نوشته اصلی توسط
سرشار
سلام دوستای گلم... حالتون خوبه ؟
خب دیگه وقت رفتنه ....
من دیگه مدیون خودم نیستم.چون میدونم با تمام دل و جونم تلاش کردم و تلاش کردم و تلاش کردم.ولی نشد که نشد که نشد یا شایدم خدا نخواست.
من به اندازه خودم پول جمع کردم.پس دیگه حرص و طمع زیادی موقوف.قصد دارم ماشین و خونمو بفروشم و این بدهیا و وامای لعنتی رو صاف کنم.آخه من اپارتمان ۱۲۰ متری و ماشین شاسی بلند میخوام چه کار؟
نزدیک به ۱۸۰ میلیون قرض و وام و بدهی دارم.اصلا اسمشم که میاد سرم سوت میکشه.این دفعه که ضرر کردم یاد میگیرم لقمه گنده تر از دهانم بر ندارم.
اصلا مگه به غیر از این بود که من اینا رو فقط به خاطر اون میخواستم؟! حالا هم به درک ضرر.فقط از زیر این استرس و فشار که بیام بیرون ، کافیه.بقیشم مفت چنگ دلال و دزد و مشاور املاکی.
قصد دارم از کار فعلیم استعفا بدم.دیگه نا ندارم از خروس خون صبح تا بوق سگ واسه چندرغاز بیشتر جون بکنم و اخرشم هشتم گروی نه باشه.همین که دو سه ساعت در طول روز کار کنم ، جوابگوی مخارج من خواهد بود.البته اگه دوباره هوس خونه بزرگ و ماشین شاسی بلند نزنه به سرم.
والا من توی آرایشگاه فقط از صبح تا ظهر قیچی میزدم و آخر ماه شیرین سه تومن کاسب بودم.ولی الان چی؟ تا ساعت پنج شیش بعد از ظهر سرکارم و هیچی به هیچی.به این میگن خر حمالی.من کار میکنم یکی دیگه میخوره.البته کارم اسم و رسم داره.همه صدام میکنن آقای مهندس!!!
الان که دیگه واسم فرقی نمیکنه.اون موقع آره بحثش جدا بود.دلم میخواست اون ، موقعیت اجتماعیمو چوب کنه و بزنه تو سر ننه باباش یا فک و فامیلش.وگرنه آرایشگری علاقه شخصی منه و یه تار موی مشتری رو با هزار از این شغلای با کلاس عوض نمیکنم.به خدا!!!
اصلا حالا که اون نیست دوس دارم به سبک خودم زندگی کنم.هر کسی هم که خوشش نیومد، از همین تریبون اعلام میکنم گور باباش.
همین فردا صبح از شغلم استعفا میدم و بعد از اینکه آپارتمان و ماشینمو فروختم، برمیگردم شهر خودمون.آدم توی این هوا نفسش میگیره به خدا
دو سه ماهی توی شهر خودمون ول میچرخم و هوا میخورم ، تا ببینم بعدش چی پیش میاد.شاید بار و بندلیمو جمع کردم واسه دو سه سالی رفتم پیش داییم استانبول.خیلی تعریف میکنه ، برم ببینم تعریفی هم هست واقعا یا نه !!!
اصلا حالا که فکر میکنم ، خوب شد که رفت... والا!!!...من چقدر برنامه با حال داشتم و نمیدونستم.
دیشب نزدیک به پنج ساعت(از هفت تا دوازده) توی خیابون پرسه میزدم و زار زار اشک می ریختم.زخمای دلم بدجوری تازه شده بودن و اگه گریه نمیکردم حتما الان کنج بیمارستان دراز به دراز افتاده بودم.پدرم اگه کنارم بود حتما بهم میگفت که قوی باش. مرد که گریه نمیکنه و ... . خدا رو شکر که اینجا نیس.اصلا کی گفته مرد گریه نمیکنه؟! بگین کی بوده تا خودم برم پدرشو در بیارم!!!
میخوام یه چند وقتی از دنیای مجازی فاصله بگیرم و سرم به بدبختی واقعی خودم گرم باشه.اصلا نسل من هر چی بدبختی میکشه از همین دنیای مجازیه.به هر حال اگه ما رو دیگه ندیدین به بزرگواری خودتون حلال کنین و ببخشین.البته شاید یکی دو سال دیگه برگشتم ، یه سری بهتون زدم.ولی قول نمیدم!!!
دیشب یه بسته سیگار گرفتم و الان مرددم بکشم یا نکشم !!! بی خیال بابا ،میکشم.دنیا دو روز که بیشتر نیس !!! هست؟!
البته الان بدجوری خوابم گرفته. خیلی خوبه که دیگه نباید صبح زود برم سر کار.همون ساعت دوازده میرم استعفا میدم و بعدشم میرم یه پرس چلو کباب میزنم تو رگ.
من نمیدونم چرا دنیای به این سادگی رو این همه سخت میگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خب مگه کرم داریم؟!