هوش هيجاني و ضرورت آن در فرزندپروري
عصباني شدن آسان است - همه مي توانند عصباني شوند، اما عصباني شدن در برابر شخصِ مناسب، به ميزان مناسب، در زمان مناسب ، به دليل مناسب و به روش مناسب – آسان نيست!
ارسطو
حتما تا به حال درباره IQ يا همان بهره هوشي ، خيلي چيزها شنيده ايد. و حتما شنيده ايد كه اگر كودكي IQ بالاتري داشته باشد ، حتما در بزرگسالي انسان تحصيل كرده و موفقتري خواهد بود. شايد به همين خاطر است كه تعداد زيادي از والدين ، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن ، نگران كيفيت يادگيري فرزند دلبند خود و مدارسي كه قرار است او در آنها درس بخواند هستند. غافل از اينكه امروزه تحقيقات علمي ، نشان داده كه تنها داشتن هوش عقلانيِ زياد (كه مدارس مي خواهند از آن براي گذشتن از سد كنكور استفاده كنند) براي كسب موفقيت كافي نيست و علاوه بر IQ ، كيفيات ديگري نيز لازم است كه امروزه به آن هوش هيجاني مي گويند.
اما منظور از هوش هيجاني چيست؟
به طور خلاصه هوش هيجاني يعني : داشتن ظرفيتي براي شناخت احساسات و هيجانات خود و ديگران و استفاده از اين هيجانات به نحو مناسب ، براي برقراري ارتباط بهتر با خود و ديگران.
همانطور كه در سخنان ارسطو در ابتداي اين سخن مشاهده مي كنيد ، عصبانيت يك هيجان و يا احساس است، و فردي كه داراي هوش هيجاني بالاتري باشد مي داند اين عصبانيت را چه وقت، كجا، با چه كسي و چگونه ابراز كند تا به جاي اينكه برايش دردسر توليد كند ، راه گشا باشد.
اينجا لازم است درباره خودِ كلمه هيجان بيشتر بدانيم: هيجان كلمه اي است كه در فارسي بيشتر براي احساسات و حالات پر شور و پر انرژي از آن استفاده مي كنيم ، ولي در روانشناسي براي بيان تمام حالات احساسي و رواني مثبت و منفي و علايم جسماني همراه آن به كار مي رود. هيجانات مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، اميد، نااميدي، نگراني، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادي، تعجب، شرم، پشيماني، دلسوزي و ...
اهميت هوش هيجاني در چيست؟
دانشمندان زيادي عقيده دارند كه مي توان هوش هيجاني را در كودكان و حتي بزرگسالان پرورش و افزايش داد. اما چرا پرورش و رشد هوش هيجاني مهم است؟ به چند دليل:
1- بمنظور برخورد با موقعيتهاي تهديد كننده و خطرناك: كودك 3 ساله اي را درنظر بگيريد كه در معرض خطر دزيده شدن توسط يك سارق كودك است. بچه ها معمولا به طور غريزي و از راه هيجانات خود متوجه خطرناك بودن موقعيت مي شوند. اگر سارق به زور متوسل گردد ، او شروع به داد و فرياد و دست و پا زدن مي كند ( كاري كه شايد در موقعيتهاي ديگر براي شما خوشايند نباشد) كه باعث مي شود احتمال نجات خود را افزايش دهد. تحقيقات نشان مي دهد كودكان داراي هوش هيجاني بيشتر، موقعيتهاي خطرناك را سريعتر تشخيص داده و عكس العمل نشان مي دهند. و در نوجواني نيز احتمال كمتري وجود دارد كه جذب دوستان ناباب و انحرافات اجتماعي شوند.
2- به منظور خشنودي و شادي: اگر هدف فرزندپروري، ارتقاء سطح سلامتي كودكان باشد، بنابراين بايد براي افزايش يكي از عوامل مهم در سلامتي آنان ، يعني شادي و خوشحالي در فرزندان تلاش كنيم. مطالعات نشان داده كودكان شاد و سالم در جامعه متمدن ،انسانهايي مسئوليت پذير و شهرونداني خوب خواهند بود. هر چه هوش هيجاني بالاتر باشد، هيجانات و احساسات به ما كمك مي كند تا اطلاعات مربوط به پايه و اساس سلامتي ، يعني شادي را جمع آوري كرده ، اولويت بندي و پردازش كنيم تا به نحو احسن از آن استفاده گردد. كودكان داراي هوش هيجاني با توسل به مهارت خودشناسي مي توانند به ريشه هاي پنهان شادي و يا غم خود آگاه شده ، و آن را مديريت كنند.
3- براي كمك به ديگران: حساسيت و هوش هيجاني بالاتر به كودكان كمك مي كند تا نياز هاي ديگران را درك كرده و حداقل با همدلي به آنان كمك كنند. با پيروي از هوش هيجاني ، بچه ها مي آموزند كه احساسات و هيجانات، نيازها و تمايلات همه انسانها به يكديگر شبيه نيست. رسيدن به چنين دركي به افزايش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهاي فردي ديگران منجر مي گردد كه اين خود اساس همدلي (يكي از مهارتهاي هوش هيجاني) مي باشد. با پرورش هوش هيجاني فزندان ما پي مي برند انسانها زماني كامل مي شوند و احساسات بهتري خواهند داشت كه با يكديگر همكاري كنند.
4- به منظور ايجاد حس مسئوليت پذيري: هوش هيجاني به ما كمك مي كند تا از دو طريق فرزنداني با مسئوليت پذيري بيشتر داشته باشيم. ابتدا با آموزش كودكان مبتني بر اينكه مسئوليت احساسات و هيجانات خود را بپذيرند، به جاي اينكه بر اين باور باشند كه ديگران احساسات آنان را همچون عروسكي تحت كنترل دارند. مثال: به جاي اينكه بگويد ” او باعث عصبانيت من شد“ ، بگويد:” من عصباني شدم“. مي توانيم به آنان بياموزيم ، وقتي احساسات منفي دارند، حق انتخاب نيز دارند، انتخابهايي مثل اقدام كردن، تغيير دادن، ابراز وجود به شكل كلامي يا نوشتاري، يادگيري و اتخاذ ديدگاه هاي متفاوت. به ياد داشته باشيم هيچكدام از ما بر روي محيط خود صد در صد كنترل نداريم (بچه ها كه خيلي كمتر)، ولي بر روي هيجانات خود مي توانيم كنترل داشته باشيم. با توسل به مهارتهاي هوش هيجاني مي توانند بياموزيند با استفاده از افكار خود هيجانات مثبت تري را تجربه كرده و در نتيجه رفتار مناسبتري از خود نشان دهند. رفتار مناسبتر دو نتيجه دارد، الف- از اينكه خوب عمل كرده اند احساس بهتري نسبت به خود خواهند داشت( كه به اعتماد به نفس بيشتر كمك مي كند). ب- در ديگران احساس خوبي را ايجاد مي كنند (كه در روابط اجتماعي آنان مؤثر بوده و اين نيز خود عزت نفس را ارتقاء مي دهد).
طريق دوم براي مسئوليت پذيري بيشتر اين است كه به آنان بياموزيم با استفاده از احساسات خود با روشهاي اجتماع پسندتري اقدام كنند، با دو پرسش از خود كه راهنماي اقدام مناسب خواهد شد:
1- ” الآن چه احساسي دارم؟“ 2- ” او يا آنان چه احساسي دارند؟“
- تحقيقات نشان داده كودكاني كه از نظر هيجاني سالم تر و باهوش تر هستند، ويژگيهاي زير را دارند: 1- يادگيرندگان بهتري هستند. 2- مشكلات رفتاري كمتري دارند. 3- درباره ديگران احساسات بهتري دارند. 4- در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت مي كنند. 5- خشونت كمتري دارند و قادر به همدلي بيشتري هستند. 6- در حل مشكلات و تعارضها بهتر عمل مي كنند. 7- رفتارهاي خود تخريبي (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الكلي، ...) كمتري دارند. 8- دوستان بهتر و بيشتري دارند. 9- بيشتر از ديگران قادرند هيجانات و تكانه هاي خود را كنترل كنند. 10- خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از ديگران هستند.
چگونه هوش هيجاني فرزندان را افزايش دهيم؟
- قبل از هر چيز والدين خود بايد درباره احساسات و هيجانات اطلاعات بيشتر و ملموس تري پيدا كنند. توصيه مي شود در جلسات گروهي درباره انواع هيجانات مثل شادي و غم، عشق و تنفر، ترس و شجاعت و ... صحبتهاي سازنده و اكتشافي داشته باشيد.
