دعواهای بیش از حد دوران نامزدی / آیا عقد کنم با این وجود یا خیر
سلام دوستان عزیز من به تازگی عضو شدم خیلی از مقالات و مشکلات رو خوندم و ممنونم از کمکهای بی دریقتون
من دختری هستم 24 ساله که مدت هشت ماه هست که با آقایی که هم سن خودم هست صیغه کرده ام ما از لحاظ فرهنگی و اقتصادی عین همدیگه هستیم اما از لحاظ اجتماعی نه به این صورت که من درس میخونم و دوستهای زیادی دارم و ادم اجتماعی هستم اما اون دوستی نداره و مادرو پدرش هم از هم جدا هستند و فقط دوست داره که تمام لحظاتش رو با من باشه اوایل ازین خصوصیتش خوشم میومد که اینجور به من اهمیت میده و علاقه ای به فامیل و دوستهاش ندارم و به گفته خودش من جای تمام نداشته هاش هستم بخاطر اینکه من حدود دوسال پیش نامزدی ناموفقی با شخص دیگه ای داشتم که 12 سال ازم بزرگتر بود او رابطه بشدت صمیمی با خواهر مادر و تمام فامیل و تمام همکارای خانومش داشت حتی اون با مادرها و خاهرهاش رابطه بسیار نزدیکی داشت و راجب تمام چیزهای شخصی و زنانه اونا به راحتی حرف میزد! البته خودش منطوری نداشت توی خانواده بازی بزرگ شده بود جوری که حتی با خیلی از دخترهای همکاراش هم ارتباط داشت خانواده من سر همین موضوع و جشن نامزدیمون که توش خیلی بی بندوباری بود به اسرار آنها مراسم بهم خورد البته من وابستگی عاطفی زیادی به این اقا نداشتم و به خواست خانواده ها از هم جدا شدیم اما به نامزد الانم به شدت وابسته اون هم همینطور حتی من به خواست او حاضر شدم ارتباطی با دوستانم نداشته باشم با اونها جایی نرم ... و روابطم رو با بقیه کمتر کنم و اون راضی شده مرد بسیار خویه و بشدت به فکر منه از لحاط مادی هم هیچ کم کسری برای من نمیزاره و از نامزدی قبلیم هم خبر داره اما بسیار حساس و حسوده جوری که حتی من اگر بخوام بچه خواهرم را ببوسم یا اون منو ببوسه ناراحت میشه و چندروز سرد رفتار میکنه البته من همیشه مراقبم که مراقب ابراز علاقه هام باشم البته این رو هم بگم که من هم اصلا ادم صبوری نیستم و زود از کوره در میرم و دعواهای بسیار بدی با هم میکنیم حتی اگر من وسیله ای رو دوست داشته باشم هم حسودی میکنه و وقتی هست من همیشه استرس دارم که نکنه به چیزی یا کسی حتا اگر فامیلم باشن دختر هم باشن علاقه نشون ندم که ناراحت بشه و این موضوع همیشه برای من استرس داشته و هیچوقت اروم نیستم!مورد دیگه اینکه هرچی که من بهش میگم میگه چشم و میخواد که اون هم هرچی به من گفت من هم بگم چشم!البته من همیشه میگم چون خیر و صلاحم رو میخواد اما مطمنن قبلش دوست دارم دلیلش و بدونم ! که اون عصبی میشه اگه من بهش بگم چرا! مثلن چندروز پیش من گفتم که برم بیرون و خرید کوچکی دارم که گفت نه من خیلی اروم گفتم چرا و عصبی شدو سه روز تمام به من بی محلی کرد تا اینکه با گریه و اه ناله من باهام اشتی کرد!بعدش که اشتی کردیم من بهش گفتم عزیزم من که حرفتو گوش میکردم فقط خاستم دلیل مخالفتت رو بدونم که میگه وقتی یچیزی بهت میگم نباید سوال کنی فقط باید بگی چشم!و من قبول کردم فکر میکنم خیلی دارم جلوش کوتاه میام اما میبینم که اونم واقن تمام حرفای منو میگه چشم .... ولی خب با کوچکترین کاری که من میکنم چندین روز قهر ه و بی محلی میکنه!!!و بسیار ادم کینه ای هم هست مثلن اگه من اوایل اشنایی حرف بدی زده باشم به او و حتا معدرت هم خاسته باشم بازم ت دعواها پیش میکشه و ازارم میده !! خلاصه اینکه سر تمام مساله کوچک چندورز با من قهر میکنه و من از کوره در میرم!!!و یه مشکل دیگه اینکه هروقت بیرونیم چشمش رو مرداس که کسی به من نگاه نکنه اگه نگاه کنه عصبی میشه و چمدروز با من بحث داره...
مرد خوبیه و من عاشقش هستم ولی به شدت زود از کوره در میرم!!!و اونهم به تمام کارها و رفتارهام حساسه و همیشه استرس دارم ...
مشکل دیگم اینه که اگر از دستش ناراحت شم عصبانی میشه ..
من همیشه گذشت میکنم که مشکلی پیش نیاد اما اون بشدت حساسه و من تو این مدت دچار تپش قلب شدم
چون قبلا شکست داشتم
واقعا نمیتونم تصمیم بگیرم باهاش ازدواج کنم یا نه
واقعا بهش علاقمندم ولی نمیدونم این دعواها تمام میشن یا نه ما هفته ای دوسه بار دعوا میکنیم اون سر هرچیز کوچیکی باهام دعوا میکنه من عذز میخام و وقتی قبول نکنه کش میدم و عصبی مییشم و اون ازین رفتارم متنفره!
چیکار کنم
توروخدا کمکم کنید
خواهش میکنم در صورت امکان زود پاسخ بدید چون ما باید بزودی عقد کنیم و من مردد شده ام