+غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
با سلام خدمت دوستان عزیز
من دانشجوی ترم آخر هستم. و مدت 2 هفته با یکی از هم کلاسی هایم که به مدت 2 سال دوست بودم قطع رابطه کرده ام. قطع رابطه از طرف من و به درخواست ایشون بود. اون آقا از نظر شغلی موقعیت مناسبی نداشت البته این مشکلی نداشت چون فارغ التحصیل شده بود و بعد از یه مدت می تونست یه کار مناسبی پیدا کنه و 2 سال هم از من کوچیکتر بود، البته تو رفتار و کردارش کم سن بودنش اصلاً به چشم نمیومد، و من هیچوقت احساس نکردم که از من کوچیکتره. ولی می گفت حالا حالاها قصد ازدواج نداره. ما به هم علاقه داشتیم. البته تا اون جایی که شناختمش پسر خوب و باوجدان و صادقی بود ولی دلیل اصلی این کارو هنوز هم متوجه نمی شم. با وجود اینکه خیلی وابسته شده بودم ولی نمی تونستم بی هدف به این رابطه ادامه بدم. حالا خیل دلم براش تنگ شده و روزهای سختی رو می گذرونم. ولی میدونم اگه بتونم صبر کنم تا یه مدت دیگه برام عادی می شه. ولی من الان نزدیک امتحانامه و برای درس خوندن اصلاً تمرکز ندارم. حالا تنها نگرانی من اینه که نتونم این ترم درسمو تموم کنم، چون ازنظر شغلی برام خیلی حیاتیه. از آقای سنگ تراشان و بقیه دوستان درخواست می کنم که مرا در حل این مشکل راهنمایی کنند.
قبلاً از راهنمایی همه تشکر می کنم
التماس دعا
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
دوستان عزیز سلام
از راهنمایی همه شما سپاسگزارم
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
سلام تارا
با شوخ طبعی که در پست 2 انجام دادی تصور می کنم که کم کم تونستی با موضوع کنار بیایی.
واقعیت اینست که جراحت های احساسی را نمی توان با بحث و صحبتهای منطقی مستقیما التیام بخشید. زمان یک عنصر مورد نیاز در این مواقع است. همچنین دوستانی که بتوانند بدون بازگو کردن مشکلات اینچنین و تاکید روی این موضوع ، شما را از این حال و هوا در بیاورند. فکر کنم در این تالار بتونی چنین دوستانی بیابی.
اما باید از تکرار چنین تجاری جلوگیری کرد
سعی کن منفذهای شغلی، تحصیلی، تفریحی و ....، جدیدی را برای خود بگشایی
معذرت من را هم در مورد تاخیر پذیراباشی، لطف کردی به من....
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
آقای سنگ تراشان سلام، خسته نباشید.
از شما ممنونم. با خوندن جوابهای شما به سوالات اعضای دیگر هم حس خوبی دارم. پاسخ شما هر چند هم کوتاه باشه به من آرامش می ده. مطمئنم که بقیه هم همین احساس رو دارن. خدا سایه شما را از سر اعضای این سایت کم نکنه.
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
سلام
این اتفاقیه که تو زندگی خیلی ها به خصوص خانم ها می افته. این رو بدون که اگه این دوستی تموم شده شاید به دنبالش اتفاق های قشنگی رو به دنبال داشته باشه. مطمئنا اون آقا هم لیاقت عشق شما رو نداشته. اگه یه آدم منطقی بود جواب عشق شما رو اینطور نمی داد.
امید وارم آینده ی روشنی در انتظارتون باشه
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
نازبارون عزیز سلام
مرسی که با من همدلی کردی. راستش نظر خودم هم همینه . در ضمن اسم خیلی قشنگی داری. آدمو یاد لطافت و طراوت بارون میندازه.
خوشبخت باشید.
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
با سلام
خواهش می کنم عزیزم
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
با سلام خدمت همه ی شما عزیزان
بنده جسارت می کنم و در کنار جواب آقای سنگتراشان ( دوست عزیزم ) به وابستگی شما اشاره می کنم.
یادتون باشه وقتی یه رابطه ای رو با کسی به صمیمیت می رسونی حتما به این دلیل هست که هر دو طرف انتخاب کردید بخش هایی از وجود خودتون رو ارضاء کنید. در حقیقت ما با انتخاب آدم های دوست داشتنی به برآورده کردن نیازهای اساسی ای چون عشق و تعلق یا خودارزشمندی و ... می پردازیم. یکی از روان شناس ها معتقد هست که ما دنیایی به نام دنیای کیفی داریم و این دنیا شاما تصاویر دوست داشتنی از همه ی اون چیزهایی است که آرزو می کنیم داشته باشیم. شما چند صباحی یه رابطه ی دوستانه رو با ایشون تجربه کردید اما در یه مقطعی با واقعیت پیام "دیگه نمی خام ادامه بدم " از طرف ایشون مواجه شدید. منتها چون روح خودتون رو به ایشون سپرده بودید و زیاد برای ایشون خرج عاطفی کرده بودید وابسته شدید و کنار امدن با اون هم نیاز به زمان داره.
