درگیری با خانوادم سر همه چیز و همینطور خواستگار
سلام
نمیدونستم مشکلمو اینجا باید مطرح کنم یا تو یه تالار دیگه، آخه مشکل من چندتاست و همه شونم به جورایی به خانوادم مربوط میشه. من یه دختر 25 ساله ولیسانس کامپیوترم با پدر و مادرم زندگی میکنم و هیچ خواهر و برادریم ندارم.
راستش تا اونجا که بیاد دارم از بچگی پدر و مادرم همیشه باهم مشکل داشتن گاهی اوقات دعواهاشون اونقدر شدید میشد که کار به کتک کاری و تهدیدهای خطرناک میکشید.
مادرم مشکلات عصبی زیادی داشت و داره و متاسفانه بیماری وسواس هم داره و این روزبه روز بیشتر روی اخلاقش تاثیر میزاره و در مقابل پدرمم بجای اینکه کمک کنه بهتر بشه بیشتر به این مشکل دامن میزنه و خلاصه عین بچه ها با هم لجبازی میکنن.
روزی توی خونه نیست که ما آرامش داشته باشیم، بخاطر اخلاق مادرم ارتباطمون تقریبا با همه فامیل قطع شده چون بعد از هر مهمونی مادرم کل وسایل خونه رو میشوره!!!
مسافرتم که تقریبا اصلا نمیریم چون اگه بخواهیم بریم باید کل اسباب و اساسیه خونه رو بار بزنیم ببریم چون مادرم میگه من به وسایل هتل دست نمیزنم کثیفن...!!! و حتی اگرم احیانا بعد از یه قرنی یه مسافرت دو روزه بریم انقدر توی سفر و بعدش با هم سر ِ کثیفی و تمیزی و این چیزا بحث میکنن که سفر زهرمارمون میشه!
مادرم متاسفانه وسواسش به اخلاقشم سرایت کرده...
هرموقع میخوام چند دقیقه از خونه برم بیرون نمیزاره برم، مدام بازخواستم میکنه، هرکی از دوستام بهم زنگ بزنه بهم شک میکنه میگه تو با چندتا پسر رابطه داری و به حدی توی این توهماتش پیش میره که همه عفت و آبروی منو میبره زیر سوال!!! یه دفعه انقدر درباره این مسئله به پدرم دروغ گفت و الکی داستان سرهم کرد که پدرمم باورش شده بود و شدیدا باهام دعوا کرد!!!
منو با الفاظ زشت یا با فحش صدا میزنه و همه ش داد و بیداد میکنه دیگه از دستش خسته شدم دلم میخواد برم یه گوشه بمیرم!
راستش از کلمه مادر من هیچی نفهمیدم!!! مادر برام یه عقده شده!!! بزرگترین آرزوم اینه بتونم یه بار سر بزارم رو شونه مادرم یه دل سیر گریه کنم. اما مادرم این کارا رو لوس بازی میدونه...
یه بار بی مناسبت براش گل خریدم، وقتی بردم خونه بهش دادم بهم گفت: من که میدونم داری منو خر میکنی میخوای بری کثافت کاری کنی، من با این چیزا خر نمیشم!!!
تقریبا ارتباطمو با همه دوستام قطع کرده، من تو یه ارگان دولتی شاغل بودم حتی مجبورم کرد از اونجا بیام بیرون چون بهم اعتماد نداشت و فکرمیکرد الکی میگم میرم سرکار!
انقدر عذابم میده با حرفا و کاراش که برای هیچ کاری دیگه نه انرژی دارم نه انگیزه ایی!
شدم مثه یه زندانی خونه نشین، حتی ارشدم نزاشت شرکت کنم، میگه معلوم نیست میخوای بری توی دانشگاه چه غلطی بکنی؟ دخترا میرن دانشگاه خراب میشن!!!
هرچی خواستگار برام میاد یا بدون اینکه به من بگه و نظرمو بپرسه رد میکنه و یا اصلا نمیزاره من تصمیمی بگیرم، میگه تو نباید هیچوقت ازدواج کنی اگه تو ازدواج کنی من و پدرت وقتی پیر بشیم کی نگهمون میداره؟!!!
این آخریا یه خواستگار داشتم خیلی مورد مناسبی بود و منم تقریبا ازش خوشم اومده بود اما مادرم همه چیزو خراب کرد!!! وقتی فهمید ماجرا داره جدی میشه زنگ زد به مادر اون پسر و هزار تا دروغ درباره من درست کرد بهشون گفت!!! اونام منصرف شدن!!!
نمیدونم کدوم مادری میتونه همجین کاری با بچه ش بکنه واقعا!؟؟؟
کدوم مادر انگ هزره بودن به دخترش میزنه ؟؟؟
بعضی وقتا فکر میکنم نکنه من بچه واقعیشون نیستم، نکنه سر راهیم ...!!!
نمیدونم دیگه چه رفتاری باید باهاش بکنم ... چندبارم پیش مشاور بردمش اما اصلا گوشش بدهکار نیست دو روز خوبه دوباره برمیگرده سرخونه اول...!!!
تنها مونسم خداست و کتابای کتابخونه م و هرزگاهی اگر کسی خونه نباشه میتونم به دوستام زنگ بزنم.
میخوام بزارم بی خبر برم، برم یه جای دنیا که دیگه پیدام نکنن...
اما حداقل چند سالی طول میکشه بتونم یکم پول پس انداز کنم میخوام بدونم تا اون موقع چکار کنم که فقط بتونم این وضعو یه جوری تحمل کنم ... ؟
RE: درگیری با خانوادم سر همه چیز و همینطور خواستگار
نرگس عزیز دوست خوبم سلام
به جمع دوستان همدردی خوش اومدی...
خیلی خوشحالم که میشنوم با وجود این همه سختی و مشکل دختر خوب و نجیب و پاکی
هستی و معلومه که خدا خیلی دوستت داره که تو انقدر تا الان تو زندگیت موفق بودی...خدا رو
شکر که اهل گفتگو با خدای مهربون هستی و توکلت به خودشه و بهترین کار رو میکنی که سرت
رو با مطالعه گرم می کنی...اما راجع به پدرت نگفتی؟ چقدر باهاش دوستی؟ رابطت باهاش چه
جوریه؟ دوستت داره یا نه؟ تا حالا با پدرت 2تایی رفتید پیش مشاور بدون مادرت؟
واسه درمانش قدم برداشتین؟ درمان با قرص منظورمه؟ آخه مادر شما قطعا یه گذشته سختی
داشته چون وسواس یه بیماریه خیلی سختیه که بیشتر از همه خود شخص رو رنج میده
تاحالا ازش پرسیدی گذشتش چی بوده و چرا اینجوریه؟...تا حالا شده به چشم 1 مریض که
رنج می کشه بهش نگاه کنی؟
میدونم خیلی سخته شرایطتت اما شاید اگه نگاهتو عوض کنی شرایطت رو راحت تر تحمل
کنی
منتظر پاسخ شما خواهر خوبم هستم
RE: درگیری با خانوادم سر همه چیز و همینطور خواستگار
نرگس عزیز چه کسانی در خونه هستن که بتونی رو کمکشون حساب کنی؟دوم تو فامیل هیج کمکی داری؟ و راستی چند سالته؟:72:
RE: درگیری با خانوادم سر همه چیز و همینطور خواستگار
نرگس عزیز چه کسانی در خونه هستن که بتونی رو کمکشون حساب کنی؟دوم تو فامیل هیج کمکی داری؟ و راستی چند سالته؟:72: