تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
با سلام
من 36 سال دارم 10 سال پیش با همسرم که 9 سال از خودم بزرگتر بود ازدواج کردم .متاسفانه به مرور زمان به دلیل اختلاف سنی که موجب اختلاف در تفکرات وتمایلاتمان می گردید دارای رابطه ای سرد شدیم هم اکنون نیز ایشان دچار بیماری روحی گردیده اند از زندگی مشترکمان دو فرزند داریم که من عاشقشون هستم .اما به دلایل ذکر شده در زندگی زناشویی ایشان نمی توانند من را ارضاع نمایند .مدت یک سال ونیم است که با یک خانم مطلقه 30 ساله آشنا شده ام وبا هم رابطه برقرار کرده ایم (صیغه)احساس خوبی از این ارتباط دارم وخدشه ای به زندگی اولم وارد نکرده است وانصافا همچنان به همسر اولم وفرزندانم رسیدگی ومحبت می کنم .اما مایلم که این ارتباط را بطور علنی ونه دزدکی ادامه دهم اما از همسرم شرم دارم لطفا من را راهنمایی کنید.
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط zarang
مدت یک سال ونیم است که با یک خانم متعلقه 30 ساله آشنا شده ام وبا هم رابطه برقرار کرده ایم (صیغه)احساس خوبی از این ارتباط دارم وخدشه ای به زندگی اولم وارد نکرده است وانصافا همچنان به همسر اولم وفرزندانم رسیدگی ومحبت می کنم .اما مایلم که این ارتباط را بطور علنی ونه دزدکی ادامه دهم اما از همسرم شرم دارم لطفا من را راهنمایی کنید.
آقای زارنگ گرامی شما هیچ پیگیری کردید ببینید علت سردی همسرتان و ناراحتی روحی و روانی ایشان چه بوده؟ فکر نمیکنید برای خانم اولتان کمی کم کاری کرده اید؟
من اصلا نمیگویم چراشما با زنی که 9 سال از شما بزرگتر بوده ازدواج کرده اید، چون کاری بوده است که گذشته و شما الان در این زندگی هستید. اما اینرا میدانم که خانوم شما حتما جذابیتهای زیادی برای شما داشته که شما سن بالای ایشان را نادیده گرفتید. خوب! حالا چرا آن جذابیتها کم رنگ شدند؟ چرا ایشان سرد شدند؟
علت رفتارهای ایشان را در خودتان جستجو کنید.
این را به این خاطر گفتم که درصورتی که رفتارهای غلط خود را اصلاح نکنید با هر زن دیگری ( در صورت وارد شدن به زندگی) به همین مشکلات بر خواهید خورد.
شما الان با همسر دومتان زندگی نمیکنید و در واقع صیغه و زندگی صیغه ای یعنی رابطه حول محور سکس و خوش بودن! یک چیز موقتی! خوب آدم خیلی روش سرمایه گذاری نمیکنه و انتظار زیادی هم نداره. ضمن آنکه در بسیاری موارد زنان صیغه ای سعی اشان بر این است که با سیاستهای جذبی، مرد را به ازدواج دائم ترغیب کنند و یا حداقل حمایت او را در همین شکل زندگی مدام داشته باشند و باقی مسائل مادی و غیره.
اما در مورد علنی کردن این رابطه پرسیده بودید.
ببینید! این قضیه شما دو حالت دارد:
1. خانوم شما از وجود همسر صیغه ای شما اطلاعی ندارد.
2. مطلع شده ( و یکی از دلایل ناراحتی روحی ایشان همین است) و ایشان معتقد است که با باز کردن این موضوع پرده های حیا از بین میرود و امیدوار است که خودبخود این رابطه شما با اون خانوم تمام شود.
