-
(:) نکته های کاربردی عمومی >>>
سلام
در این تاپیک نکاتی که عمومی و کاربردی هست و از یافته ها و تجربه هایم بدست آمده را تقدیم می دارم . بسیاری از نکات با نظر به مسائلی هست که مراجعین تالار داشته اند و مورد بررسی وتحلیل قرار گرفته و نتیجه بررسی ها شده نکاتی که به درد عموم می خورد . امیدوارم مورد استفاده دوستان قرار گیرد
به کلیه متأهلین :
لطفا هروقت همسر شما در خصوص گذشته خود اقدام به اعتراف به خطا و حاکی از پشیمانی و ترک چنان رفتارهایی نمود ، اجازه ندهید وارد جزییات شود و حتی از اشخاصی که احتمالاً شما می شناسید نام ببرد و حتی ذکر شکل خطا و گناه را داشته باشد ( کاری که نه تنها اغلب خانمها و آقایان نمی کنند بلکه برعکس اصرار به شنیدن جزییات و همه چیز می کنند ) شما در این مواقع فقط بگویید مهم این است که تو فهمیدی خطا بوده نیاز نیست برای من بگی چی بوده و ... اعتراف را فقط باید به درگاه خدا داشت و توبه کرد ، همین برای من کافیه مهم اینه که دیگه در طول زندگیمون چنین چیزهایی پیش نیاد چون اینو دیگه نمیتونم راحت ببخشم . وقتی شما چنین موضعی می گیرید وجدان اخلاقی فرد را تقویت می کنید ، علاقه او را چند برابر می کنی ، او را متعهد تر می نمایید ،یک درس اخلاقی به او می دهید و مهمتر از همه از آسیب های روحی ناشی از فهمیدن خطاها و جزییات آن در امان می مانید . و کلاً این روش و رفتار چون درست ، سلامت محور ، در جهت حفظ زندگی و اخلاقی و خدا پسندانه هست ، مطمئن باشید که نتیجه اش بسیار سازنده خواهد بود .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
وقتی از دیگران انتظار و توقع دا ری دو حالت پیش می آید ، 1 - برآورده میشود 2 - برآورده نمی شود
نتیجه هر کدام از این حالات به نسبت توقعی که داری این است :
1 - وقتی برآورده شود ، خیلی به حالت فرقی نمیکند و احساس درونیت معمولی خواهد بود ، چون انتظارش را داشته ای
2 - اگر برآورده نشود ، سرخورده و غمگین میشوی ، چون انتظار و توقعی داشته ای که انجام نشده .
وقتی از دیگران هیچ انتظار و توقعی نداشته باشی هم دو حالت پیش می آید :
1 - دیگران در قبال شما وظیفه خود را به جا میاورند یا محبت های خارج از وظیفه بهت دارند .
2 - کاری برای شما انجام نمیدهند و توجه ندارند .
نتیجه آن :
1 - در حالت اول ( برای بی توقعی ) چون شما هیچ انتظار و توقعی نداشته ای حتی اگر وظیفه ای در مقابلت داشته
اند و به جا آورده اند ، برای شما لذت بخش است و گویی آنها هیچ وظیفه ای نداشته اند و محبت خاص بهت
داشته اند .
2 - در شکل دوم آن تاثیر تألم برانگیزی در شما بجا نخواهد گذاشت و شما حال و هوای عادی و معمول را
خواهی داشت و سرخورده و غمگین نمیشوی چون انتظار و توقعی نداشته ای
به نظرت کدامیک آرامش ما را در پی دارد و حتی به ما روحیه ای قوی می بخشد ؟؟
شما در کدام وضعیتی ؟؟
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
این نکته را هم خوبه داشته باشیم که :
وقتی هر کدام از ما در جای خود به این بیاندیشیم که انتظار از دیگری نداشته باشیم اما به دیگری خدمت
کنیم ( انتظار محبت نداشته باشیم اما محبت کنیم )هر کدام ، از این کار خود لذت می بریم ، و محبت هم
دو طرفه میشودیعنی شما نیز از طرف مقابلت محبت می بینی بی آن که محبت طلب کرده باشی و این لذتش
مضاعف تر از وقتیست که محبت رو طلب کنی ، یا به اصطلاح انتظار محبت داشته باشی و پاسخ بگیری، به عبارتی
وقتی انتظار خوبی نداری ولی خوبی دیدی گویی هدیه ای فوق العاده دریافت کرده ای ، ولی وقتی انتظار
داشته باشی و خوبی ببینی لذت چندانی ندارد چون انتظارش را داشته ای و اگر انتظار داشته باشی و
خوبی نبینی ، سرخورده میشوی و اگر انتظار نداشته باشی و خوبی نبینی اثر منفی ندارد چون انتظار
نداشته ای . پس بی توقعی آرامش می آورد ، و اگر هر کدام از طرفین ( زن و شوهر ) اینرا پیشه کنند ، محبتها و
خوبیها نثار هم می کنند ، از عمق جان و بی توقع ، هم محبت کردن لذتشان می دهد و هم محبت دور از انتظار
را دریافت کردن لذتی عمیق میدهد .
حالا انتظار و توقع خوب است یا بی توقعی؟؟؟ عقل کدام را منفعت می داند ؟ از کدامش حداقل آرامش و
حد اعلای لذت نصیب میشود؟؟
( اگه خوبی ببینی لذت است و اگر نبینی آرامش داری چون بی توقع بودی )
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
نیازهای اساسی در میان همه انسانها مشترک است و همگی این نیازها را داریم اما نیازهای غیر اساسی
متفاوت است ، و شاید در بسیاری مواقع اساس تفاوت بین انسانها نیز از همین تفاوت نیازها نشأت می گیرد .
برای داشتن یک زندگی بی دغدغه ، و یک انتخاب ، یا به عبارتی تصمیم درست و عاقلانه ، بر نیازهای اساسی باید
تمرکز نمود و در اولویت قرار داد .
نیازهای غیر اساسی در تنوع و تعدد است و قابل چشم پوشی یا در اولویت های پایینتر قراردادن هستند
به عبارتی می شود به راحتی آنها را مدیریت کرد .
مثلاً در باب نیازهای مادی ، ما نیاز به مسکن داریم ، اما احساس نیاز به یک خانه لوکس ، نیازی غیر اساسی است ،
و تمرکز بر آن و نظر به شکاف بین خود و همسر از این جهت عقلایی نیست .
ریشه اغلب نیازهای غیر اساسی در عادات یا چشم و هم چشمی هاست ، ( بخصوص در موضوع
نیازهای مادی )
در بحث نیازهای غیر مادی ( معنوی ) بحث کمی حساس تر و پیچیده تر است از این جهت که اغلب ما سخت در
می یابیم که چه چیز در این حوزه جزء نیازهای اساسی است و چه چیز غیر اساسی . از طرفی برای تأمین بعضی
از این نیازهای غیر مادی اغلب وابسته به عوامل بیرونی هستیم و لذا این عوامل و ابزار بیرونی که ما در اثر عادت
وابسته به آنها شده ایم برای تأمین نیاز معنوی خود در تعددند که می توان از یکی به دیگری گریز زد و البته عقلایی
آن است که از وابستگی و به عبارتی عادات این چنینی رهایی جست تا زندگی سالم تری در سایه تأمین آن دسته
از نیازهای معنوی که نیاز به عوامل بیرونی ندارد داشته باشیم .
تاپیک « عادتها ، رنج ترک آنها و.... » می تواند روشنگر این بخش از بحث باشد .
مثال :
من عادت کرده ام که با گردش و تفریح شاد باشم ، و لذا این را یک نیاز اساسی می بینم ، اما به واقع این نیست ،
نشاط که شقی از نیاز به آرامش و جزء نیازهای اساسی است ، تنها با گردش و تفریح فیزیکی به دست نمی آید ،
اگر من عادت کنم که نشاط را در درون خود بجویم مثلاً در مطالعه و تفکر ، دیگر وابسته به یک عامل بیرونی نخواهم
بود و لذا وابسته به افراد متعدد هم برای تأمین آنها نخواهم شد .
اگر براین اساس بحث نیازها را سامان دهی کنید خواهید دید که نیازهای اساسی انگشت شمار هستند
و با یک انتخاب شایسته بر اساس معیارهایی که توجه به این نیازها در آن لحاظ شده قابل تأمین است ،
و نیازهای غیر اساسی که متعدد و در گسترش و سیری ناپذیری دارند را می توان بنا به اضطرار ، در اولویتهای
بعدی قرار داد و به صورت همان غیر اساسی به آن توجه کرد ، و آن را مدیریت نمود و از تمرکز بر آنها پرهیز کرد .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
برای همجنسانم :
ظرف وجود انسان میل به بی نهایت دارد ، یعنی امکان توسعه و رشد در حد اعلا را دارد ، و انسانها مگر بیمار
باشند که از رفتار خوب و آرام و متین و پخته و مدبرانه تأثیر نگیرند ، و اعتقاد راسخ دارم که زنان می توانند
کاری کنند کارستان ، و مردان به زنان محتاجند ( خوب یا بد ) و در دامن همین زنان پرورش یافته اند،
و براحتی با مدیریت بر خود و خود ساختگی می توان آنها را از اسارت عاداتی که ما خشنود نیستیم
بیرون کشید . فقط نیاز به مهارت دارد که با عرض تأسف باید بگم اغلب ما زنها از آن بی بهره ایم و به جای در پی
کسب آنها بودن با روندی احساسی می نالیم و غر می زنیم .
پس وقتی مردی انتخاب کردی که معیارهای اساسی تو را داشت ، برای همسو کردن در جهت تأمین
نیازهای غیر اساسی ( اگر چه شخصاً اعتقاد دارم تا آنجا که ممکن است از نیازهای غیر اساسی بهتره چشم
پوشید و سبک بال بود و آرام ) اما می توانی با مهارت او را مدیریت کنی تا تأمین کند .
می گویند مرد رئیس خانواده است ، من می گویم زن هم مدیر خانواده است ، کار رئیس اداره خانواده
است و کار مدیر هدایت، و این هدایت است که اداره را بهینه می سازد .
