-
مشکل
سلام
دوستان مشکلی دارم که از حلش عاجز شدم ممنون میشم کمکم کنید واقعا نیاز دارم
من زنی 28 ساله هستم ، تحصیلاتم لیسانس و شاغل هستم ،تک دخترم و یک برادر 39 ساله متاهل دارم، خانوادم از لحاظ مالی معمولی هستیم شایدم خوب ، ار لحاظ ظاهری هم خوبم (تو فامیل به من میگن صنم فامیل یا دانشگاه میگفتن قشنگترین دختر دانشگاه مدرسه همینطور حتی دخترای مدرسه برام نامه عاشقانه میدادن)
ببخشید حمل بر تعریف نیست فقط خواستم شرایط کلی رو بگم
متاسفانه سن پایین ( 20 سالگی ) ازدواج کردم که بعد از 3 سال منجر به طلاق شد
اما مسئله ای که برام معضل شده :
مدتیه با آقایی آشنا شدم که از نظر اخلاقی واقعا خوبه، تمام مواردی که برای من کمبود بود این آقا ساپورت میکنن اما از من 16 سال بزرگتره، از لحاظ ظاهری معمولی رو به پایین ،اما واقعا مرد خوبیه عاشقمه و منم خیلی دوستش دارم حالا مشکل اینجاست که اصرار به خواستگاری داره اما اطرافیان منو له کردن میگن الان فلانی و فلانی از تو خواستگاری کردن این چیه منم جوابم اینهکه معیارهای شما برای خودتون محترمه معیارای منم برای خودم من واقعا برام ظاهر پشیزی ارزش نداره ازین خیلی بدترم بود کنار میومدم اختلاف سنی هم میتونم کنار بیام اما یه مشکلی هست که داره دیوونم میکنه
ایشون جدا شدن از همسر اول یه بچه دارن که پیش مادره ، من ازین بچه ندیده متنفرم به خدا دست خودم نیست من دوست دارم آدم خوبی باشم همیشه تلاش کردم انسان باشم و انسانیت داشته باشم از خودم یه وقتایی گذشتم برای دیگران همیشه خدارو در نظر میگیرم اما این یه مورد نمیتونم اصلا انگار قلب ندارم نسبت این بچه هی میگه بیا بریم بیرون ببینش بهتر میشه حتی نمیتونم ببینمش..خدایا...
دوستان عاجزانه تقاضای کمک کنم میخوام با این آقا بمونم ایشونم میگه تحت هیچ شرایطی ازت دست نمیکشم من چکار کنم مهر این بچه به دلم بیوفته یا بتونم بپذیرمش
اصلا ازدواج ما درسته؟
-
سلام بر نیاز عزیز
مورد اینچنینی اطراف خودم زیاد دیدم
ممکنه حتی تا چندماه هم زندگی بد نباشه و به شادی و حنده و سفر و رستوران و این مسایل سپری شه ولی در مدت طولانی تر و در مسیر زندگی مشکلات و اختلافات از هر نظر نمایان میشه و بحث و اختلاف نظرها شروع میشه
اونموقع هست که میگن تو که از اول شرایط من و میدونستی چرا قبول کردی
عزیزم من که اینارو میگم خودم یکبار جدا شدم و میدونم چه خبره
شما هم جوان هستی و هم موقعیت خیلی خوبی داری و در امر ازدواج عجله نکن و مطمئن باش موردهای بهتری که هم سنش بهت بخوره و هم بچه نداشته باشه برات پیش میاد
ممکنه اون آقا برای اینکه به خانوم سابقش نشون بده که ببین من میتونم از تو خیلی جوانتر و بهتر که بچه هم نداشته باشه انتخاب کنم؛این پافشاری رو دارند
با توجه به اینکه ازدواج دوم شما هست باید قدرت ریسک رو کمتر کنی عزیزم تا صدمه نبینی
یاحق
-
مرسی نادیا جان از پاسخت
میدونم که موقعیت های بهتری دارم اینم میدونم اختلافات خواهیم داشت
اما این مرد واقعا انسانه قلبش خیلی پاکه امتحانشو برام پس داده و از عشقش مطمئنم
من مشکلم بچست اگه اون نبود من چقدر خوشبخت بودم...وای خدا منو ببخشه:302:
من از وقتی این تاپیک و زدم اصلا آروم و قرار ندارم میخوام پاکش کنم بلد نیستم چه کنم ؟
-
عزیزم خیلی از کساییکه اولش هیچ مشکلی ندارند توی زندگی دچار ده ها مشکل میشند، شما که همین الان مشکل داری
الان اختلاف سنیتون 16ساله و اون آقا 44سالشه.فکر 15 سال بعد رو بکنید که شما میشه 43 سالتون و اون آقا 59-60 سالش و اختلاف سنی اونموقع بیداد میکنه
میتونی برای مدیر پیام بدی که پستت رو حذف کنن البته اگر قبول کنند
-
سلام نیاز جان من توی شرایط شما بودم و کاملا حرفهاتو میفهمم و خودمم میخواستم با اقایی که یه بچه داشت ازدواج کنم خانوادم مخالفت کردن و من بعد از مدتی با یه اقایی که بچه نداشت ازدواج کردم ایشون یه برادر کوچکتر دارن که خیلی عاشقشونه عین پدر و پسر میمونن همه زندگی ما برای اون بود کلا همچیو میشکست خراب میکرد و یا داغون میکرد شوهرم هیچی نمیگفت من خیلی حالم بد بود همه میگفتن بعد از اینکه خودتون بچه دار بشید محبتش کمتر میشه و اینجوری شدو مامانم کفت این برادرشه اینجوری میکنی ببین اگه بچش بود کلا جدا میشدی و تحمل نداشتی و من متوجه شدم از سر احتیاج میخواستم خودمو دوباره توی چاه بندازم
بقول نادیا جان الان باید حساب شده تر تصمیم بگیری چون مگه ادم چقدر توان شکست و ساختن دوباره رو داره . نزار خودت به خودت ضربه بزنی و جای جبران نداشته باشی احساستو بزار کنار درست تصمیم بگیر و منطقی تر الان توی زندگی دوم منطق باید بیشتر باشه تا بتونی انتخاب درستی بکنی همچیو بسنج و اول از هر کس و هر چیز به ارامش خودت فکر کن فقط خودت بعدن که رفتی توی زندگی به همسرت و بقیه هم فکر کن اونجا موقع کوتاه اومدنه اما الان به خودت سخت بگیر و به ارامش فردات بیشتر فکر کن . راستی اگه قبولش کردی پسر یا دختر بودن اون بچه شرایط زندگیتو خیلی تغییر میده مهمه به همچی قضیه فکر کنی .
-
عزیزم این ازدواج اصلا عاقلانه نیست.احساس شما عوض نمیشه نسبت به اون بچه و اون بچه همیشه اولویت اول پدرش خواهد بود.واقعا تحمل داری که اولویت اول زندگی شوهرت نباشی؟بعدها بچه دار بشید چون فرزند اولش بچه طلاقه ممکنه بیشتر بهش توجه کنه و سعی کنه بیشتر هوا اون رو داشته باشه.میتونی حسودی نکنی؟با توجه به حال و هوای نوشته ات میگم که نمیتونی.
-
با سلام
عنوان این تاپیک گویای مشکل نیست و مبهم است .... لطفاً عنوانی متناسب با مشکلتان تنظیم و از طریق گزارش پست ارسال دارید تا جایگزین عنوان کنونی شود و سپس تاپیکتان باز شود