي كنيم خودمون رو جاي شخص مقابل بذاريم و به مسائل از ديدگاه شخص مقابل نگاه كنيم نه نگرش خودمون.
بدي اغلب"نه همه ي"ما ادما اينه كه مطالب رو هر جوري كه دلمون ميخواد تعبير ميكنيم.
مثال دوست خوبمون انديا رو ميشه اين شكلي هم بهش نگاه كرد:
مادر شوهرش رو مياره:تا بهش محبت كنه
مادر شوهر به پسرش ميگه نميخواد كمك كني(شايد از ديدگاه خسته شدن پسرش نگاه ميكنه):نوع ديگري از محبت
پسر شب كنار مادرش ميخوابه:اين هم نوع ديگري از محبت.
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
اكرم جون سلام
همش نبايد دنبال چرايي مسئله گشت چون نمي توني جوابي پيدا كني ولي مي توني باروشي جديد مسئله رو حل كرد همانطور كه نسبت به مسئله آنديا گفتي
(مادر شوهر به پسرش ميگه نميخواد كمك كني(شايد از ديدگاه خسته شدن پسرش نگاه ميكنه):نوع ديگري از محبت
پسر شب كنار مادرش ميخوابه:اين هم نوع ديگري از محبت. )
بازم مي گم اگه آنديا تحمل مي كرد و جلوي مادرشوهرش از كوره در نمي رفت و بعداً با شوهرش صحبت مي كرد شايد ميشد اين ناراحتي حل بشه اما اون نتونست صبر كنه
پس صبر و تحمل متونه خيلي كار ساز باشه
چرايي مسئله بيشتر از اينكه شما رو تو فكر ببره و غمگين كنه و هميشه به فكر عكس العمل باشيد تا بتونيد خودتونو خالي كنيد البته مطمئنم مسئله در اون شرايط پيچيده تر ميشه ، چيز ديگه اي نيست .
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام زيبا.ده
منظور من از چرايي مسايل يعني هر مطلب رو از زواياي مختلف ديدن و اين فكر نميكنم باعث اذيت شدن بشه جز اينكه باعث تصميم گيري درست مي شه.
دوست عزيز: من تا حدودي متفاوت تر از شما فكر ميكنم و معتقدم هرادمي بايد چرايي هاي مختلف مسايل رو ببينه تا قدرت تصميم گيري و در نهايت بتونه تصميم بهتري بگيره به نظر من بحث رو خالي شدن خود ادم نيست.اگه اجازه بديد با يه مثال پيش بريم:
تصور كن سوار اتوبوس ميشي (خيلي هم خسته هستي)تو يكي از ايستگاه ها يه پدري با دو تا از بچه هاش سوار ميشه .بچه ها به محض سوار شدن اتوبوسو ميذارن رو سرشون(مجله رو از دست يكي ميگيرن_از اين طرف اتوبوس ميدون اون طرف خلاصه كلي شلوغ بازي شما هم بي نسيب نميمونيد از رو شيطنت يه لگدي هم به شما ميزنن همه هم از دستشون كلافه شدن) پدر هم چيزي به بچه هاش نميگه و خيلي اروم سر جاش نشسته انگار تو اين عوالم نيست.
حالا ميشه لطفا ذهنيت و تصورتون رو نسبت به اين پدر بدونم...
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام:72:
از نظر دوستان استفاده کردیم و البته از بعضی وقایع متاثر و امید آنکه دختران جوان کمی با زیبایی بیشتر به این قضیه نگاه کنند...:43:
بهر حال این یه ماجرای قدییه....اما الانه کسی نباید شاکی باشه....وقتی که نگاه تیزبینانه مهربانانه مودبانه و آگاهانه بر زندگی ما مستولی بشه...
دختران من.....:16:
هرگز همسرانتونو بین این دو انتخاب قرار ندید....من یاااااااااااااااااااااااا اااااا خانوادت..
به ظاهر یه جمله به واقع یه خروار سنگ که به احساس همسرتون زدید....
