سلام
بالاخره بعد از دوسال عقد جدا شدم
هیییییییچ وقت ازش نمیگذرم
به خدا واگذارش کردم
خدایا کمکم کن
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
بالاخره بعد از دوسال عقد جدا شدم
هیییییییچ وقت ازش نمیگذرم
به خدا واگذارش کردم
خدایا کمکم کن
چرا انقدر طلاق زیاد شده؟!!!!:47:
اینجا که مجازی هست من دیدم چند نفر طلاق گرفتند!! حالا واقعی....!!!!
پرورداگارا خودت به همه ی ما کمک کن:323:
doo عزیز خداوند بهتون صبر عنایت کنه...دعاتون می کنم
سخت هست اما می گذره...
- - - Updated - - -
http://uupload.ir/files/r5cz_0.90315..._taknaz_ir.jpg
- - - Updated - - -
:72::72::72::72::72:
اگه اشتباه نکنم اسمتون هانیه بود.
ببینید هانیه خانم، منم مثل شما چندساعتی بیشتر نیست جدا شدم. ولی به اصطلاح معروف دندون لق رو باید کشید تا چرک نکنه. من چندین و چندماه واسه زندگیم تلاش کردم. وقت گذاشتم . التماس کردم. هر راهی رو که بگید رفتم تا کارم به جدایی نرسه ولی وقتی از جایی دیدم دارم مورد سوء استفاده قرار می گیرم و همش باج می دم، محکم وایسادم تا حقم رو بگیرم. از اینکه جدا شدید و ناراحت هستید کاملا طبیعی است و سعی کن اجازه بدی تخلیه بشی و جلوی ناراحتیت و خاطرات رو نگیر. به قول مشاورم، اگه شما افسوس خاطرات خوب رو بخوری، دیگه نمی تونی زندگی رو از نو بسازی و اگه همچنان کینه به دل داشته باشی، مطمئنا به خودت ضرر می زنی.
چند سوال رو می پرسم دوست داشتید جواب بده تا راحت تر بشه راهنمایی کرد:
1-چقدر واسه درست شدن زندگیت تلاش کردی؟
2-اگه دوباره همسرت برگرده، فکر می کنی چه زندگی در آینده در انتظارتون هست؟
3-از هنرهات بگو و کارهایی که الان می تونی با خیال راحت انجام بدی؟ مثلا حرفه خاصی بلد هستی؟
4-مهریه رو کامل بخشیدی یا چیزی هم ازش گرفتی؟ اگه بخشیدی دلیلش چی بود؟
5-چقدر به این نتیجه رسیده بودی که گرفتن طلاق بهترین تصمیم می تونه باشه؟
خیلی متاسف شدم از جداییتون،امیدوارم در اینده انسان های بهتری درمسیر زندگیتون قرار بگیرن ،کسیکه به معنای واقعی خوشبختت کنه عزیزم.
سلام من هنوز در شرف جدايي هستم هنوز هم هيچكاري برا جدايي انجام ندادم ي ادم منفعل كامل شدم ، هيچكاري نميتونم انجام بدم برا جداييم ولي ميخام تمام حق و حقوقمو بگيرم
نميخام بذارم قصر در بره هرشب خابشو ميبينم ، هر ثانيه بهش فكر ميكنم بهم خيانت كرد خيلي داغون شدم خيلي ،
مهرتو گرفتي ازش ؟ تا ميتوني نذار آب خوش از گلوش پايين بره
سلام خانوم doo شما جدا شدین قطعی یعنی دادگاه گواهی عدم امکان سازش داد بهتون ک برین محضر؟رفتین خطبه طلافو خوند ن تو محضر؟
اگه فقط یه دادخواست امضا کردین و شوهرتون امضا نکرده یعنی اون نمیخواد طلاق بده.