پس علت سکوت ایشان تا اینجا این دو مورد میتواند باشد. اما امان از روزی که این قضیه برملا شود. به عواقبش فکر کرده اید؟
آیا فکر میکنید وقتی علنی شود هر سه شما حداقل از همین آرامش ظاهری فعلی هم برخوردار خواهید بود؟
میدانید باید بنشینید و جواب چه کسانی را اعم از خانواده، دوست، همکار، همسایه، بقال سر کوجه،و ... را بدهید؟ آنهم با ذکر جزئیات رابطه اول و مشکلات آن و ... تا حفظ آبرو کنید و انگ هوس باز بودن نخورید؟
من نمیدانم فرزندان شما در چه سن و سالی هستند. اما فکر اینرا کرده اید که اگر بچه های شما همین امروز دارند نمره 14 میگیرند تو مدرسه اشکالی ندارد اما فردا اگر نمره 16 بگیرند علت کم کاری شان میشود اینکه بابایشان رفته یک زن دیگر گرفته و بچه ها افسرده اند!
نمیدانم! من که جرات نوشتن تبعات علنی شدن این رابطه را ندارم! چون عین یک فیلم دارد از جلوی چشمانم میگذرد که چه آشوبی به پا میشود و اینکه شما مادام العمر باید تاوان پس بدهید( تجربه شخصی). آشوب و آسیبهایی که بالاخره همسر دوم شما راهم تبدیل به یک زن بی انگیزه و سرد خواهد کرد در عین آنکه همسر اول را هم بیشتر خورد خواهد کرد. روزی میرسد که نه میتوانی با همسر دومت ادامه بدهی نه طلاقش کار راحتی خواهد بود ( هم مسائل احساسی و هم آبروی که یکبار به خاطر آمدن او رفته).
قدری فکر کن! شاید با پرداخت هزینه ای به مراتب کمتر بتوانی همسر اولت را دوباره گرم و پر انرژی و آنطور که میخواهی داشته باشی.
سعی ات را برای اصلاح زندگی اول بکن. و اگر درست نشد. آنوقت اگر میخواهی شایسته زندگی کنی، بین این دو زن یکی را انتخاب کن و خوب حتما بچه ها هم در برنامه شما لحاظ هستند دیگه؟
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس:
روزی كه دانشگاه قبول شدم فكر می كردم تمام مشكلات زندگی ا م حل شده است و خیلی خوشحال از شهرستان راهی مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من كه با ورود به شهری بزرگ احساس غربت می كردم در همان روز های اول ترم، با یكی از هم كلاسیهایم صمیمی شدم وكم كم دوستی ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم كه ای كاش پاهایم قلم می شدند و هیچ وقت به آن جا نمی رفتم!پسر جوان در حالی كه اشك می ریخت به كارشناس اجتماعی كلانتری میدان جهاد مشهد گفت: « پیام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول كه وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجیب و غریب و محبت بی حدو اندازه مادر وی شدم اما فكر نمی كردم در چه تله ای افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سنی جای مادر خودم بود. مدتی گذشت و وابستگی خانواده پیام به من خیلی زیاد شد تا جایی كه اگر یك روز به خانه شان نمی رفتم مادرش تماس می گرفت و حالم را می پرسید.او بالاخره یك روز با مكر و حیله مرا كه پسری 22 ساله هستم را در حلقه هوس های شیطانی گرفتار كرد و گفت : می توانیم با هم از دواج موقت كنیم !با شنیدن این حرف از زنی كه مادر دوستم بود ناراحت شدم می خواستم گوشی را قطع كنم كه او مرا خام كرد و با وعده و وعید سرم را كلاه گذاشت . چند ماه از این ازدواج موقت گذشت و او كه با محبت های خودش مرا گول زده بود گفت باید با هم ازدواج دائم كنیم . دیگر نمی فهمیدم چكار می كنم و چه بلایی قرار است به سرم بیاید لذا دست زنی كه 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتیم و او را با مهریه 1000 سكه طلا به عقددائم خودم درآوردم.