ای زن !
اگر مدیری مدبر باشی خوب هدایت خواهی کرد و زندگی به کامت خواهد شد ، مطمئن باش .
اساساً چه اصراری هست که صد درصد نیازهای غیر اساسی برآورده شود .
برآورده نشدن بخشی از آنها ، سعه صدر ، قناعت و وارستگی ...... را به دنبال دارد و به عبارتی موجب
رشد و از قوه به فعل در آوردن خصائل انسانی می شود .
پس آنجا که نیازهای اساسی ( از سوی همسر ) تأمین نمی شود ( مثلاً نیاز به خوراک و پوشاک و یا امنیت ...
اینجا اغماض نباید کرد.اما نیازهای غیر اساسی نباید محور تعامل و ارزشگذاری شما از همسرتان باشد و .....)
وقتی همه نیازهایت مرتفع شود زندگی رو به سوی یکنواختی و عدم تحرکی پویا دارد .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
در پی درک خود ، فهم خود ، رفاقت با خود و رضایت از خود باش ، آنوقت است که نگران نوع نگاه های
گوشه و کنار به خودت نیستی
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
ای دختر یا پسر گلی که در امر ازدواج چگونگی کسب شناخت را مد نظر دارید :
حقیقتاً ابتدا لازم بدانید که عمیقاً به خود فکر کنید که ،کی هستید چه می خواهید و چه کسی را متناسب خود می
دانید ، بدور از هر گونه حب و بغض نسبت به خود ، خود را دریابید ،بعد ویژگیهای فرد متناسب با خود که می تواند رشد
دهنده شما باشد را بدون خودخواهی در نظر بگیرید و آنوقت مصداقها( افراد مد نظر برای ازدواج) را بررسی کنید با
روشهایی که برای شناخت وجود دارد .یا با کمک مشاور یا افراد خودشناخته ای که توانایی آدم شناسی آنها محرز
شده می توانید شناخت لازم را به دست بیاوریدو یک انتخاب موفق داشته باشید .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
راه درست این است " انتخاب عاقلانه زندگی عاشقانه "
حتی اگر به کسی علاقه مند شدید مهار علاقه را به دست عقل بدهید ، یعنی جلوی وابسته شدن را بگیرید و عاقلانه تمام جوانب را بسنجید و
شناخت را کامل کنید و بعد تصمیم بگیرید ، اگر منطقاً به چیزهایی رسیدید که خلاف معیارهایتان بود و زمینه تغییر را هم در شخص ضعیف دیدید از علاقه
خود باعشق بگذرید تا بعد دچار زندگی پر از نفرت نشوید ،
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
بهترین محور برای زندگی تلاش برای رشد هر چه بیشتر در ابعاد مختلف است ، و برای رسیدن به این مقصود اولین
قدم شناخت هست ،شناخت هر چیزی که به ما مربوطه و با آن سرو کار داریم و درک اینکه چه تأثیری می تواند در
رشد ما داشته باشد ، و اولین گام در مسیر شناخت نیز ، شناخت خود است ، آن هم شناختی صادقانه و با
پذیرش بالا.
در مسیر خودشناسی حقیقتاً باید مثل یک دادستان عمل کرد تا یک وکیل مدافع، یعنی سعی نکنیم اولاً از اشکالات
فرار کنیم و ثانیاً اگر فرار نکردیم و پذیرفتیمشان آنها را توجیه و خود را تبرئه نکنیم ، اگر در خود شناسی موفق عمل
کنیم قطعاً دیگر آدمها و حتی جهان خلقت را به خوبی خواهیم شناخت و رفته رفته حکمت بسیاری از پدیده ها
برایمان روشن خواهد شد و نگاه حکیمانه ما را کمک می کند هدف هر واقعه و پدیده را در رابطه با رشد خود بفهمیم .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
برای یک زندگی موفق وبا نشاط باید تصمیم و انتخابمون رشد محور باشد ، هم فردی را که مد نظر داریم با این
دید بشناسیم که چقدر می تواند در رشد من مؤثر باشد و متقابلاً ، همچنین وقایعی که در رابطه با افراد مد نظر
برایمان پیش می آید را با این نکاه بررسی کنیم تا پیام ها و درسهای رشد دهنده آنرا دریافت کنیم .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
گاه سایه مهر وافر پدر و مادر مانع می شود که گزندگی آفتاب بدون سایه را چشیده باشید و با صبر
وتحمل در پی راهی برای حفاظت خود از شعاهای سوزان آفتاب حوادث رفته باشید.
و همه اینها البته از مهر سرشار اغلب پدر و مادرهای ایرانی است که بخصوص امروزه فرزندان را بسیار حمایت کرده و
به قولی سرد و گرم نچشیده و بود و نبود را درک نکرده و روی پای خود نایستاده بار می آورند و به نظرشان لطف کرده
اند اما نمی دانند که ندانسته و نخواسته ظلم می کنند .
و راه چاره در این مواقع آگاهی خود فرزندان و تلاش برای خودساختگی است
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
برای آنان که خودکشی را چاره مشکل خود می دانند
" تا شقایق هست زندگی باید کرد "
کسی که زندگی را درک کند و به ارزش وجودی خود پی ببرد چنان قوتی می گیرد که حتی در عین
وارستگی از این دنیا ونترسیدناز مرگ ، دوست دارد بیشتر زنده بماند و از نعمات زنده بودن بهره مند شود .
وقتی فردی به انتهای خط می رسد و میل به مرگ پیدا می کند ، باید دانست که عمده ترین دلیلش این است
که خودش را بعنوان معجزه خلقت درک نکرده ، نیافته که خالق همه عالم رابه خاطر وجود او (انسان) خلق کرده ،
نمی داند که خدا تمام قدرتهای خود را به او هدیه کرده که در بهره گیری از این قدرتها فقط به پای خود خدا نمی رسد
و الا از همه موجودات پیشتر است ، نفهمیده که سکه زندگی و روزگار او هر چقدر هم تلخ بوده باشد یک روی دیگر
هم دارد که فقط به دست خود اوست که برگردانده و دیده می شود و ..... ، باید بداند که خود را این گونه در برابر مشکلات
حذف کردن یعنی اوج ضعف ، و این یعنی عقبه همین ضعف آنچه او را به سوی خود کشی سوق میدهد را پیش
آورده .
باید قبول کند وقتی با امید و اطمینان به اینکه قوی تر از هر مشکلی است که سر راهش قرار می گیردپیش برود
مشکلاتش دیگر مشکل نخواهند بود بلکه برای او فرصتهایی می شوند که درسهایی می تواند از آنها بگیرد که او را
بزرگتر و قویترمی کند.
گاهی انتخاب خودکشی برای برانگیختن حس ترحم دیگران است یا زهره چشم گرفتن ، کمی فکر کنید آیا
این کوته فکری نیست ،که چه شود ؟!!
وقتی خودکشی کردی و فراموش شدی ترحم به چه دردت خواهد خورد و برای کِی و کَی زهره چشم گرفته ای ؟!!
و اگر برای فرار از مشکلات اینکار را می کنی بارفتن تو که آغاز مشکلات ابدی است و آیا این نهایت سطحی نگری
نیست که فکر کنی راحت میشی .
یک تنفس عمیق ، با ذره ای امید و کف دستی محبت و مقداری خود باوری و اعتماد به نفس و لحظاتی
بی غل و غش درد دل با خدا را با هم مخلوط و نوش جان کن ، شعف حاصله باعث می شود خواب
غفلت از سرت بپرد و بخود آیی که ای وای این چه کاری بود که می خواستی بکنی ....
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
یک نگاه عاشقانه ی صادقانه به همسرت معجزه ای می کند که همه جملات عاشقانه در برابرش زانو می زنند.زبان
تن را در ارتباط با همسرت جدی بگیر ، بخصوص از اثر نگاه غافل مباش ، حتی وقتی کلام عاشقانه صادقانه نباشد
نگاه غمازی می کند و دروغ بودنش را افشا می کند .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
عشق حقیقی آدم را رشد میدهد، بالنده می کند و به بلوغ می رساند
عشق در آدمی گذشت ، محبت ، مدارا ، آرامش ، و رضایت می آفریند
عشق وسعت دید ، تعامل با دیگران و احساس هویت می بخشد
عشق عاشق را مملو از انرژی برای حرکت می کند
عاشق سربلند است ، از عاشق بودنش راضی است ، هم و غمش سلامت و آرامش معشوق است نه دغدغه وصال
عاشق حقیقی در فراق نیز لطف می بیند ، در او اثری از خود خواهی نیست اینرا وقتی به خوبی می توان دید که
رضایت محبوب را بر هر چیز ترجیح می دهد حتی اگر آرامش و رضایت معشوق در جدایی باشد او رنج این جدایی را بر
وصال ترجیح می دهد و اینجاست که به شگوه و عظمتی می رسد که هیچ جا یافت نمی شود
اگر روزی احساس کردید عاشق شدید ببینید اینگونه شده اید یا نه . اگر نه که نام دیگری را بر احساستان
بگذارید.
باور کنید ، عشق مفهومی عینی دارد نه تعریف به الفاظ
به قول شاعر
ظریفی را گفتند عاشقی چیست
گفت چون ما بشوی بدانی
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
اگر الفاظی که تعریف استانداردی که همه کس منظور دقیق آن را درک کند ( یا ما معنای آنرا به روشنی بیاوریم ) در
رساندن پیام مدنظرمون ، به کار نبریم چه بسا بعضی ها را به اشتباه بیاندازیم .
یادمه در بررسی زندگی و افکار سقراط به این نظر از وی برخوردم که خود نیز بدان رسیده بودم ، آن هم این که راه
به صواب رفتن استدلال ( تفکر) اینه که الفاظ را با در نظر گرفتن معنی دقیق آنها به کار ببریم .
