نوشته اصلی توسط
ali -guilan
شاید باورتون نشه ولی من یه زمانی هر شب به خودکشی فکر میکردم 12 سال افسردگی داشتم ، گاهی مزمن گاهی عادی ، افسردگی همیشه با من میمونه
فردی که میخواد خودشو بکشه هر شب موقع خواب گریه میکنه
احساس تنهایی عصف باری داره
مشکلات زندگی براش غیر قابل حل به نظر میاد
مرگ براش شیرین تر از تقلا میشه
تصویر کشتن خودش رو میلیون ها بار تصویر میکنه تا ساده ترین و کم دردترین راه رو پیدا کنه
مکان خودکشیش نامه خودکشیش و...رو هم برنامه ریزی میکنه و همیشه امادست
غذا نمیتونه بخوره و یا بعضی مواقع زیاد از حد غذا میخوره
به پوچی میرسه
پیچیدگی های دنیا براش حل نشده باقی میمونه
احساس میکنه کسی دوستش نداره و برای کسی مهم نیست
شجاعت کشتن خودشو پیدا میکنه و ترجیح میده زجرش رو کاهش بده
از همه متنفر میشه
از وجود خودش متنفر میشه
احساس میکنه وصله ناجور دنیاست
احساس میکنه طبیعت در حقش منصف نبوده
احساس میکنه اونم مثل خیلی های دیگه فراموش شده
احساس میکنه نمیتونه شاد باشه
انزوا طلب میشه
حالش از ادمها بهم میخوره
مهمونی کمتر میره
نا امید ناامید میشه
دقت کنید که غم براش ابدی میشه و غمگین بودن براش عادی میشه
احساس میکنه چیزی دیگه وجود نداره که بتونه اونو ناراحت تر از اینی که هست بکنه
احساس میکنه یه عمر راه رو اشتباه رفته و یا راه اشتباهی رو بهش یاد دادن
عشق نداره تو زندگیش و یا دچار شکست عشقی شده
اعتماد به نفسش خوب نیست و خودشو باور نداره
حالا چجوری خود کشی کنه ؟ یه جوری که بقیه نجاتش بدن ؟ یه شیوه احمقانه جلب محبت ؟!! و یا اینکه کار خودشو حسابی بسازه
اکثرا روش اول رو انتخاب میکنن
هیچ چیز اون رو به شگفتی نمیندازه و تنها دلیلی که با خودش میگه ممکنه خودشو نکشه ناراحتی خانوادشه
و خیلی چیزهایی دیگه ، اینها احساساتیه که در فرد خودکشی کننده بوجود میاد ، یه سری هم ادای کشتن خودشونو در میارن یه سری هم در اثر شوک ناشی از یه اتفاق تصمیم به خودکشی میگیرن که اونها از این مقوله خارج هستن .