اما چشمتان روز بد نبیند چون از فردای آن روز مشكلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاری گذاشت . از طرفی مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس می گرفتند و می گفتند دختر یكی از اقوام را می خواهیم به عقد تو در بیاوریم زودتر بیا و شناسنامه ات را هم بیاور.الان من و همسرم با هم درگیر هستیم و جالب این جاست كه دوستم پیام نیز كه حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به این ماجرا و اختلافات ما هیچ گونه حساسیت و عكس العملی نشان نمی دهد . شاید باور نكنید من دو سه بار از دست این زن كتك مفصلی خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و می گوید با پدر و مادرت تماس بگیر تا بیایند و عروس شان را ببینند و مهریه ام را نیز با خود بیاورند چون باید مرا طلاق بدهی!تازه می فهمم این حیله برای نقد كردن مهریه ای سنگینی است كه طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به كلانتری آمده ام تا راهنمایی بگیرم ضمن این كه از آبرویم خیلی می ترسم و نمی دانم جواب پدر و مادرم كه این قدر برایم زحمت كشیده اند و با هزار امید و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توی چشمان شان نگاه كنم. در ارتباط با این پرونده نظر علیرضا حمیدی فر، كارشناس ارشد روان شناسی را جویا شدیم وی معتقد است در بروزاین مشكل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهی از مهارت های اجتماعی و بین فردی و تشخیص موقعیت ها، عقده های ناگشوده دوران نوجوانی و عدم گذار موفقیت آمیز از بحران های دوران نوجوانی كه پیش نیاز موفقیت در دوران جوانی( همسر گزینی) می باشد و همسر وی نیز به دلایلی مانند جبران شكست ها و ناكامی های قبلی كه باعث ترغیب وی به ازدواج شده است نقش دارند . وی توصیه كرد افراد و به ویژه جوانان بایستی مولفه های مهارت ابراز وجود كه برخی از آنها عبارتست از جلوگیری از پایمال شدن حقوق خود و رد تقاضا های نامعقول دیگران، برخورد درست و موثر با واقعیت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بیاموزند وآنها را در زندگی به كار بندند تا شاهد این گونه موارد نباشیم!
.
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
قبل از اينكه پست بي دل رو بخونم دقيقا مي خواستم همين پيشنهاد رو بدم...
چه ضرورتي داره كه موضوع رو علني كني؟
به نظرم فعلا با وضعيت روحي بدي كه همسر شما داره دونستن اين موضوع وضع رو خراب تر ميكنه...فعلا دست نگهداريد...براي خراب كردن هميشه وقت هست...
علت مشكل روحي همسرتون چيه؟تحت درمان هستند؟
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
از تمامی کسانی که من را راهنمایی می کنند کمال تشکر رادارم
متاسفانه مشکل روحی که دچار شده ناشی از رفتار من نیست چون ایشان کمی منفی باف هستند از طرفی در پاسخ کسی که احتمالا مشکلات همسرم رو در رفتار من می دونه باید به این نکته اشاره کنم که تمام احساسی رو که در ابتدای ازدواج به من داشت متاسفانه بعد از تولد اولین فرزندمون که یکسال پس از آن بود تقریبا 80 درصد کاهش داشت اما من تمام سعی خودم درجلب رضایت ودرک شرایط اون داشتم متاسفانه به دلیل راهنمایی غلط خواهرشون که وجود فرزند دوم رو باعث دوام وقوام زندگی همسرم که از من بزرگتر می باشند با توجه به مخالفت من باردار شدند وهم اکنون به اشتباه خودش پی برده یکی از دلایل افسردگی همسرم سرو کله زدن با دو فرزندم است که خیلی انرژی می خواد ومنم کمکش میکنم .متاسفانه بدون هیچگونه رفتار وپیشینه سویی همیشه در حراس از دست دادن من می باشد .متاسفانه میگن از هر چی که بترسی به سرت می یاد.