کاربرد الفاظ و کلماتی که هر کسی برداشت خاصی می تواند از آن بکند ، به اعتقاد بنده منظور دقیق مد نظر ما را
نمی رساند ، چون قطعاً قبول دارید که از بیان یک نظر پیامی را منظور می دارید که می خواهید به دریافت کننده
برسد و اینگونه چه بسا پیام شما حتی به عکس هم برسد .
در نظر گرفتن معنای استاندارد کلمات و الفاظ در تفکر و بیان ، امروزه آنقدر اهمیت دارد که حتی توجه به معنای
مصطلح از لغوی هم مهم آمده ، یعنی در کاربرد الفاظ برای بیان منظور توجه به معنایی که در بین مردم مصطلح شده
برای آن که مردم درست منظور را درک کنند قابل توجه است . شما حتماً شاهد موارد زیادی از الفاظ هستید که
معنایی اثباتی دارند اما بنا به کاربردهای سلبی آن در طی زمانی مستمر بار معنایی آن در اصطلاح تغییر یافته . مثلاً
کلمه ای مثل استعمار که در معنای لغوی به معنای طلب عمران و آبادانی است ، اما در معنای مصطلح آن ( چون
زمانی مستمر به فریب به کار گرفته شده و قرینه با عکس معنای لغویش در عمل شده ) به معنی استثمار
رواج یافته ( طلب عمران و آبادانی کجا و بهره کشی کجا ). تازه این گذشته ازآن است که ما داریم الفاظ مشترکی
که در هر کدام از علوم مختلف بخصوص علوم انسانی و گاه فنی معنایی مخصوص و متفاوت از دیگری دارد که باید به
آن توجه کرد ، مثلاً کمله " فصل " در فلسفه معنای جدا کننده و فاصله دهنده است ، اما در علوم زیست محیطی به
معنای فصول سال است . و.... قص علی هذا
در هر حال منظورم از این اطاله کلام این بود که ای عزیز من و شمایی که مخاطبین و مستمعینی همه
گونه برای نظرات و کلاممان داری به این نکات باید بیشتر توجه کنیم .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
.
وقتی فردی فرمان افکار خود را به دست احساسات می سپارد در هر دو صورت وصل و جدایی زیان
می بیند:
یا با کسی بر اساس احساسات ازدواج می کند، که در آن صورت بعدا متوجه نادیده گرفتن مسائل مهمی
می شود که مجبور به پذیرش شکست در ازدواج می شود.یا اینکه از کسی بر اساس احساسات جدا
می شود، باز هم بعدا با منطق که بررسی می کند از این تصمیم خود متاسف می گردد.
.
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
.
ما آدما باید در شرایط مساعد خودمون را تقویت کنیم، آگاهی های خود را افزایش دهیم. و با تمرین و
تمرین و تمرین مهارتهای خود را بالا ببریم...
تا در لحظات بحرانی چنان نشویم که ساده ترین آگاهی ها و مهارتها را که صبر هست فراموش کنیم.
و نتوانیم حتی برای چند روز باخویشتنداری به مشکلمان فکر کنیم.
.
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
باید بدانیم کههمیشه خطری به نام به خود مطمئن بودن در مقابل دانسته ها و مفید بودنمان ما را تهدید می کند . در
واقع آفت آگاهی همین است .
همه ما باید خوب بدانیم که از همان جایی که خوش می درخشیم اگر مواظب نباشیم آسیب می پذیریم .
آسیب پذیری ما با احساس محق بودن است درجایی که دقت نداریم چنین نیست .
همه ما باید بدانیم که درست وقتی که خیلی مفید به حال دیگرانیم نیازه به خود گوشزد کنیم که انتقال این
همه اطلاعات و راهنمایی های مفید به دیگران به معنی این نیست که ما خود اشتباه نمی کنیم ، به معنی این
نیست که ما خود بیمه هستیم و همه آنچه می دانیم را خود به کار می بندیم .
همه ما بخصوص ما خانمها باید بدانیم که درست همان موقع که مفتخر از آگاهی هایمان دیگری را دلسوزانه
راهنما هستیم ، برگ امتحان ما امضاء می شودبه آنچه که درست همان توصیه های ما به دیگران علاج آن است .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
در نظر داشته باش که یک مرد یا پسر غریبه ، پدریا برادر و کلاً محرم شما نیست که راحت با شما در ارتباط
باشه اما تحریکات جنسی و تمایل به رابطه جنسی برایش پیش نیاد . اینجاست که دختران و خانمهایی که
داوطلب رابطه با پسر یا مردی به عنوان یک دوستی انسانی هستند بزرگترین خیانت را به آنها می کنند چون در این
ارتباط مرد یا پسر حتی با شنیدن صدای زن یا دختر تحت تأثیرقرار گرفته و هورمونها جنسی شان فعال میشود و ....
اگر بخواهند خویشتنداری کنند فشار زیادی را باید تحمل کنند که آسیب زا هست .
مردان و پسرانی که دواطلب و مصر به ارتباط با دختر یا زنی به عنوان دوست صمیمی هستند مطمئن
باشید که جاذبه جنسی آن خانم مورد توجهشان هست و اگر بخواهند بخاطر پرهیز دختر یا زن خویشتندار باشند
خود را در معرض آسیب عصبی و روحی قرار می دهند چون تحریک می شوند اما مجبورندکنترل کنند و معمولاً
نمیتوانند و رابطه را به جنسی می کشانند ولو شده در سطح تلفنی یا پیامکی حرفهای جنسی زدن و لذت بردن و
خود ارضایی داشتن اما اکثراً خواهان رابطه جنسی واقعی هستند و با لطایف الحیل دختر یا زن را وادار به پذیرش می
کنند .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
بشنو ای دوست نازنینم :
مردان وقتی می بینند همسری قوی دارند ، چون خود را ولی و صاحب اختیار همسرانشان می دانند
احساس قدرت بیشتری می کنند و نیاز به قدرتشان به نحو احسن تأمین می شود . و برعکس آن اگر
زنهایشان ضعیف باشند احساس ناتوانی می کنند .
تجسس و تزریق بی اعتمادی و ... یعنی ضعف . یعنی همسرم من زن ضعیفی هستم و مناسب و لایق تو نیستم.
می ترسم روزی کس دیگری را بر من ترجیح دهی .( ازترسم ) می خواهم چک کنم ببینم با کسی نیستی تا اگر دیدم
با کسی هستی جلوتو بگیرم و کاری بکنم .
و اینگونه پیام نالایق و نامناسب برای او بودن را مخابره می کنی و او اینرا دریافت می کند بی آنکه بداند ، همین ترس
ناخودآگاه رفتار انفعالی مثل همین شک و تجسس را از تو بروز می دهدو ...
آیا می خواهی چنین ضعفی از خود نشان دهی ؟ اگر نه پس تجسس نکن ،فکر خیانت همسرت را هم در ذهن راه
نده و بجایش ببین قوی بودن تو با بکار گیری کدام مهارتها بیشتر بروز می یابد ، یاد بگیر و به کار ببند .
موارد دیگری که زن را ضعیف می کند هست که بماند برای مجالی دیگر .
عزت نفس و خود باوری ، عدم وابستگی ، و زن بودنت را تقویت کن ، اینها در قوی بودنت نقش بسیار
مهمی ایفا می کنند . باور کن
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
هرچقدر ذهن را در حواشی و مسائل سطحی فعال نگه داریم و به عبارتی هرچقدر احساسات ما بیشتر محور
باشد ، برای ذهن عمیقتر شدن سخت هست .
چون عمیقتر شدن نیاز به انرژی و تمرکز زیاد دارد و وقتی ما انرژی خود را روی انبوهی از مسائل تقسیم می کنیم
عملاً هم حواس خود را بیشتر پراکنده کرده ایم که تمرکز را از بین می برد یا حوصله برای تمرکز عمیق را از آدم می
گیرد ، همچنین انرژی را نیز پراکنده و بیخود هدر می دهیم .
هرقدر بیشتر احساسات را کنترل و زوائدش را ترک کرده و ذهن را کمتر در گیر کنیم انرژی ما ذخیره و غنی
سازی می شود و چون این کار نیاز به صبوری دارد خود به خود یکی از ابزارهای لازم برای تمرکز عمیق روی مسائل
محتوایی که صبر و حوصله هست را فراهم می کند و اینگونه فهم مسائل عمیق برای ما راحتتر و ذهن در حل مسائل
پیچیده قویتر و حضور ذهن نیز بیشتر می شود .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
ساختن یک سناریوی بسته و دقیقاً مطابق تصورات خودمون از خوب و بد و متمرکز شدن روی آن و مطلق کردن
آن موجب ترس از احتمال خروج یا عدول از آن است ، به عبارتی توهم ترس می آورد . و ما در چنبره یک ترسیم
مطلق نگرانه خود را گرفتار و محدود می کنیم که نه تنها ترس که وسواس فکری و ناآرامی و پریشانی و رفته
رفته احساس یکنواختی به سراغمان می آید .