- براي بچه هاي خيلي كوچك كمك كنيد تا لغات و عباراتي كه در برگيرنده هيجانات و احساسات مي باشد را بياموزند. والدين هم بهتر است احساسات خود را بيان كنند، مثال:
” احساس بي قراري مي كنم“ ، ” احساس نااميدي مي كنم“ ،” احساس شادي مي كنم“.
- احساسات آنان را نام گذاري كنيد: ” به نظر مي رسد نااميد شده اي! “
- احساسات و هيجانات ديگران را نام گذاري كنيد( در خيابان ، تلوزيون و كتابهاي داستان) : ” مثل اينكه آن خانم در فيلم احساس حسادت مي كند“.
- از بچه ها بخواهيد احساسات خود را نقاشي كنند: ” مي توني خشم خودت را نقاشي كني؟“ يا ” وقتي خيلي مي ترسي قيافه ات چه شكلي ميشه؟ آن را برايم نقاشي كن!“
- محيط و فضايي سرشار از احساس امنيت خاطر و حمايت فراهم سازيد: براي احساسات ارزش قايل شده و آنها را مورد شناسايي قرار دهيد. درباره احساسات به راحتي صحبت كنيد. از داد زدن و رفتارهاي خشن براي سركوب احساسات منفي بچه ها اجتناب كنيد. صداقت هيجاني را از طريق عشق بدون قيد و شرط تشويق كنيد.
- وقتي بچه ها بزرگتر مي شوند برايشان توضيح دهيد كه مثلا چرا خشم معمولا يك احساس ثانويه است( قبل از خشم يك احساس ديگر وجود دارد: وقتي با كارنامه خراب فرزندمان روبرو مي شويم ، اول احساس نااميدي مي كنيم ، سپس عصباني مي شويم، يا وقتي يك ماشين با سرعت جلوي اتومبيل ما مي پيچد، اول مي ترسيم بعد عصباني مي شويم و به او ناسزا مي گوييم). يا توضيح دهيد كه هيجانات منفي ما از جمع شدن نيازهاي هيجاني برآورده نشده بوجود مي آيد. همچنين درباره جنبه هاي مثبت هيجانات ظاهراٌ منفي مثل خشم ، گفتگو كنيد.
- بجاي نام گذاري بر روي فرزندان با صفات گوناگون ( دست و پا چلفتي، ديوانه، ترسو...) احساسات آنان را نام گذاري كنيد (الآن احساس خجالت مي كني، مثل اينكه خشمگين هستي، به نظر ميرسه كمي احساس ترس مي كني...)
- براي اينكه فرزندان خود را بهتر بشناسيد ، دستور دان، تنبيه، قضاوت، سخنراني، نصيحت و تهديد كارساز نيست، بلكه گوش دادن به آنان و دقيق شدن به زبان بدن (حالات و حركات اعضاي بدن و صورت) مي تواند در اين راه مؤثر باشد.
- والدين خود مهمترين الگوي رفتاري و هيجاني فرزندان هستند، اگر تصور مي كنيد از نظر احساسي و هيجاني احتياج به كمك و تقويت بيشتر داريد ، حتما از دوستان با تجربه و يا روانشناس و مشاور بهره بگيرد.
به ياد داشته باشيد كه بزه و جرم و جنايت از احساس ضعف ،احساس ناكامي، احساس تحت كنترل بودن و احساس مغبون شدن بوجود مي آيد. اسلحه و چاقو ، آتش و سنگ و يا مواد مخدر، جانشين احساس محترم بودن مي گردد. بچه هايي كه مورد احترام قرار مي گيرند نيازي به اسلحه و چاقو براي قدرتمند شدن و يا سيگار براي احساس بزرگي ندارند.
هوش هيجاني پارسي
[split] چگونه كودكی با هوش هيجانی (eq) بپرورانيم؟
تقويت هوش هيجاني پسران
برخلاف هوش علمي و منطقي (IQ) كه نزديك به يك قرن است كه صدها هزار نفر به بررسي و تحقيق درباره آن پرداختهاند، هشياري هيجاني شامل مقولههايي چون استقامت و پايداري در برابر شكست، از دست ندادن روحيه، مبارزه با افسردگي و ياس، همدلي و صميميت و اميد داشتن است.