باور کنید مردان هر جور که خودمون بخواهیم با ما رفتار میکنند....پس به خودمون گااااااااااااااهی نگاهی بیندازیم...
با همسرانتون مهربان باشید حتی اگه همه شرایط بر شما سخت اومد....
روزگار پاداش شمارو خواهد داد:104:
گرچه همسران شما هم این ماجرا را ازچشم دور نخواهند کرد.....:228:
برای همه زوجها آرزوی شادکامی دارم...
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام به همگي به خصوص زيبا.ده گرامي
اميدوارم سوالم رو خونده باشي؟منتظر جوابتون موندم ولي جوابي دريافت نكردم!!!
(سوار اتوبوس شدن و بچه هاي شلوغ همراه پدرشون اومدن و....نظرتون در مورد خونسردي پدر؟)
حدسهاي احتمالي:عجب پدر خونسردي عين خيالشم نميشه بچه هاش اتوبوس رو گذاشتن رو سرشون اون موقع اروم يه گوشه نشسته يا عجب پدر بي فكري هيچي به بچه هاش نميگه يا عجب ادم بي فرهنگي نميتونه دو تا بچه رو خوب تربيت كنه يا...
(البته ببخشيد اينها همه احتمالات)
حالا تصور كن تو اين بين كه همگي از دست بچه ها كلافه اند يكي بلند ميشه و اعتراض ميكنه كه:اقا چه وضعش؟بچه هات اتوبوس رو گذاشتن رو سرشون تو هم چيزي نميگي جلو بي ادبي بچه هات رو بگير و... پشت سرش صداي اعتراض همه بلند ميشه.
پدر نگاه به همه ميكنه و ميگه:ببخشيد من عذر ميخوام همين حالا دارم از بيمارستان ميام و خبر فوت "خانمم "رو بهم دادند.
حالا اون جمع معترض رو تصور كن همه اروم سرجاهاشون ميشينن و سعي ميكنن يه جورايي با پدر همدردي كنن يا حتي با بچه ها شيطنت كردن و...
دوست عزيز باز هم تكرار ميكنم چرايي مطلب يعني مسايل رو از زواياي مختلف ديدن بخصوص از ديد شخص مقابل و احتمالات رو در نظر گرفتن.
(متاسفانه اكثريت ما در چرايي مسايل بيشتراز ديد خودمون به مسايل نگاه ميكنيم )
و اگر هم قرار باشه خالي شدن رو تو مثال در نظر بگيريم قاعدتا ما هم بايد جزئ كساني باشيم كه غر بزنيم اما با در نظر گرفتن احتمالات بهتر كه اروم باشيم.
در چرايي مسايل فقط كافي كه احساس نكني اون چيزي رو كه تو درك ميكني(مثل شيطنت بچه ها) شخص مقابلت احساس نمي كنه(بي تفاوتي پدر) مطمئن باش كه اون هم ميبينه ولي براي كاراش حتما دليل قانع كننده تري براي خودش داره فقط كافي بتونيم از ديد اون به مسايل نگاه كنيم.