برای نمونه :
ما ترسیم می کینم که بهترین رابطه بین همسر و خانواده ام فلان است ( مثلاً خیلی مودبانه حرف زدن ، پیوسته
احترام گذاشتن ، حرف تلخ نزدن ، انتظارات را پاسخ گفتن و ...... ) و این فلان ها را هم خودمان تعریف می کنیم بر
اساس سلیقه ها ، فرهنگ خانواده ، خواست و نیازهای نهفته خود ، مثلاً مودبانه رفتار کردن برای ما تعریف خاصی
دارد که ممکن است حرفی یا رفتاری که بنا به اصول منطقی غیر مودبانه هم نباشد غیر مودبانه بدانیم و ..... پلان ها
و موضوعات دیگر این سناریوی سریالی زندگی را در نظر بگیرید . حالا اگر فرد قید بگذارد که باید همه چیز طبق
همین سناریو باشد و غیر از این شایسته نیست ، بدون اینکه خودش متوجه باشد یک بن بست می
سازد و تمام تمرکزش روی حفظ تمام زوایای فیلم زندگیش منطبق بر این سناریو است ( نوعی نظم زدگی
سیستمی )و لذا انرژیش به شدت صرف مراقبت و کنترل خود و دیگران برای حفظ مسیر می شود و ترس
همینجا شکل میگیرد ، چون تصویری برای خود خارج از این چهارچوب نساخته که اگر فلان نشود چه می شود و
مگر چه اشکالی دارد ، و اگر هم تصویری ساخته یک تصویر منفی است ، یعنی مثلاً یا تصور نکرده که اگر همسرم
حرفی زد که پدرم نامناسب دید چه می شود و چقدر مهم هست ( مهم نیست ) و فقط بر اینکه هیچ وقت حرفی
نزند که پدر ناراحت شود متمرکز است ، یا اگر تصوری هم دارد تصور یک وضعیت وحشتناک و غیر قابل تحمل و
نامناسب و بدور از دیسپلین است و این برایش قابل قبول و پذیرش نیست چرا که تمام حیثیت و هویت شخصی
و اجتماعی و خانوادگی خود را گره به همین سناریو زده است . لذا ترس و نگرانی از اینکه چنان نشود یک
اضطراب پیوسته را می سازد و ناخودآگاه خود را مسئول حفظ تمام و کمال سیستم ترسیمی می داند و به
جای دیگران هم مسئول می شود و بار روی بار روانی خود می گذارد که نه درست است و نه در حد
توان و تحمل و ... مطمئناً در دراز مدت عوارض روحی و روانی ناخوشایندی در پی دارد .
حکایتی از شمس و مولانا می تواند گویای همین باشد .
شمس برای پذیرش تقاضای مولانا که استادش شود در طی طریق ، برای متعهد نمودن مولانا شرط کرد که بی چون
و چرا برنامه هایی که داده می شود عمل کند و مولانا پذیرفت . روزی شمس به او گفت برو بازار و یک شیشه
شراب بخر و بیاور ، مولانا رفت اما نگران آبرویش نزد مردم اگر فقیهشان را با شراب ببینند بود ، و در تمام مسیر به
همین فکر مشغول و متمرکز بود از طرفی تعهد داشت که بی چون و چرا هرچه استاد گفت انجام دهد ، شراب را
که خرید از ترس آبرویش آنرا زیر عبایش پنهان کرد ، در مسیر شاگردان و مردم با او مواجه شدند و در عین جویای
حال بودن کنجکاو شدند که مولانا چه در زیر عبا پنهان داشته که چنین دقت دارد که عبا کنار نرود ، اصرار از آنها که
چیست همانا و مراقبت مولانا که از عبا برون نیافتد راز همانا تا اینکه...... مولانا دل را به دریازد و یادش افتاد که قرار
بوده اطاعت استاد کند و به هیچ چیز غیر از این فکر نکند،لذاآبرو و اعتبار نزد مردم را به کناری نهاد و از آن عبور کرد و
دیگر برایش مهم نبود که شراب از عبا برون افتد و آبرویش برود ( مهمترین بند برای موالانا در آن موقعیت آبرویش بود )
خود را در دست مردم رها کرد ، عبایش به کناری رفت و بطری افتاد و بوی سرکه همه جا را گرفت و مردم گفتندای
عجبا سرکه پنهان داشته و نمیخواستی کسی ببیند !!!
از بندهای خود ساخته خارج شویم ، وسعت دید پیدا کنیم و پذیریش خو را بالا ببریم و نترسیم تا گرفتار
بن بستهای زندگی نشویم
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
به خانمهای متأهلی که از خلاء عاطفی با همسرشان رنج می برند و گاه ممکنه در معرض وسوسه
ارتباط عاطفی با دیگری قرار بگیرند :
عزیزم خوب دقت کن :
وفادار ترین آدمها ، بهترین امکانات ، شاد ترین لحظات ، همیشه یک فاصله ای با ما دارند و همیشگی
نیستند ، و اگر عمیق و دقیق بنگریم خواهیم دید که در موارد زیادی هست که ما مواجه با وضعیتی می
شویم که کاری از دست این بهترینهای بیرونی بر نمیاد . مثلاً اگر وقت مرگ ما رسیده باشد،
عاشق پر و پا قرص ما چند روز میتواند تحمل کند و جسد ما را نگه دارد و از بوی تعفن تجزیه جسد فرار نکند ؟ ، یا آیا
با ما داخل گور خواهد آمد ؟؟ یا اگر خدای ناکرده بیماری لاعلاج بگیریم و .... می تواند کاری کند ؟ . امکانات ما هم
همینطور است .
اینها را گفتم تا بدانی وقتی ما وابسته همینها می شویم . از درون از خود فاصله می گیریم و تهی می
شویم ، با وجود خودمون ارتباط و انس و الفتمان ضعیف و رفته رفته قطع می شود و به مرور ، به نوعی
اعتیاد به حضور و محبت دیگران پیدا می کنیم و اعتیاد ، مسخ کننده است و خانمانسوز .
خانمانسوزی را وقتی می بینی که معشوق اخمت کند ، یا به انتظاری پاسخ نگوید یا رفتاری کند که فکر کنی
دوستت ندارد و...... تمام سیستم عصبی و روانت به هم می ریزد و عوارض عدیده ای که شاید هیچ وقت نفهمی از
این به هم ریختگی هاست در جسم را شاهد خواهی بود و ......
عکس آن را هم ترسیم کن که :
خودت را دریابی ، بشناسی ، قدر و قیمتت را بیابی ، و احساس ارزشمندی و عزت نفست را قوت
ببخشی و از سوی خودت ، احترام ، ادب ، محبت و .... لذت دریافت کنی و .... با خودت مانوس شوی که
ره به سوی انس با آفریننده ات که تنها کسی است که بر همه چیز قادر و توانا و در همه حال وموقعیتی
با ماست می برد . و .... از چنان لذت و شعف و نشاطی که پیوسته هم خواهد بود برخوردار می شوی
که این تو خواهی بود ، که لبریز می شوی از عشق ورزیدن و محبت کردن و .... با سخاوتی پر حلاوت
بی هیچ انتظاری همسر و فرزندت را غرق محبت و نشاط خواهی کرد و احساس پر بودن و همانطور که
گفتم حتی لبریز بودن خواهی کرد .
نقل قول:
بهتر است بگویم :
تشنگی و سرگردانی ما برای دریافت عشق و محبت از دیگری ، نشان از بیگانگی ما با خود و
سرچشمه عظیمی از عشق و محبت که در درونمان نهفته است دارد .
[ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش (بهتره که >>) باز جوید روزگار وصل خویش ]
عزیزم
خودت را دوست داشته باش و برای خودت بیش از اینها ارزش قائل شو . آنوقت ابزار شیطان هرگز نمی
توانند ترا از ثبات بر راه درست برگردانند ،حتی اگر گاهی غفلتاً بلغزی .
شوهرت و هر چه غیر است را رها کن و خودت را دریاب و خدا را ببین . پاسخ تشنگی تو و رفع اعتیادت
به سراب ، همین است
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
خواهر خوبم که معتقدی "همه پسرا ترجیح میدن خودشون کسی رو انتخاب کنن " و بر این مبنا تن به
رابطه ای غیر رسمی و پنهان از خانواده می دهی !
اینکه پسرها دوست دارند کسی را خودشون انتخاب کنند هیچ منافاتی با رسمی عمل کردن ندارد ، مگر
اینکه منظور شما این باشه که دوست دارند با کسی دوست بشند و عشق بورزند و بعد ازدواج کنند .در این صورت
خدمت شما عرض می کنم این حرف پسرها که شما دخترها باور کرده اید اغلب شعاره و چیزی جز به قول
خودشون مخ زنی نیست ، در خوشبینانه ترین حالت و باور اینکه صادقانه حرف میزنند باید بگم خود
همینها دچار تعارض می شوند ، چون ژست مدرنیته میگیرند اما عملشون باهاش سازگاری نداره . همین
آقا پسرها رفته رفته احساسشان از ازدواج با چنین دختری اشباع میشه و دیگه دلزده میشوند .
همچنین وقتی می بینند دختری راحت با اعتقاد به آشنایی فردی برای ازدواج ، با آنها وارد صحبت میشه و علاقه
مند هم میشه ، با خودشون میگند خوب این دختر با این اعتقاد ودیدگاه ، فقط من که خواستگارش نیستم و نبودم
پس با هرکس خواستگارش بوده و یا باشه چنین وارد رابطه میشه ، و لذا مردد میشوند و تصور این نوع ارتباط
با خواستگارهای متعدد برایشان قابل پذیرش نیست و لذا مردد شده و اگر منصف باشند کنار می کشند
اگر هم اهل سوء استفاده باشند که ادامه می دهند و به جاهای دیگه می کشانند و برای ازدواج بهانه
میارند ، پس می بینی که در عمل کاملاً نگاه و روند سنتی دارند ( که به درست و غلط بودنش کار نداریم )
از طرفی وقتی پسری ببینه دختری ارتباطش با کسی را آنهم به اصطلاح برای ازدواج از خانواده پنهان
می کنند ،یک دید منفی نسبت به خودشون بطور ناخودآگاه در ذهن اون پسر ایجاد می کنند و این رویه
سلب اعتماد می کند بطور طبیعی در دل آنها این ذهنیت بوجود میاد که میتونید در آینده از همسرتون هم
چیزی پنهان کنید .
از شما می پرسم ، از دو رویه زیر از طرف یک دختر ، پسر واقعاً اهل ازدواج کدامیک را می پسندد :
1 - زیر بار رابطه پنهانی و غیر رسمی نرفتن و تأکید براین مسئله که من از اعتماد خانواده ام سوء استفاده نمی
کنم و وقتی می دانم نمی پذیرند و نمی پسندند که بدون
اطلاع آنها و بدون رسمیت با کسی وارد رابطه برای ازدواج شوم این کار را نمی کنم .
2 - بپذیرد که بدور از چشم خانواده و پنهان از آنها با ایشان وارد رابطه و گفتگو به قصد ازدواج شود و مراقب باشد
خانواده نفهمند و .....