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
zarang گرامی
مسئله ای که هست این است که احساسات ابتدای ازدواج معمولا مال همون زمان ابتدای ازدواج است. و به مرور زمان دستخوش تغییرات خواهد شد. همسرانی که مهارت دارند میدانند چگونه با این تغییرات کنار بیایند و حتی خودشان کیفیت و کمیت آنرا دستکاری کنند به نحوی که زندگی برایشان مطلوب بشود.
با تویضیح مختصری که دادید فکر میکنم شاید همسر شما بعد از زایمان فرزند اول دچار افسردگی پس از زایمان شده که به درستی پیگیری و درمان نشده و الان هم ظاهرا مزمن شده. به هر حال شما کمک زیادی میتوانی در بهبودی ایشان بکنی. که یکیش هم توجه ویژه به زندگیتون و بخصوص شخص خانمتون هست.
از روانشناس کمک گرفته اید برای درمان خانمتون؟
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
بلی حق با شماست چون متخصصین هم گفتن که بیماری همسرم مزمن شده همین چند هفته پیش حتی برای مداوا به تهران رفتیم کمی بهتر شدند اما نوع دیدگاه وتفکر همسرم به زندگی کار رو برای بهبودی کاملش سخت کرده وبا تمام توجهاتی که از جانب اطرافیان بهش می شه متاسفانه با شنیدن یک خبر ویا حتی برنامه تلویزیونی دوباره اونو به حالت اولش تبدیل می کنه .برای تنوع در روحیه همسرم حتی اقدام به تعویض خانه و تهیه اسباب بسیار شیک نمودم.اما خودم چی باید تمام وقت مواظب ونگران باشم ؟
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط zarang
بلی حق با شماست چون متخصصین هم گفتن که بیماری همسرم مزمن شده همین چند هفته پیش حتی برای مداوا به تهران رفتیم کمی بهتر شدند اما نوع دیدگاه وتفکر همسرم به زندگی کار رو برای بهبودی کاملش سخت کرده وبا تمام توجهاتی که از جانب اطرافیان بهش می شه متاسفانه با شنیدن یک خبر ویا حتی برنامه تلویزیونی دوباره اونو به حالت اولش تبدیل می کنه .برای تنوع در روحیه همسرم حتی اقدام به تعویض خانه و تهیه اسباب بسیار شیک نمودم.اما خودم چی باید تمام وقت مواظب ونگران باشم ؟
برادر عزیزم این خیلی خوبه که شما نسبت به بهبودی همسرتون حساسیت دارین ،
و از خودتون صلب مسوولیت نمی کنین :104::104:
، ولی آیا فکر میکنین تنها با تغییر منزل و مبلمان میتونین همسرتون رو از افسردگی خارج کنین؟:300:
همسر شما نیازمند محبت و حمایت و پشتیبانی شما داره ،اینکه مطمئن بشه که شما تا آخرش باهاش هستین ،باید از خودتون مطمئنش بکنین
ایشون مشکلش شما هست ،شاید این افسردگی پس از زایمان بی ربط با این نبوده باشه که ترسیدن با زایمان از هیکل و قیافه افتاده اند و این ناخوداگاه تو وجودشون استرس و افسردگی ایجاد کرده باشه که شما دیگه مثل سابق دوستش ندارین ،
شما باید با نیروی عشقتون افسردگی رو ازش دور کنین ،قکر میکنین با وجود همسر صیغه ای ان عشق رو میتونید بهش ببخشین؟:305:
RE: تمایل به ازدواج موقت و بزرگتر بودن زن از شوهر
از اینکه مشکلم رو در این سایت بیان کردم وشما دوستان در حد توان خودتون من رو راهنمایی کردین بسیار سپاسگذارم واقعا من رو تحت تاثیر قرار دادین وموثر بود انشا ا... بتونم به نحو شایسته ومدبرانه ای با این مشکل برخورد کنم.