هنوز هيچ كس بدرستي نميداند كه هشياري هيجاني چگونه در تنوع زندگي افراد نقش دارد، اما ميتوان گفت كه هشياري هيجاني ميتواند بارها قدرتمندتر از هشياري علمي يا بهره هوشي باشد. در واقع هيجان، پديدهاي است كه هر روز در برخورد تن و روان ملاحظه ميشود و مسائلي مانند عشق، كينه، نفرت، غم و شادي، خشم و غضب و پرخاشگري را در برميگيرد. فرآيندهاي هيجاني با واكنشهاي بدني اغلب داراي همبستگي هستند و بر يكديگر تاثير ميگذارند، چنانچه ضربان قلب گاهي بشدت تند ميزند و اشك، خود به خود از چشمها فرو ميريزد يا رنگ از رخساره فرد ميپرد. كوشش در جهت مهار كردن واكنشهاي هيجاني عملي ارزشمند، انساني، اجتماعي و هوشمندانه است كه در هوش هيجاني ديده ميشود.
نتايج تحقيقات گسترده نشان ميدهد كه مهارت هاي هوش هيجاني، درزندگي تحصيلي، شخصي و اجتماعي كردن كودكان نقش مهمي ايفا ميكند. هيجانها قادرند توجه را به هر سمت سوق دهند كه اين خود بر يادگيري، حافظه و رفتار تاثير ميگذارد. مثلا توانايي كنترل هيجانها ميتواند به كودكان كمك كند در كلاس درس تمركز حواس داشته باشند و موقعيتهاي اضطرابزا را اداره كنند. در واقع كودكاني كه مهارتهاي بالاتري از لحاظ هوش هيجاني دارند، در مقايسه با كودكاني كه از اين لحاظ داراي مهارتهاي كمتري هستند، تمايل دارند موقعيتهاي تحصيلي بالاتري را تجربه كنند.
دانيل گلمن، روانشناس در اين زمينه مينويسد «زندگي خانوادگي نخستين آموزشگاه ما براي آموختن درباره عاطفه است. ما در اين فضاي خصوصي ياد ميگيريم كه چه احساسي درباره خودمان داشته باشيم و در ارتباط با ديگران نسبت به احساساتمان چگونه فكر كنيم و چه واكنشهايي را برگزينيم و نيز اميدها و ترسهايمان را چگونه تشخيص دهيم و ابراز كنيم.»
اين آموزش عاطفي فقط از طريق گفتار و رفتار مستقيم پدر و مادر با فرزندان اتفاق نميافتد، بلكه رفتار پدر يا مادر در واكنش به احساسات خود با همسر نيز سرمشق فرزندان قرار ميگيرد. برخي از اين والدين، آموزگاران با استعداد و درخشاني در زمينه عواطف به شمار ميآيند و برخي ديگر نيز از اين لحاظ بسيار ضعيف هستند. آموزش در زمينه مهارتهاي هيجاني ميتواند به توفيق بيشتر شاگردان در امر تحصيل منجر شود. مثلا يك شاگرد بسيار باهوشي ممكن است در آزموني دچار اضطراب شده و مردود شود چرا كه اين دانشآموز مهارتهاي پرداختن به حل مشكل را نياموخته است. كودكان داراي هوش هيجاني بيشتر علاقهمندند در مدرسه به شيوهاي كه از نظر اجتماعي مناسبتر و غيرپرخاشگرانه است، رفتار كنند.
آموزش سواد هيجاني
علاوه بر اين بنابر تحقيقات انجام شده، وجود نقصان در مهارتهاي هوش هيجاني با استعمال دخانيات، افسردگي و خشونت كودكان بيارتباط نبوده است. براي نمونه شواهد نشان ميدهند براي پسرها تابع اميال آني بودن در خردسالي، احتمال بزهكاري و خشونت را در سنين بالاتر افزايش ميدهد و براي همه كودكان، ناتواني در مهار اضطراب و افسردگي، احتمال استفاده از مواد مخدر را در مراحل بعدي زندگي بيشتر ميكند.
والدين بايد خود بياموزند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند و آن را ابراز كنند تا ديگران قادر به درك آن باشند و اينكه چگونه اشتباهات خود را به عهده بگيرند و بابت آنها عذرخواهي كنندهمچنين ناتواني كودكان در تشخيص حالتهاي هيجاني چهره ديگران ميتواند مستقيما با دشمني و پرخاشگري آنان مربوط باشد. چون كودكان پرخاشگر نسبت به كودكان غيرپرخاشگر دشمني بيشتري در ديگران مشاهده ميكنند. برعكس، كودكاني كه در تشخيص هيجانها مهارت بيشتري دارند، داراي ارتباطات اجتماعي مثبتتري هستند. در واقع آموختن سواد هيجاني به كودكان، تاثير مثبتي بر جنبههاي زندگي دانشآموزان در مدرسه ميگذارد، زيرا دانشآموزاني كه از نظر هيجاني قادرند روابط اجتماعي مطلوبي را در مدرسه ايجاد كنند، در محيط مدرسه احساس راحتي بيشتري دارند، حمايت معلمان و همكلاسيهاي خود را بيشتر جلب ميكنند و دلبستگي سالمتري نسبت به مدرسه در آنان شكل ميگيرد.