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
نمی دونم کی می تونه بهم کمک کنه!ولی الان حدودا 10 ساله که من با شوهرم اشنا شدم سال 82 عقد کردیم و 84 عروسی کردیم خانواده همسر من به شدت با ازدواج ما مخالف بودند تا حالا که حدودا 4 سال از اشنایی رسمی ما می گذره من هنوز نتونستم رابطه خوبیی باهاش برقرار کنم توی دوران عقد من خیلی سعی کردم مثل یک دختر هر کاری براشون انجام بدم هر روز مامانش به من تیکه مینداخت اما من ÷یش خودم می گفتم اشکال نداره بالا خره با این رفتار من رام میشه اما هیچ فرقی نکردند با توجه به اینکه شوهر من خیلی به مامانش وابسته هست دلم نمی خواد رابطشون قطع بشه اما از روزی که من عروسی کردم تقریبا میشه گفت اخلاقمو عوض کردم و اجازه ندادم باهام بدرفتاری کنند اما هنوز که هنوزه بهتر که نشدند هیچ بدتر هم شدند من چه کنم؟
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام اكرم جون ؛
ببخشيد كه دير متوجه شدم و منتظر موندي و خودت جواب دادي فرمايشات شما درست اما راهي را كه من مطرح كردم يكي از راههاي برطرف كردن مشكل شماهاست مي دونم راههاي ديگه اي هم وجود داره ولي اين راهي بود كه به ذهن من خطور كرد البته با تجربه هم به من ثابت شدديگه بايد از مشاوره خانواده يا اينكه آقاي سنگ تراشان عزيز جواب شما رو بده چون من بطور تخصصي نمي دونم بايد چگونه برخورد كرد حالا ريش و قيچي رو ميديم دست متخصص اين كار
بازم از تأخيرم عذر مي خوام http://qsmile.com/qsimages/40.gif
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام دوستان
به نظر من با همراهی همسر میشود همه ناملایمتهای خانواده اش را تحمل کرد .پس خواهش میکنم همه تذکرات را به خانمها ندهید چون اولا تحمل بی احترامی حدی دارد ودوم اینکه ممکن است گاهی با سکوت خانواده شوهر بیشتر دور برداشته و باعث ایجاد خشم و نفرت بیشتر شوند لذا در این راه شخص نباید تنها باشد و فقط با تغییر نوع نگاه به زندگی چکش خواری خود را بالا برد تا مبادا گزندی به احساسات شوهر و خانواده او وارد شود و به نظر من اگر کسی در این راه گام نهد یا شخصی خشمگین و عصبانی و یا نا امید و افسرده خواهد شد.
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلام به دوستان همدرد. راستش مشکل من اینه که بی اندازه از دست رفتارهای مادر شوهرم حرص می خورم. ایشون زیادی هوای پسر و نوه شون رو دارن. خیلی می خوان در جریان کارهای ما باشن . با توجه به اینکه ما در طبقه بالای اونا زندگی می کنیم اونا به همه ورود و خروجهای ما اشراف دارن و ما مدام باید گزارش بدیم که کجا میریم و از کجا میایم. چی خوردیم و چی کار می خوایم بکنیم. در ضمن خیلی هم باید دنباله رو اونا باشیم. یعنی اگه ما یه جایی دعوتیم و اونا هم جای دیگه . ما باید با اونا بریم مهمونی . بعدا اگه وقتی پیدا شد به کار خودمون برسیم. در واقع همیشه کار و فامیل اونا مهمتره تا کار و فامیل ما. البته من خیلی هم تحت امر اونا نیستم ولی وقتی به میل اونا رفتار نمی کنیم. مادر شوهرم تا چند روز اون مورد رو یادآوری می کنه و اعصاب ما رو بهم می ریزه.من هم تو خودم همش حرص می خورم.شما میگین من چطوری از این جنگ اعصاب راحت بشم.
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سلا آتنا
به تالار همدردی خوش آمدید.
ما در مورد سئوال شما و مسائل شبیه به این در همین انجمن( اختلاف و دعوا با خانواده همسر) چندین موضوع داریم و دهها پاسخ دادیم. اگر ممکنه یه سری به اونها بزن و دقیقا مطالعه کن. اگر نکته خاصی در مورد شما وجود دارد که متفاوت از مسائل قبلی بود با جزئیات بیشتر بفرما تا پاسخگو باشیم. انشاء الله....
