دوستان کم و بیش در جریان مشکلات من هستن
بعد از مخالفت من با شروع زندگی بدون برنامه و عجله ای، همسرم الان نمیخواد منو ببینه و میگه ده روز میخوام تنها باشم
من دارم خیلی اذیت میشم تو این ده روز باید چیکار کنم؟بهش پیام ندم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستان کم و بیش در جریان مشکلات من هستن
بعد از مخالفت من با شروع زندگی بدون برنامه و عجله ای، همسرم الان نمیخواد منو ببینه و میگه ده روز میخوام تنها باشم
من دارم خیلی اذیت میشم تو این ده روز باید چیکار کنم؟بهش پیام ندم؟
به نظرم اگه خودش میخواد بذار تنها باشه.ده روز که زیاد نیست.ازش بپرس بگو میتونم گاهی بهت پیام بدم و اگه خودش مخالفت کرد، پیامم نده.بگو خیلی دلم برات تنگ میشه ،ولی چون تو میگی باشه...بذار یه چند روز تنها باشه! لابد بهش نیاز داره که ازت خواسته!!
سلام به دوستای عزیزم ممنونم که همراهیم میکنید
میس بیوتی عزیز واقعا از صمیم قلب ازت ممنونم همیشه اسمت تو تاپیکام بهم قوت قلب خاصی میده.
به توصیه مدیر محترم به همسرم پیام دادم و همونجور که حدس می زدم و با شناختی که ازش دارم با محبت من خدارو شکر موضوع تا حدودی حل شد و واقعا اینو مدیون توصیه های دقیق جناب مدیرم. تنها موضوعی که حل نشده متاسفانه زودتر شروع نکردن زندگیه با شرایطی که گفتم.
سحرجان ممنونم از اینکه تاپیکمو خوندی من همیشه نظراتت رو توی بقیه تاپیکا میخونم همه عالین.
فقط بخاطر تشابه اسم من با آقای تنهایی فک کنم باعث شده که با ایشون اشتباه گرفته بشم.
من دخترم و عقد کردم بخاطر یه سری مسائل باعث شد همسرم یهو تصمیم بگیره نزدیک 1سال زودتر زندگیمونو شروع کنیم البته بدون استقلال و به صورت مهمان با خانواده همسرم.
راستش من نمیتونم این شرایطو قبول کنم و بخاطر همین موضوع بینمون بحث پیش اومد.
دوستان من حدس میزنم خونواده همسرم دارن برنامه عروسی می چینن
بعد ازینکه من با عروسی بی برنامه و شروع زندگی با عجله مخالفت کردم دیگه همسرم چیزی به من نگفته اما یه کارایی میکنن که من به شک افتادم نکنه بخوان توعمل انجام شده قرارمون بدن.
خواهش میکنم کمکم کنید من باید چیکارکنم که اینجوری زندگیموشروع نکنم.
هرچی به همسرم میگم زندگی اشتراکی درست نیست میگه تو باخونوادم مشکل داری:54:
من چیکارکنم
منظورتون از برنامه عروسی چیدین چیه؟ عروس شما هستین. چطور بدون اطلاع شما میشه عروسی گرفت؟
کاملا حق با شماست که نخواین با خانواده همسرتون یه جا زندگی کنین. ربطی هم به مشکل داشتن با خانواده هم نداره. خیلی از ازدواج ها به خاطر رعایت نکردن حد و حدود رابطه با خانواده همسر در دوران عقد به شکست منجر میشه.
خونه مادرشوهرتون چند طبقه هست؟ امکان داره اونجا مستقل زندگی کنین؟
چی شد که همسرتون به این نتیجه رسیدن که زودتر برین سر خونه زندگیتون. اونم با خانواده خودش؟؟
شاید بد نباشه از در احساس وارد بشین. بگین من خانواده ت رو دوست دارم. ولی اول ازدواج دلم میخواد تو خونه خودمون تنها باشیم. بتونم لباسای راحت بپوشم و ازین حرفای عشقولانه... بگین حتی با خانواده خودم هم دوست ندارم زندگی کنیم.