کدامیک مقبول هست و یک پسر از کدامیک بیشتر خوشش میاید ؟
چنین ارتباطی احساسات شما را درگیر کرده و قطع ارتباط را مشکل می کند، همین یکی از دلایل تأکید ما بر وارد
این رابطه ها نشدن هست ، چون همین پنهان کاری و بی خبری خانواده ورسمی نبودن ، خود به خود
رابطه را رمانتیک و احساسی و فیلم هندی می کند ، یعنی فضا سازی احساسی شده . تأکید ما بر
رسمیت و اطلاع و نظارت خانواده ها دقیقاً برای بسترسازی (فضا سازی) منطقی و عقلانی هست .
.
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
تیزی احساس را با کندی واکنش میشه گرفت ( تأخیر در واکنش )
تا احساسات برانگیخته و ذهن را به کار می گیرد برای ارائه تصویری از واکنشهایی که باید نشون دهی و وادارت به این
واکنشها می کنه ، یه استپ در سایه نفسی عمیق و یک هی به ذهن چموش زدن و به خود القاء آرامش و دست نگه
داشتن از هراقدامی میشه تیزی احساس را گرفت .
احساس احساس است بعدش دیگه تحلیل و بررسی نداره. شناخت محدوده و حوزه و علائم احساسی بودن رفتار
فرق میکنه با تحلیل رفتار احساسی . فقط کافیه بدانیم فلان رفتارمون احساسیه دیگه بی خیال تحلیلش در اونموقع و یا حتی
بعدتر . مهم کنترل احساسه .
فکر معقول خود به خود استدلال لازم را برای شناخت بیشتر رفتار و حالات برایت خواهد داشت . گفتم فکر
معقول ، آری فکری که تکیه گاهش عقل باشد عقل فطری نه دانش بشری .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
بت شکستن سخته اما نساختن آسانتره ، پس نسازیم که مجبور نشیم رنج شکستن ساخته های ناساز را به
دوش بکشیم ، چون در این مقوله بخشی از وجود خود ما نیز می شکند ، غرورمان ، اعتمادمان به خود و توانائیهایمان ،
چه بسا باوری در ما و ... بشکند .
پس بت نسازیم نه فقط از آدمها ، بلکه از هر چیزی بت نسازیم تا خود را مجبور نشیم بشکنیم ، که این بتها
در درون ما خانه می کند ، دل ما بتکده می شود و تکه های شکسته این بتهایی که می شکنیم گاه دل ما را
پاره پاره می کند .
دل خود را نه بتکده که حرم امن از هر بتی سازیم تا آرام باشیم و فارغ و شاد :227::310::43:. .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
انحصار طلبی های شدید ، کنترل گری ، حساسیات نسبت به روابط همسر با خانواده خود یا دوستانش (
بخصوص از سوی خانم نسبت به شوهرش ) و ... همه و همه نشان از محور شدن احساسات است که
به دلیل زیر عنان رفتار و حالات شما را در دست می گیرد :
شما عشق به همسرت نداری ، بلکه عاشق عشق همسرت به خودت هستی . همه حواست و تمرکزت به
عشق همسرت به خودته .
عیب این مسئله کجاست ؟ مگر عاشق عشق همسر بودن بد هست ؟
این وضعیت یک استرس و نگرانی همیشگی را همراه میسازد و از طرفی یکنواختی را پدید می آورد .
وقتی برای شما دوست داشته شدن به وسیله همسرت سرطانی شود . مرتب ترس داری که دوست داشتنش
کم بشه ، احساس می کنی دیگه دوستت نداره . دچار یکنواختی می شوی و نوآوری در ابراز علاقه اش می طلبی
تا مطمئن شوی . اما بعد از هربار در دریافت پیام علاقه او با نوآوریها مدتی خوشحال می شوی ولی وقتی زندگی
عادی در جریان باشد فکر می کنی دیگه اونجوری دوستت نداره باز هم تنوع طلبی در دریافت علاقه سراغت می آید
، برای آقا که گاه خانمش دیگر از تازگی می افتد و میل به خانمی دیگر وسوسه می کند .
ازارتباط همسرت با هرکسی می ترسی ، می ترسی که او را بر تو ترجیح دهد ، نکنه بیشتر از تو
دوستش داشته باشد و ..... حسود میشی ، حساس میشی ، خودخوری می کنی ، غر میزنی ، گاه
پرخاش می کنی و ...... ادامه پیدا کنه بدبین میشوی .
این عوارض عاشق عشق همسر بودنه ، عوارض زوم روی علاقه همسر به خود . اگر هر دو در رابطه با هم
اینگونه باشند واویلا ، اما همیشه طرف دیگر آزار می بیند ، خود را در حصار و بند می بیند و گریزان می
شود ( آویزان می دهد گریزان )
چاره چیست ؟
عاشق همسرت باش ، به واقع ، نه به ظاهر . عقلانی ، نه احسای و هیجانی ، اگر او را واقعاً دوست
داشته باشی هیچ انتظاری از او نخواهی داشت . تمام لذت تو می شود رضایت او . کوچکترین محبتی از سوی او
دنیایی پیش چشمت بزرگ هست و هرکاری تو برای او بکنی پیش چشمت کوچک هست و در پی کاری و خدمتی
و محبتی دیگرهستی تا جایی که باید خود را کنترل کنی که زیاده روی نشه و به ساپورتهای بیجا نکشه . اصلاً
توجهی به اینکه او ترا دوست دارد یا نه نداری ، چون غرق در عشق خودت به او هستی . در بند علاقه او نیستی
بلکه رها در فضای علاقه خودت به او هستی .و .....
این وضعیت موجب رهایی از وابستگی ، وسعت دید ، طمأنینه ، خوش بینی و اعتماد ، شعف و نشاط و
احساسهای خوب و امید بخش میشه ..... و حاصلش میشه آرامش عمیق خودت ، و برخورداری
همسرت از این دریای ژرف آرامش که مواظب خواهد بود از دست نرود .
تو در این حالت همسرت را از هرکس به خودت نزدیک تر می بینی چون او در قلب توست . اما در آن حالت
تو قلبت را در دل او قرار داده ای و چشم ازش برنمیداری اینه که همیشه فاصله ای احساس می کنی که رنج می
دهد و می ترساند و با اندک حرکتی بیشتر شدن فاصله را احساس می کنی که ای وای دلت رفت ..... حتی
دلتنگی های کاهنده نیز از همین نشأت میگیره و انحصار طلبی ، و کنترلگری و .....
عاشق عشق همسرت به خودت نباش تا تنگ نظر و حسود نشوی . عشق خالص به همسرت پیدا کن
تا وسعت نظر بیابی و از انحصار طلبی در امان بمانی . همسرت هم در کنارت احساس آزادی خواهد کرد
و نشاط و شادمانی نصیب خواهد برد .
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
برای همه آنهایی که درگیر انتخاب برای ازدواج هستند
برای این که احساساتتون را درگیر نکنید ( که گاه ناخوآگاه پیش میاد ) و کاملاً عقلانی جلو برید یک راه کار
عملیاتی براتون دارم ، اینم هدیه من به شما عزیزانه .
حتماً می دونید که در مسیر قضاوت کردن بهتره بنا را برتبرئه گذاشت مگر این که عکس اون اثبات بشه ، در موضع
انتخاب برای ازدواج درست به عکس عمل کنید ، یعنی بنا را بر اینکه تفاهم ندارید بگذارید و دنبال مواردی باشید که
اثبات کند تفاهم دارید ، اگر بنا را بر اینکه تفاهم دارید بگذارید و دنبال ادله عدم تفاهم باشید کارتون سخت میشه
چون همون اول بدون شناخت بنا را بر این که این همونه که میخواهم بگذارید و دنبال این باشید که مورد نقض پیدا
کنید ، پیدا کردن مورد نقض براتون سخته و برعکس عمل می کنید و لذا باب توجیه المسائل متأثر از احساسات باز
میشه .
در یک کلام از سلب به سوی اثبات بیایید ، نه از اثبات به سوی سلب .
قابل توجه :
اول >>>این راه کار فقط در مورد انتخاب برای ازدواج است
دوم >>> این نظر به معنای بد بینی و قضاوت منفی نیست، بلکه این مفهوم را می رساند که هیچ بابی
برای امیدواری و توقع این که همین کیس همان باشد که می خواهم را باز نکینم ، تا در صورت به دل
نشستن اولیه ، خود را در مواردی که اختلاف راه و نظر هست وادار به تفاهم و توافق برای به دست آوردن نکنیم ، در
شناخت طرف مقابل نکات تفاوت فرهنگی و شخصیتی را از سر نگذرانیم و دقیق باشیم . در پی یافتن اصول
مشترک باشیم نه نادیده گرفتنشون . تحت تأثیر عواطف و احساسات طرف مقابل قرار نگیریم و ..... در یک کلام واقع بینانه ، دقیق و بی توقع ، صادق ، استوار بر معیارها ، و با مشورت پیش برویم .
سوم >>> این راه کار تست شده و نتیجه داده
چهارم >>> در مورد دوست و دیگر تعاملات ( دوستان هم جنس ، روابط فامیلی و اجتماعی ) این
موضوع کاربرد ندارد و بنا را باید بر اعتماد در عین احتیاط گذاشت ، اتفاقاً منابع دینی ما دستور العملهای کافی
در این رابطه را دارند . مثلاً این که اسرارت را به دوستت نگو که اگر روزی دشمن شد علیه تو استفاده نکند ، یا با
دشمنت چنان نکنی که اگر روزی دوستت شد شرمنده اش باشی ( نقل به مضمون ) و .....