شما هر زمان که درگیر فکرکردن های افراطی شدید به جای مبارزه به خودتون بگید " بد نیست که برای دقایقی هم این فکر رو داشته باشم ". در حقیقت احترام به این احساس و خودانگیخته بودن شما رو قوی بار می یاره. از این به بعد هم یادتون باشه که زیاد وجود خودتون رو به فردی نسپرید که پس گرفتنش سخت باشه........
موفق باشید. میر سعید جعفری
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
با سلام خدمت امیرآقا
به شما خیرمقدم عرض می کنم. و بسیار سپاسگزارم به خاطر جوابی که دادید. از جمله آخرتون که فرموده بودید : " بد نیست که برای دقایقی هم این فکر رو داشته باشم ". خیلی خوشم اومد.
این تالار با وجود آقای سنگ تراشان که کامل و نورانی بود ولی حضور شما کامل تر و نورانی ترش کرده و ما حالا به جای یک بزرگوار از مشاوره دو دانشمند ارجمند فیض می بریم.
"""" سایتون مستدام """"
یه صحبتی با شما دارم. نظرتون رو بفرمائید:
من از اینکه با آقای X دوست شدم پشیمون نیستم و هیچ وقت خودم رو سرزنش نمی کنم. اون تو رابطه دوستی خیلی خوب بود مثل یه دوست همجنس. همه پسرا هم بد نیستند و برقراری رابطه به خاطر ضربه زدن یا سوء استفاده از طرف مقابل نیست. به نظر من به خاطر نیازیه که از یه سنی بروز می کنه. من این حرف رو بارها از ایشون شنیده بودم. حتی می گفت "قبلاً پسرایی رو که با دخترا رابطه برقرار می کردند رو مسخره می کردم ولی تو سن 20 سالگی یهو نظرم عوض شد." نمی شه با این دیدگاه ها اونها رو مثل موجودات مخرب جلوه داد. من خودم هم 2 تا برادر کوچیکتر از خودم دارم. پسرای خیلی خوبی هستند. ولی احساس می کنم به مدتی احتیاج دارن به یه محبتی از جنس مخالف. از لحاظ عاطفی هیچ مشکلی تو خونه ندارن. پس نمی شه گفت چون این حس رو دارن پسرای بدی هستند. راستش چند بار هم مسئله ازدواج رو غیرمستقیم مطرح کردند ولی به خاطر شرایط کاری و مالی و حتی سن پایین، نظر پدر و مادرم اینه که هنوز وقتش نیست. پس اگه یه جوری شد که با یه دختری دوست شدن و بعدش نتونستند ازدواج کنن نمی شه مهر بدی به اونها زده بشه.
اون آقا هم من مطمئنم همین شرایط رو داشت ولی به خاطر غرور مردانه نمی گفت که شرایطش نامناسبه. به حرفهایی که می زد ایمان داشتم نه اینکه عشق کورم کرده باشه، راستش رفتار و کردارش باعث می شد که علاقه من هر روز بیشتر بشه. از اول که عاشقش نبودم.
من همیشه براش آرزوی موفقیت می کنم و هنوزم به عنون یه دوست خوب ازش یاد می کنم. و پشیمونم از اینکه بعضی وقتها بهش می توپیدم و ناراحتش می کردم .
"""" هر جا که هست خوشبخت باشه و موفق. این آرزوی منه.""""
"****خدایا به هر آنکه دوست می داری بیاموز که زندگی کردن از عشق برتر است و به هر آنکه دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از زندگی کردن برتر است.***"
RE: غلبه بر افسردگی ناشی از قطع ارتباط با جنس مخالف
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بدو گویم شرح در اشتیاق
من هم این تجربه تلخ را داشتم با این تفاوت که شما دخترید و من پسر.من به مدت 3 سال با دختری از شهرمان ارتباط داشتم و 3 هفته پیش به این ارتباط پایان دادم از روی غرورم. در این مدت ایشون خیلی به من محبت داشتن ولی من همیشه با او نامهربان بودم حالا او ازدواج کرده و من پشیمان و افسرده از این رفتارم ولی چه فایده که دیگه راه برگشتی برایم نمونده.