با شرایطی که توی تاپیکای دیگه تون گفته بودین، خوبه زودتر برین سر خونه زندگیتون. ولی امکانش نیست یه مدت خونه اجاره کنین تا خونه خودتون آماده بشه؟؟
بهاره جونم مرسی که جواب دادی واقعا آشفتم و نظرت خیلی بهم قوت قلب داد
والا با یه سری رفتاراشون مثل برنامه چیدن واسه لباس حنابندون وتعداد مهموناو... من همچین حدسی زدم که امیدوارم حدسم غلط باشه
خونه مادرشوهرم حتی اتاق جدا نداره و منظور همسرم زندگی اشتراکی مثل مهمان نزدیک یه ساله:54:
دلیلشون اینه میترسن یکی از فامیلای درجه یک مادرهمسرم فوت کنن و عروسی عقب بیفته
همه راه های احساسی رو رفتم همسرم میگه نزدیک 1ساله میتونیم تحمل کنیم
همسرم میگه حتی وسیله هم نخریم و مهمون باشیم
خیلی داغونم دارم دیوونه میشم زندگی اینجوری منو افسرده میکنه
ای بابا تنهایی جان دچار توهم شدی!!! یعنی چی دارن برنامه عروسی رو میچینن ؟!! مگه میشه ؟؟ بدون عروس که نمیتونن برنامه بچینن!واقعا بدبینیهای مادرت داره روت اثرای بدی میذاره ها! خب چرا این یه سال رو خونه اجاره نمیکنین؟
میس بیوتی عزیزم سلام
واقعانمیدونم من دیگه به همه چی بدبین شدم دقیقا درست گفتی،اما همونطور که برنامه عقد بدون نظر من چیده شد عروسی هم بعید نیست واسه تاریخ عقد من و همسرم هیچکدوم راضی نبودیم و صرفا تصمیم خونواده بود و همینطور ما واسه عقد و عروسیمون مراسم نمیخواستیم اما بازم خونواده ها قبول نکردن
رابطم با همسرم خداروشکر خوبه غیرازمورد عروسی چون هنوز قبول نکرده و یه جورایی فقط ترجیح میده تو یه فرصت بازم مطرحش کنه.
اینکه چرا خونه اجاره نمیکنیم واقعا وضع مالی همسرم الان مناسب نیست اگه بود خونه خودمون زودترآماده میشد،ما طبق شرایطمون برنامه عروسی رو گذاشتیم سال بعد.
هیچی از جهیزیه منم آماده نیست خونه هم اجاره کنیم وسیله ای نداریم
اگه طبق برناممون هم پیش بریم دوران عقدمون طولانی هم نمیشه.
من اصلا توانایی زندگی جمعی رو در خودم نمیبینم
عزیزم مشکل ازینجاست که اگه اونا بشینن واسه خودشون ببرن و بدوزن و برنامه عروسی شمارو بریزن شما هم زیر بار میری و قبول میکنی!!نگرانیت از همینه درسته؟ خواهر گلم خیلی باید رو خودت کار کنی.کلید حل مشکلاتت تو وجود خودته! اینهمه انفعال تو رفتارت واقعا زندگیتو سخت میکنه!! زیر بار تغییر نمیری و میخوای مثه قبل تو منطقه امنی که واسه خودت درست کردی ( البته به خیال خودت ) بمونی ! این اشتباه محضه!!! تا تغییر نکنی شرایطتم ذره ای عوض نمیشه!
خواسته های همه در نظر گرفته میشه جز شما. شوهرتون هم با گفتن اینکه میخوام تنها باشم شما رو تحت فشار میزارن. اگه دم ازدواج نازتون خریدار نداشته باشه بعدا میخواین چیکار کنین. به نظرم یکم به این قضیه جدی تر فکر کنین. قرار نیست همه به خواسته شون برسن و اونی که همه جا کوتاه میاد شما باشین. ممکنه بعدا به خاطر این رفتارتون دچار سرخوردگی بشید.
با این رفتارهایی که شما و همسرتون دارین زندگی با خانواده همسرتون ممکنه آسیب زا بشه. اونموقع همسرتون شما رو متهم میکنن به اینکه با هیچکس سازگار نیستین. حتی شاید به مشکلاتتون با مادر خودتون هم اشاره کنن.
این مشکل همسرتون و خانوادش هست که فامیلشون بیماره و حتما میخوان جشن عروسی هم بگیرن. خودشون یه جوری پول اجاره خونه رو تهیه کنن. یا اگه فامیلشون خدای نکرده اتفاقی براشون افتاد بیخیال جشن بشن.
در کل ببین خودت و شوهرت چی دوست دارین؟ از خواسته های معقولت نگذر. چون بعدها کلی حسرت میکشی.
اگر جشن عروسی رو دوست داری، میتونین الان یه سوییت کوچیک اجاره کنین و فقط وسایل اتاق خوابت رو بخری. برای ناهار و شام برین خونه مادر شوهرتون و مادر خودتون.
اگر نه! صبر کنین شرایطتون محیا بشه و بسپار به خدا. اگه خدای نکرده اتفاقی افتاد با یه سفر میرین سر خونه زندگیتون.