جناب مدیر همدردی توصیه و راهنمایی به تکمیل راه کار ارائه شده داشتند که بنا به راهنمایی خوب ایشان و بهره
گیری از بیاناتشان در ذیل عرض می کنم ؛
تکمله :
در طی این مسیر مبنا باید معیارهای شما باشد ، و معیارهای شما نیز باید با توجه به خصوصیات ، روحیات ،
ارزشها ، و انتظارات شما تنظیم شده باشد ( معیارها ؛ تابلوی راهنمایی شما در مسیر حرکت است ) و برای
دریافت تناسب فرد با معیارهای لازمه باید در مورد این معیارها نیز اطلاعات کافی برای کشف سرنخها در وجود فرد
داشته باشید و در مواردی که جنبه تخصصی دارد و ما اطلاعات و تخصص کافی نداریم به کمک مشاور پیش برویم ،
مثلاً شما در معیارتان این مورد هست که طرفتون فردی وسواسی و کمالگرا نباشه ، یا باید اطلاعات خود را پیش از
اقدام به ازدواج و شناخت کیسها ، در مورد ویژگیهای شخصیتی و علائم رفتاری افراد وسواسی و کمالگرا بالا
ببرید یا باید در زمان شناسایی برای کشف این مورد و دیگر مواردی که می دانید نیاز به اطلاعات و تخصص برای به
دست آوردن سر نخها در طرف دارید مراجعه به مشاور داشته باشید ، مثلاً شما اصلاً تحمل آدمهای زود رنج ،
حساس ، عجول و تندمزاج راندارید برای این مورد باید دنبال سرنخهای عدم کنترل احساس باشید که یا باید او را
در شرایطی قرار دهی که تکانه های هیجانی او را ببینی و با اطلاعاتی که داری تشخیص دهی یا باید از طریق
مشاور اینها را متوجه شوی .
در یک کلام برای انتخاب جهت ازدواج با استفاده از این راهکار نیاز دارید که معیارها را دقیق تنظیم کنید (
برای تنظیم معیارهای خود نیاز به خودشناسی ضروریست ) و برای دریافت تناسبهای متناسب با این
معیارها نیاز به اطلاعات در رابطه با موارد معیارهاتون دارید و اطلاعات در مورد تیپ شخصیتی خود و تیپ
شخصیتی متناسب با خود ( در تالار در این مورد تاپیک داریم ) همینطور نیاز به مشاوره .
فورمول ( از چپ به راست بخوانید ):
انتخاب مناسب برای ازدواج موفق = مشاوره + داشتن معیارهای روشن + آگاهی ازویژگی تیپهای شخصیتی + خودشناسی
دوستان عزیز توصیه می کنم
برای داشتن ازدواج موفق ، به طور جدی به تنظیم معیار بپردازید و چون پیش از اون نیاز به خودشناسی دارید تا
ببینید دقیقاً کی هستید و چه ویژگیهای شخصیتی و روانی دارید .... تا بفهمید همسری با چه ویژگیهایی می
طلبید ، خودشناسی را اهمیت بدهید و از مشاوران متخصص در این زمینه کمک بگیرید .
موفقیت شما آرزوی ماست :72::43::72:
===============
پاورقی :
کلیک کنید >>> چه همسری مناسب کدام شخصیت
-
Re: (:) نکته های کاربردی عمومی >>>
باز هم نکته ای جهت کمک به انتخابی اصولی برای ازدواجی موفق :
اگر در خواستگارتون یا دختری که به خواستگاریش رفته اید نکاتی متفاوت یا حتی مغایر با معیارها و حتی اصول
انسانی متوجه شدید ، به جای غم و ناراحتی و واگویه های درونی و بیرونی ، مثل :
آدمی که ال هست بل هست ......
این چرا اینجوریه .....!
ادعا می کنه فلان اما بهمانه ......
و یا با او وارد بحث و جدل شدن ( برای اثبات اشکالات )
خوشحال باشید و سکوت کنید و خدا را شکر کنید از نکاتی که متوجه شده اید .
موضع گیری ممنوع :
عادت غلط آموخته شده اغلب ماها موضع گیری است ، یعنی وقتی مواجه با روحیات و ویژگیهای متفاوت با معیارها یا
سلیقه و روحیات خود می شویم ، موضع می گیریم ،چه درونی چه بیرونی و این اشتباه است .
تحلیل و بررسی ، موضع گیری نیست :
تحلیل و بررسی ، با موضع گیری فرق می کند .
موضع گیری در موضوع ازدواج ، در جاهایی که طرفمون رو آنگونه که می خواستیم نمی یابیم باعث
سرخوردگی و رنج و احساس یأس وحتی ترس یاکاهش انگیزه برای ازدواج یا طرف را وادار کردن به توافق
ناپایدار ( موقت و ساختگی) میشود.
بیایید روی این عادت کار کنیم که وقت انتخاب برای ازدواج در مقابل آنچه پی می بریم ، موضع نگیریم ( چه مثبت ، چه منفی ) ،
فقط بشناسیم و به خاطر بسپاریم و بعدش تحلیل و بررسی و ارزیابی ، مطابق معیارهایمان داشته باشیم
و دریابیم که درصد سنخیت تا چه حد است سپس تصمیم بگیریم .
همگی موفق باشید:43:
-
اگر می خواهید برای ازدواج دست به انتخاب بزنید مراحل زیر را لازم است
طی کنید :
1 - یک شناخت نسبی از خود ( شخصیت ، روحیات ، عقاید و افکار ، سلایق ، علائق و..... )
2 - نگاه مشخص و هدفمند در مورد ازدواج و زندگی مشترک داشته باشید
3 - معیارهایتان را دقیق و متناسب با شناختی که از خود و روحیات و انتظارات و خواسته هایتان
داریدتنظیم کنید
4 - کلیتی از کاراکتر مورد نظر برای ازدواج را مد نظر داشته باشید ( ظاهر ، شخصیت ، روحیات و
عقیده و افکار و .... )
5 - شروع به جستجو برای یافتن شخص مورد نظرش کنید ، در این فاصله بپردازید به آموختن
مهارتهای مختلف زندگی
6 - وقتی فرد مورد نظر را یافتید ، با دریافت اطلاعات اولیه مشخص کنید که آیا با کلیت معیارهای
شما مچ هست ، سپس با اطلاع خانواده ها و زیر نظر آنان و حتی الامکان راهنمایی یک مشاور
مطمئن و با کنترل احساسات و عواطف،اقدام به شناخت دقیقتر نمایید .
7 - بعد از تایید مناسب بودن فرد مورد نظر اقدامات رسمی برای ازدواج را انجام دهد .
-
توکل یعنی وکیل گرفتن .
و توکل به خدا یعنی خدا را وکیل در امور خودت قرار می دهی ، با یقین به اینکه احاطه بر همه جوانب
آنچه مد نظر داری دارد .
اگر نظری اجمالی به نقش یک وکیل در زندگی عادی خود داشته باشیم بهتر می توانیم مفهوم توکل به خدا را درک
کنیم .
وقتی ما در زندگی عادی خود می خواهیم وکیل انتخاب کنیم ، به کسی مراجعه می کنیم که می دانیم علم کافی
و تخصص لازم را در امری که ما او را وکیل می کنیم دارد و فقط لازمه ما به دستورات او توجه کنیم و آنچه لازمه در
اختیارش قرار دهیم قرار دهیم و ما هم خواسته و انتظار خود را به او بگوییم . و اگر اهل راستی و درستی باشیم
دنبال یک وکیل راست و درست خواهیم بود و به او اعتماد می کنیم و امور مربوطه را به او سپرده و با این اعتماد به
نوعی مقدرات مالی یا قضایی خود را به او سپرده و آن چه او با پیگیری و اقداماتش رقم می زند را می پذیریم ، چو
مطئنیم که کاردان کار است .
وقتی به خدا توکل می کنیم ، یعنی این که مطمئنیم او به خیر و شر ما احاطه داشته و آگاه است و می
داند چه کند و راست و درست هم به نفع ما عمل می کند و ضرر را از ما دور می دارد ، با علم و یقین به
این حقیقت ، به او اعتماد می کنیم ومقدر خود را به او می سپاریم و با یقین به این که به
نفع و خیر ما اقدام می کند به آنچه او حواله کند راضی خواهیم بود . و این یعنی اراده خود را تحت اراده
الهی در آوردن ، یعنی اختیار خود را در کمال اختیار به او سپردن ، و رضایت از آنچه پیش می آید .
نقش توکل در آرامش روان جای بحث بسیار عمیق و مفصل دارد
وقتی فردی کاری را به وکیلی سپرد یعنی خیالش راحت شده که کار درست پیش می رود .
از آنجا که بیشتر دغدغه های ما از نتیجه ی خواسته هایمان است ( که چه می شود ، چگونه می شود ،
آیا می شود یا نه ؟؟!!!) با توکل ، این دغدغه ها کم شده یا از بین می رود ، یعنی ما گوش به وکیل می
سپاریم که وظائفی که او تعیین می کند انجام دهیم و منتظر می شویم که او چه می کند و اعتماد
داریم که هر چه او رقم بزند عین خیر است و به نفع ماست . و با این حالت دیگر دغدغه ای نمی ماند و
فقط انجام وظیفه است که مد نظر ما است و نتیجه هرچه باشد را می پذیریم .
آنچه مخل توکل کردن انسان به خداست :
1 - عدم اعتماد به خدا .
2 - تعیین نتیجه مشخص و اصرار بر آن ، به جای رضایت به آنچه او مقدر می کند .
3 - ضعف ایمان و خدا باوری
4 - عجله و احساساتی بودن در خواسته ها
اگر حقیقت اثر شگرف توکل در تأمین آرامش درون و به تبع آن سنجیده شدن رفتار و ...... ( نتایج مثبت
جالب توجه آن در تعادل رفتار ) درک شود بی شک تلاش خواهیم کرد که از جمله متوکلین باشیم .
-
توکل را با رکود و انفعال میانه ای نیست
توکل عین فعال بودن است
متوکل می داند نقش او این است که باید وظیفه اش را انجام دهد و از همه مهمتر مراقب باشد که درست عمل
کند و در کمال فعال بودن و درست عمل کردن ، نتیجه را به خدا می سپارد و راضی به آن نتیجه است ، چون
مطمئن است در آن هم خیر نهفته است .