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
کاربر گرامی wem
مرسی از پاسختان. سوال من اين است که با توجه به اينکه خانواده شوهر من به من بی احترامی کردند و از آن به بعد حتی وقتی رابطه شوهرم با آنها کمتر شد باز هم از دل من در نياوردند و ديگه به من زنگ نزدن الان که نزديک عيد است با توجه به اينکه شوهرم می گفت تا اونها از تو معذرت خواهی نکردند تو نمی خواد با اونها کاری داشته باشی ولی الان چون مدتی گذشته خودش يادش رفته و می گه تو گذشت کن يعنی در واقع حريف خوانواده اش نشده و از من می خواهد که برای عيد زنگ بزنم حالا من چی کار کنم. آيا بايد به آدمهايی که به من فحش دادن و معذرت خواهی هم نکردند زنگ بزنم؟ ؟؟ چرا شوهر من تا حالا در اين مورد با خوانواده اش حرف نزده؟ آيا من براش مهم نبودم. البته بگم که هيچ چيزی در مورده رفتار بد خوانوادش بهشون نگفت ولی روابط را کمتر کرد....لطفا منو هر کس می تواند راهنمایی کند. من بايد با اين خوانواده شوهر چه کنم و چره شوهرم زورش به من می رسه؟ با تشکر
RE: مشکل با خانواده شوهر ..
سحر جان توی حرفات نوشتی : چرا شوهرم زورش به من می رسه ؟
نه عزیز، باور کن اشتباه فکر می کنی .
بنده از جمله عروسانی هستم که واقعا مادر شوهر با من مشکل دارد ،یعنی اگر برایتان بنویسم که چه روزهایی گذراندم ، به حالم تاسف می خورید . همه حرف هایی که دوستان در این موضوع نوشته اند به سر من آمده است و بدتر از آن .
اما مهم نیست .چرا؟
بعد از مدت ها که بارها از شوهرم سوال کردم که چرا زورت به من می رسه ؟گفت :خانواده من حرف خودشان را می زنند و کار خودشان را می کنند و من نمی تونم اونها را عوض کنم تا انشاء الله یکروزی پشیمان بشند و مطمئن باش خدا جای حق نشسته است ، من فقط به تو دسترسی دارم ، تو مونس من هستی ، من با تو زیر یک سقف هستم ، پس بدان که من دوستت دارم و پشتیبانت هستم ولی نمی تونم به خانواده ام احترام نکنم ، خودت را خراب نکن .
من حرف های مدیر سایت که به من گفتند را به طور خلاصه می نویسم :
1- زندگی را سخت نگیرید و حساس به موضوع نشوید . هر چه حساس تر شوید مشکل بزرگ تر می شود .
2- به جنبه های مثبت زندگی تان بیشتر فکر کنید .
3- انرژی را روی شوهرتان بگذارید ، نه روی خانواده شوهر(یعنی اینکه ساعت هایی که به آزارهای مادرشوهر فکر میکنید و غصه می خورید و در این سایت درددل می کنید به فکر ایجاد صمیمیت و کسب مهارت زندگی باشید )
4-به هیچ وجه کنترل زندگی خود را به دست دیگران ندهید اما با سیاست نه با مظلومیت .
5- به هیچ وجه به گناه نکرده غذرخواهی نکنید ولی به بزرگتر احترام کنید .
6- دیدتان را به زندگی گسترده تر کنید ، اصلا زمان آنقدر ارزش دارد که نباید برای این مسائل خراب شود به موفقیت های بزرگتر خود و شوهر فکر کنید و زمان و انرژی را سرمایه گذاری کنید .
7- برای لذت بردن از زندگی باید کمی خود را به نادانی بزنید ، بی خیال باشید .
8- زمان به همراه یک روش درست مشکلات را حل می کند
9- استمرار در یک روش صحیح بیشتر از خود روش مشکلات را حل می کند
به نظر من باید با شوهر دوست شوید و خیلی قشنگ و با جملاتی درست ، با او درددل کنید ، مطمئن باشید اگر گلایه های خود را از خانواده شوهر به زبانی درست و منطقی به شوهر بگویید تاثیر پذیری او بیشتر می شود ، حتی ممکن است با شنیدن حرف هایتان غمگین تر از شما بشود .
ولی اگر باز زبان زخم و نیش و داد و لحن بد و اخم بگویید دیگر هیچ وقت به حرف تان گوش نمی دهد .
من تجربه کرده ام .
7-
4-