نقش والدين
ما به عنوان والد ميتوانيم پسرانمان را براي ارتقاي هوش هيجاني و زندگي عاطفيشان تشويق و حمايت كنيم. براي نمونه ميتوانيم با يك سيستم حمايتي قوي باعث شويم آنها ارتباطات بين فردي خود را تقويت كنند.
والدين به اين ترتيب ميتوانند به پسران خود كمك كنند تا بدون خشونت و عصبانيت با اطرافيان خود رفتار كنند. بدون از ياد بردن خود، مهربان باشند و بدون از دست دادن حق خود، سخاوتمند باشند. والدين لازم است به پسرانشان كمك كنند تا انتظارات جامعه را از يك پسر جوان بخوبي بشناسند. اين انتظارات كه اغلب از سوي والدين به پسران القا ميشود و والدين آن را از راههاي موفقيت پسرشان ميدانند، گاه بر شانههاي پسران بشدت سنگيني ميكند. پس والدين بهتر است ابتدا انتظارات پسرشان را از زندگي بپرسند و بعد از آن از انتظارات و خواستههاي خود سخن بگويند. ما به عنوان پدر و مادر ميتوانيم پسرانمان را در كشف ابعاد هيجاني وجودشان و آنچه آنها را هيجانزده ميكند، حمايت و تشويق كنيم.
علايق فرزندان ما بسيار متنوع و ناپايدارند، آنها گاه بشدت به چيزي علاقهمند ميشوند و ناگهان علاقهشان را از دست ميدهند. والدين ميبايست از پسرانشان بپرسند كه در مورد چه چيزي ناگهان هيجانزده ميشوند، سپس آنها را ترغيب كنند كه در مورد آنها حرف بزنند. اگر به عنوان والد احساس ميكنيد كه پسرتان از لحاظ هيجاني در حال فاصله گرفتن از شماست، لازم است راهي پيدا كنيد تا مجددا ارتباط برقرار شود.
به نظر ميرسد والدين بايد خود بياموزند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند و آن را ابراز كنند تا ديگران قادر به درك آن باشند و اينكه چگونه اشتباهات خود را به عهده بگيرند و بابت آنها عذرخواهي كنند و هوش هيجاني را رشد دهند تا بتوانند هرچه بهتر با نيازهاي عاطفي پسران هماهنگ شوند. امروزه در برخي خانوادهها شايد به جرات بتوان گفت پسر خانواده هيچگاه از پدر خود جمله دوستت دارم را نشنيده است.
پسران هم دل نازكند
براي بسياري از پدران كلمات دوست داشتن (نسبت به پسران) براحتي ادا نميشود، غافل از اين كه با انجام اين كار خود را از فرزندشان دور ميسازند. معمولا والدين اين كار را ناآگاهانه انجام ميدهند، اما لازم است به دنبال روشهايي باشند تا خود را به پسران نزديكتر سازند. براي نمونه ما ميتوانيم با انجام دادن برخي كارها آن هم به طور غيرمستقيم با پسرانمان در ارتباط باشيم، با آنان بازي كنيم، طرف مشورت قرار دهيم يا با انجام برخي فعاليتها تشويقشان كنيم و با پايبندي نسبت به زماني كه به آنان اختصاص ميدهيم نشان دهيم كه بيش از هر چيزي براي ما اهميت دارند و به همين دليل است كه تمايل داريم در اين زمان با آنها باشيم و اين لحظات را با آنها تقسيم كنيم.
پسران نيز به اندازه دختران نياز دارند تا به آنها گفته شود دوستشان دارند و ابراز نكردن آن صرفا به اين علت نيست كه والدين به پسر خود علاقهاي ندارند. درواقع فرهنگ موثر به طرز رفتار با پسران، والدين را به جايي ميرساند كه قادر نيستند نسبت به فرزند پسر خود ابراز علاقه نمايند...
--------------------------------------
http://www.niksalehi.com/new/archives/132317.php