یک نکته اینجا لازم به گفتن می آید و آن این که به نظر می رسد ورودی توکل اخلاص است از پایین ترین
مرتبه اخلاص تا آنجا که آدمی حتی در خود توکل هم خالص می شود . و می دانیم که اخلاص هم یعنی
مبرا شدن از ناخالصی ها و به عبارتی از صافی گذشتن و این صافی رضای خداست . و البته خدایی که
باید باور و یقین داشته باشیم که بی نیاز است و رضایت او عین منفعت ماست ، یعنی آنچه او راضی
است همان است که نیاز و نفع ما در آن است و آنچه او ناراضی است آنچه است که ضرر ما در آن است .
مثال :
خدا از ضایع کردن حق دیگری ناراضی است ، و بنا به قانون علت و معلول و انعکاس ، در رابطه ی میان پدیده ها ، این
ضایع کردن حق دیگری در جایی به خود ما باز می گردد ، یعنی ضرری به دیگری وارد می کنیم و در چرخه طبیعی این
ضرر به خود ما باز می گردد . از طرفی نظم ، قرار گرفتن هر چیزی در جای خود است و جای هر چیزی حق
آن چیز است ، پس وقتی چیزی در جای خود قرار نگیرد بی نظمی ایجاد شده ، یعنی حق آن چیز از او گرفته شده
و بی نظمی حاصله اختلال در امور و به هم خوردن تعادل را پیش می آورد ، درست مثل این که پیچی را در ماشینی در
جای خود نبندیم ، اختلال در کار ماشین همانا و به هم خوردن تعادلش همانا و در پی آن متضرر شدن صاحب ماشین
و دیگران همانا .
و این رعایت و مراقبت از این که هرچیزی در جای خود باشد ( حق ) یعنی حفظ تعادل است .
و اخلاص یعنی همین حفظ تعادل ، یعنی به عدالت عمل کردن ، و به حق رفتار کردن ، و از هر آنچه بی
نظمی می آفریند و حقی را سلب می کندو در نتیجه ضرر می رساند دوری جستن و پیراسته شدن . و راه میان بر
و معیار مطمئن آن در رضایت خدا نهفته ، و این هم برای آن است که ما عالم به دقایق امور عالم نیستیم و تنها
خدا ( آفریننده ) آگاه و عالم مطلق است و لذا منظور از رضایت او یعنی آنچه با تأیید عالمانه و حکیمانه او
سازگار است نه آنچه او خود خواهانه و یا از روی نیاز دوست می دارد .
پس به رضایت او عمل کردن ، خالص شدن از بی نظمی ها و عدم تعادل ها را موجب می شود و این
خالص شدن هم توکل را غنی می سازد و یقینی می کند و توکل نیز آرامش و به نتیجه رضایت بخش
رسیدن را در پی دارد و در این سیر و سفر ، شوق و عشق به عالم و حکیم یکتا هم رخ می نماید .
پس توکل عین فعال بودن ( با معیارهای صحیح ) است در عین آرامش ناشی از سپردن نتیجه به یکتای
مقتدر ، و رضایت به هرچه که پیش آید .
-
هرکدام از ما که میخواهیم دیندار باشیم باید بدانیم که :
وظیفه داریم که در گام اول مقید به شریعت ( ظواهر فقهی دین باشیم ) اما نباید در این گام بمانیم بلکه باید پشتوانه عقلانی با فهم دین ، برای این اصول فقهی بیابیم که اولین فاز آن غور در اصول دین است که اصل و اساس هست چون با فهم اصول دین ( توحید ، عدل ، نبوت و امامت و معاد ) به صورت تحقیقی و فکری حتی دیگر نیاز نداریم تک تک حکمت احکام و تکالیف را که گاه به کنه آن نمی رسیم را دریابیم که اگر دریابیم فهم حکمت احکام است و لذت مضاعف دارد.
به اعتقاد من خود توحید را اگر فهم کنیم و عمیق شویم حتی بقیه اصول را هم جا می اندازد و اشتیاق در عمل به فروع دین را ایجاد می کند ، آنوقت مقید بودن برای ما لذت بخش خواهد بود و این تکالیف و تقیدات ، بند و اسارت و سرکوب نخواهد بود چون ما با استدلال عقلانی یافته ایم که عین سلامت از آن بر می خیزد و سلامت نیز مایه آرامش و لذت این جهان و آن جهان هست و حتی در اوج رنجهای طبیعی این جهانی باز هم ماآرام و بانشاط خواهیم بود و ...... از مقید بودن خوددر لذت و رضایت عمیق ، چون زندگیمان محتوایی و معنایی هست ، محتوا و معنایی عمیق و با ثبات و جاودانه
اینگونه دیگر تعارضی نخواهد بود .
ریشه تعارضات رفتاری ما ( دینداری گزینشی و دست و پا شکسته ) در ضعف آگاهی در مبانی دین ( اصول دین) و احساس محوری در رابطه با فروع دین هست
-
با تصور اخلاق مداری و هنجار گرایی و یا دینداری ، یک سری از احساسات و خواسته های طبیعی خود را سرکوب کردن و به تصوری وارستگی پیشه کردن خطاست ....
یعنی آیا اگر راه سرکوب نکردن احساسات با عبور از اخلاقیات و هنجار شکنی و یا گناه ممکن باشد نباید پرهیز کنیم تا احساساتمان سرکوب نشود ؟
حرفم این نیست که باید برخلاف عقیده و اخلاق عمل کرد ( یعنی نه اینکه پیرو احساس و غریزه نبودن و بخاطرش هنجار شکنی نداشتن و گناه نکردن اشتباه باشد ) منظورم این است که آنرا سرکوب نکنیم بلکه مهار و مدیریت کنیم ، یعنی دائم اخلاق و هنجار و دین را بر سرش نکوبیم . بلکه خط قرمزهای اخلاق و هنجارها و دین را به عنوان راه سلامت و آسیب ندیدن و هرز نرفتن به او تفهیم کنیم ، احساساسات و غرائز در برابر عقل زانو می زنند یعنی نمی تواند سفسطه و مغلطه داشته باشد چون عقل قوی تر و هادی هست و مغلطه را می فهمد . احساسات و غرایز با ادله منطقی عقل آرام می شوند و حتی تأمین لذت می شوند مگر آنکه چنان ذائقه اش با لذتهای کاذب به خطا رفته باشد که حرف عقل را نفهمد و لذتش را به خاطر کور شدن ذائقه اش نچشد و پا بر خواهشهای آسیب رسان خود بکوید . درست مثل بچه ای که عادت کرده هرچه بخواهد برایش فراهم شود و اگر زمانی چیزی بخواهد که به ضررش باشد هرچه برای او توضیح دهی قانع نمی شود و تمام وجودش طلب لذتی است که از خواسته مضرش برای لحظاتی می برد
احساسات را باید تربیت کرد با لطافت و ظرافت و هوشیاری ، با خویشتنداری و صبر و متانت ، باید هموراه دستش را در دست نگهبانش که عقل هست و راهنمایی می کند نگه داشت با تحلیلهای درست از قواعد و قوانین و خط قرمزها و مزایای آنها و چشاندن لذت محتوا با چاشنی های ذوقی .... اینگونه است که مهار می شوند نه سرکوب
اینکه ما قیدهای شرعی یا هنجاری و اخلاقی را وسیله سرکوب احساسات کنیم نه کنترل و مدیریت آنها یعنی برمحتوای دین و اخلاق نیستیم و فقط ظواهرش را گرفته ایم و اینگونه به ما سخت می گذرد ، عمل به تکالیف آزار دهنده می شود و گاه اعتراض می کنیم
-
کسی که احساسات و غرائضش را نه سرکوب که مدیریت و مهار می کند ، آرام است و تحت فشار آنها نیست ، او برآنها مسلط هست نه آنها بر او ، غمی ندارد ، حسرت نمی خورد اصلاً خلائی احساس نمی کند ، نمی ترسد ، از زندگیش و برنامه هایش لذت می برد و زندگیش بی هدف نیست . از گذر زمان و عمر واهمه ندارد ، از گذر زمان لذت هم می برد و مهم برایش این است که بیهوده زمان نگذراند، به غلط از ازدواج رویگردان نیست و موردها را بیحا و سخت گیرانه هم نادیده نمی گیرد و بی گدار هم به آب نمی زند و فکر نمی کند که تا ازدواج نکرده گذر زمان بیهوده است . در یک کلام از زندگی راضی هست .
نگرشش برای ازدواج مبتنی بر عقل هست . از مسیر زندگی لذت می برد و احساسات و عواطف و حتی غرائزش آرام می شوند گویی تأمین می شوند و .... از دیدن زندگی و نشاط دیگران لذت می برد و خشنود می شود و شارژ می شود نه این که حسرت بخورد و آه بکشد و افسوس بخورد ، گویی با شادی و آرامش دیگران همراه و همنوا هست .
-
کسی که احساسات و تمایلات عاطفی و غریزی ای که تنها باید در وقت ازدواج بروز یابد را سرکوب می کند ، نه مدیریت ، همیشه غمی و فشاری و بحرانی را با خود حمل می کند و اگر مقید به تقیدات باشد ، هرچقدر دیرتر ازدواج کند حسرت می خورد . از زندگی و مسیر آن لذت نمی برد. هرچقدر هم همه چیز بروفق مراد باشد باز هم راضی نیست و شکاف بزرگی در زندگیش احساس می کند . مشکلی پیش آید زود به هم می ریزد و از اینکه مجرد مانده غمگین می شود . از گذر زمان در رنج است و از آن لذت نمی برد و می ترسد که نکند هیچ وقت فرصتش نشود . در مواقع آمدن خواستگار یا رفتن به خواستگاری می ترسد نکند طرفش کسی باشد که تمایلاتش را راه ندهد یا پاسخ ندهد (واگویه اش می شود : نکند عاطفی نباشد ، نکند از نظر جنسی سرد باشد ، می خواهم اهل عشق باشد و .....) و ......
-
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
فرشته مهربان
من به یک اصل یقینی و تجربه ای معتقدم ...... اونم اینه که " اگر ما در مسیر صحیح باشیم ، تمام موجودات و هرچه در عالم خلقت است و ..... موظفند ما را ساپورت کنند ، یعنی ما را سرویس دهند " من به تجربه دیده ام که وقتی در مسیر باشی ، معجزه وار گره ها باز می شود چون وظیفه همه آنچه خلق شده اینه که در خدمت انسان باشد . به اعتبار این حدیث قدسی :
"( بنده من ) همه چیز را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم ، از من مگریز "
همه چیز >>>> یعنی همه مخلوقات دیگر
برای تو خلق کردم >>>> یعنی برای اینکه به تو سرویس بدهند ( یک سیر گذرا به زندگی روزمره کنید ببینید که آیا همین نیست ؟) ...
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند *** تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
تو را برای خودم >>>> برای او بودن یعنی در مسیر سلامت بودن ، یعنی راه رو درست رفتن ، یعنی صحت عمل داشتن ، ....
از من مگریز >>>> یعنی به بیراهه نرو ، یعنی از سلامت جسم و روح فاصله نگیر ، یعنی از اشتباهات فاصله بگیر ..... .
بی مهارتی یعنی بیراهه ، وابستگی یعنی بیراهه ، ضعف عزت نفس یعنی بیراهه ، عدم قاطعیت یعنی بیراهه ، ساپورتهای غلط یعنی بیراهه ، کنترل گری یعنی بیراهه ، تجسس یعنی بیراهه ، حسادت ، بخل ، تکبر ، خود برزگ بینی ، بلند پروازی ، یاس و نا امیدی ، کمال گرایی ، وسواس فکری ، ذهن خوانی ، بد بینی ، و ...... و ..... و ...... و ..... یعنی بیراهه .
در بیراهه خبری از سرویس دهی نیست ، ساپورت نیست و ..... لنگی هست ، دور شدن از مقصد هست ، سردرگمی هست و ........
وقتی در مسیر درست باشی ، یعنی در راه باشی نه بیراهه ، ساپورت می شوی ، یعنی همه چیز اونطور که صلاحه و درسته پیش میاد و تو آرام و راضی خواهی بود و میزبان یک نشاط درونی پیوسته که افزون اگر نشود کم نمی شود .
کسی که این را باور داشته باشد و بداند که اصل وظیفه اش فقط این است که به بیراهه ها نرود ، در مسیر درست قرار می گیرد و نتیجه را می سپارد ، مقصد را می سپارد به صاحب راه ، کار ندارد به کجا می رسد ،چون می داند مهم این است که این راه بیراهه نیست و مقصد خوب و مطمئن است ، همون جاییست که خیر و صلاح است . پس جزع و فزع نخواهد داشت . آرام و متین فقط مواظب عملکرد خودش است که به بیراهه نبردش چون میداند تنها وظیفه اش همین است .
برای تو ای عزیز
در راه درست باش ، از بیراهه ها بیرون بیا ، این دغدغه ها این دلم برای زندگیم میسوزه ها و .... ناراحتی از جدایی و .... یعنی بیراهه ، ... راه درست برای تو ، تمرکز بر خود و خودسازی و مهارت آموزی و تقویت آیتم های هوش هیجانیست .... بقیه را بسپار . راهت رو بگیر و برو به مقصد کار نداشته باش ، هرچه خیر تو باشد و صلاح باشد به همون جا می رسد و مطمئناً تو هم راضی خواهی بود و خواهی گفت چه خوب که به اینجا رسیدی .
.
-
به تو ای عزیز نازنین که برایت آرامش و رضایت و لذت در زندگی را دوست می دارم :
اعتبارت را از گرو هرچه تأیید بیرونی هست رها ساز ، و اعتبار را نزد خدا و وجدانت در قبال رفتار درست بجو . اساساً من معتقدم رفتار درست خودش به تنهایی یعنی اعتبار ، یعنی پاداش ، یعنی بهشت .... یعنی معتقدم نباید منتظر باشیم در برابر رفتار درست و در یک کلام راست کرداری و راست اندیشی و راست گفتاری بازخورد بیرونی ببینیم چه پاداش دنیوی از افراد ، چه اخروی از خدا و .....
اگر درست دقت کنیم همین راستی ها خودش هم تأیید هست ، هم پاداش ، هم اعتبار ، هم انرژی مثبت ، هم بهشت و ..... در یک کلام هم فال است و هم تماشا که لذت می بخشد آنهم پایدار و پیوسته و وسعت و وجدی می بخشد وصف ناشدنی تا جایی که چنان وسعت دید ، وسعت قلب ، وسعت روح ، وسعت رأفت ، و و و و ..... پیدا می کنی که بسان اقیانوسی عمیق که هر وزشی به تلاطم در نمی آوردش می شوی ، آرام ، صبور ، عمیق ، حاضر الذهن ، قوی روحیه ، مدیر و مدبر خود و زندگی و ......
کیست که از این حالات لذت نصیب نبرد ؟؟؟!!!!
لینکهای زیر را بخوان که در این رابطه به دردت می خورد :
به نظر توچه کسی عزیزه ؟
چگونه میشه عزیز شد ؟
بهترین شکل تصمیم گیری
-
آیا زن نیاز دارد در اجتماع مردانه عمل کند ؟
خانمها با دقت بخوانید :
ویژگیهای زن بودن از طرفی و انسان بودن از طرف دیگر مجموعی از خصوصیاتی به شما می دهد که در اجتماع هم به درد می خورد .
زن در منزل جایگاهش جایگاه عطوفت و تربیت و مدیریت و .... است ، در اجتماع بسته به موقعیتی که دارد نیز نقش خاص خود را دارد ، مثلاً اگر در موقعیتی هست که با مردان مواجه هست ، عفت ، پوشش مناسب ، حیاء ، وقار و ..... به او ابهت می بخشد و جاذبه های زنانه اش را در پوشش جذبه قرار می دهد و این نوع زنی در عین اینکه مقبول و جذاب هست اما مردان برای او حریم قائلند و احترامش را دارند و به خود اجازه تعدی و تعرض به او را نمی دهند و ...... در امنیت هست ، حال این ویژگیهای منحصر به زن بودن در کنار ویژگیهای انسانی مثل ، جرأتمندی ، اعتماد به نفس ، عزت نفس و ادب ، جایگاهش را در اجتماع و در میان مردان قوی تر کرده و زنانگی او در حریم قوت او حفظ می شود و کسی جرأت دستبرد و سوء استفاده از او را پیدا نمی کند و برعکس ، مردان قوی و توانمند و سالم را به تعظیم در برابر خود وا می دارند و دخترانی که چنین باشند پسرانی سالم و متعادل و ..... را خواهان خود می سازند بدون آنکه قصدش را داشته باشند .
زن را بشناسید ، جایگاهش را بشناسید ، نقشش در موقعیت ها و شرایط و مکان و زمانهای مختلف را بشناسید و با کسب مهارت آنگونه که باید در جایگاه و نقش خود باشید ، خواهید دید که چقدر از زن بودن خود احساس لذت و رضایت کرده و از خیلی از این خلاء های مبتلابه آسیب زا در امان می مانید .
-
اصولاً وقتی محور توجه ما در زندگی نسبت به جذابیتها ، میل به مالکیت باشد و این میل با کمالگرایی ممزوج شود ، هم هیچ وقت از داشته هایمان راضی نمی شویم و باز هم بیشتر طلب می کنیم هم هرچیزی به نظرمان ایده آل و جذاب هست می خواهیم مال ما باشد و لذا هوس داشتن آن با هیجان خود را نشان می دهد و سیستم ذهن و روح ما را درگیر می کند
اگر دید ما متمرکز بر داشته هایمان باشد و آنها را بزرگ و منحصر به فرد ببینیم و خود را با همه داشته های خود که بهتره ریز ریز پیش چشم خود هراز گاهی برشماریم و تصور کنیم اگر آنها را نداشتیم چطور می شد ، باعث اشباع میل به داشتن هرچه بیشتر می شود به عبارتی اقناع پیش می آید و لذا قناعت پیشگی خود به خود پیش می آید چون فرد انگار آنقدر به خودش با کمی خوردنی باورانده که چقدر سیر است واقعاً احساس سیری می کند . در این شرایط اگر مواجه با جذابیتهایی هم شود فقط جذاب است و میل به داشتن آن و هیجان در این رابطه در او به وجود نمی آید .
آدمهای موجه ، مثبت و همگرایی می بیند که واقعاً شخصیت و منش و رفتار زیبا و جذابی دارند . برای او خود اصل آن جذابیتها جالب می شود نه دارنده آنها ، شخصیت آنها مهم می شود نه شخص آنها، لذا متمایل می شود به سمت تحلیل آن جذابیتها که چگونه در فرد بروز کرده و میل به تخلق به آن را پیدا می کند نه میل به داشتن صاحب آن جذابیتها ، همانطور که اگر در فردی رفتار و عملکرد زشت و نامناسبی ببیند صحیح آن است که نسبت به آن زشتیها اکراه داشته باشد نه نسبت به صاحب آن تنفر ورزد و در این صورت یاد می گیرد که آنچه از او دیده زشت است و مواظب است که خود آنگونه رفتار نکند . فرد دارای آن زشتیها برایش یک فرد است و از کنارش عبور می کند اما درس می گیرد . فرد جذاب هم برایش یک فرد است و از کنارش عبور می کند اما جذابیتهایش می شود الگو که یاد بگیرد و اگر آن فرد در نظرش محترم هم آمد و ارادتی در او نسبت به وی پیدا شود ، فاز این ارادت با هوس داشتنش آلوده نمی شود و حتی اجازه نمی دهد که ذهنش درگیر چنین طلبی شود ، چون همین خود زشت هست و نازیبا و آسیب رسان هست نسبت به ارادتش بی تفاوتی و بی توجهی و عدم تمرکز را در پیش می گیرد که رفته رفته برایش همان صفات زیبا باقی می ماند که آنهم وِیژه و زندانی در آن فرد نیست بلکه می تواند در هر کسی باشد و هرکسی می تواند آنرا کسب کند ، پس تلاش خواهد کرد که میل به مالکیت را با حذف کمالگرایی به سوی نه مالکیت فرد بلکه مالکیت صفات آن فرد در خود هدایت می کند
این بحث گسترده هست و اینجا مجالش نیست