منم همجین شرایطی دارم الان دادخواستو خانوم امضا کرد منم امضا کردم هنوز منتظرم از دادگاه نامه بیاد
سلام مرسی از
- - - Updated - - -
سلام مرسی از تک تک عزیزانی که همدردی کردن
متاسفانه به خاطر محدودیت ارسال پست از ظهر تا حالا نتونستم پست جدیدی بذارم
اقای تنهای 93 ممنون که با احوالی که خودتون دارید به تاپیک منم سر زدید
جواب سوالاتتون رو به ترتیب میگم
1.من هر بار که سر مساله ای با همسرم بحثم میشد هر چند اون مقصر بود چون نمیتونستم دوریشو تحمل کنم خودم میرفتم سمتش چون دوستش داشتم توی این شش ماه اخیر هم خیلی باهاش راه اومدم من تنها به این نتیجه که جدا شیم نرسیدم بلکه حتی حاج اقایی که عقدمون کرد بعداز صحبت کردن با جفتمون گفت هم کفو هم نیستن حتی چون دید حق من داره ضایع میشه به.پدرم گفت برید دنبال اینکه مهریه رو بگیرید
نمیدونم اما اون دیگه خیلی داشت خودشو بیتقصیر فرض میکرد و از من انتظار داشت همه جوره کوتاه بیام انشاالله خدا ازم راضی باشه اما اگه یه.ذره مثل من کوتاه میومد و حداقل پنج دقیقه میومد خونمون واسه آشتی شاید الان این اوضاعم نبود
2.من قبل اینکه برم مجضر گفتم اگه گفت بیا از نو شروع کنیم بدون هیچ حرفی قبول میکنم
اما اینقدر عصبانی بود که همش میخواست به سمت پدرم حمله کنه امروز خیلی گریه کردم نفسم به زور بالا میومد فقط میخواستم که اون باشه کنارم باشه تو بغلش گریه کنم هم خوبیاش هم بدیاش میاد جلو چشمم اما بازم دلتنگشم میدونم اون دیگه به من نامحرمه و این کارم گناهه و باید خودمو کنترل کنم اما واقعا سخته فراموش کردن اگه برگرده و بگه پشیمونه حتما برمیگردم من به هیچ کس جز اون فکر نمیکنم کاش میدونستم حسش چیه خیلی دلم میخواد بدونم
3.هنرم نقاشی با رنگ و روغن خیلی بهش علاقه دارم به رانندگی هم خیلی علاقه دارم اونم سرعت زیاد
4.مهریه مو کامل بخشیدم چون نمیخواستم بقیه ی عمرم تو دادگاه تلف بشه از طرفی هم پدرم روحیه اش داغونه به خاطر این موضوع و دوست نداشتم بیشتر از این درگیر این موضوع باشه و جالبه اونا هدایای مارو که حدود ده تومن میشد رو هم ندادن
5.بیشتر وقتایی که باهاش صحبت میکردم به این نتیجه میرسیدم که به درد هم نمیخوریم چون واقعا حرف زدن باهاش فایده نداشت و در اخر حرف خودشو میزد
امیدوارم تونسته باشم کامل منظورمو برسونم
اقا رضا تا مطمئن نشدید زندگیتون دزست بشو نیست جدا نشید
من با اینکه تقریبا. دیگه مطمئن بودم فایده ای نداره امروز به سختی نفس میکشیدم و پاهام قفل کرد تو محضر
خیلی لحظه ی دردناکیه خیییییییییییلی
اون توافقنامه رو امضا کرد
ما چون عقدمون محضری نبود فقط یه گواهی پزشکی قانونی میخواستن و یه توافقنامه هم خود محضر نوشت و امضا کردیم و بعدش خوندن صیغه ی طلاق و تمااااااااااااااااااااااا ام
نمیتونید بفهمید واقعا سخته خیلی سخته
زندگی تونو راحت از دست ندید
سلام من یه خانم 34 ساله مطلقه هستم ویه دختر نه ساله دارم یه خواستگار مجرد دارم که از خودم چندسال کوچیکتره نمیدونم باید چیکار کنم الان نزدیک دوساله با همیم از روز اول منو از خانوادم خواستگازی کرد وهمه خانوادمم درجریان هستن و تو این دوسال شرط موافقت پدرشو خانواده من گذاشتن .
تو این مدت خیلی بهم وابسته شدیم ولی هروقت بحث ازدواجمون جدی میشه من عجیب دودل میشم که ایا این کارم درسته یا نه . لطفا راهنماییم کنید
- - - Updated - - -
ببخشین من نمیدونم چطور باید یه تایپیک جدا باز کنم
سلام
دوستان لطفا منو راهنمایی کنید منتظر نظراتتون هستم
به نظر شما با توجه به چیزایی که در پاسخ سوالات اقای تنهای 93 نوشتم آیا من رفتارم خوب بوده
ایا تصمیم الانم درست بوده
هنوز که دلم براش تنگه
تو فکرم اگه نتونم تحمل کنم خودم برگردم و بگم همه شرطات قبول اما تقریبا کاری غیر ممکنه
مطمئنا اطرافیانم مخالف این کارن
امروز اتفاقی از دور دیدمش
فکر میکنم اونم ناراحته اما نمیدونم دلیل ناراحتیش دوری از من هست یا نه
اخه اون ادم فقط فکر غرورشه که به قول خودش شکسته شده
یعنی میشه با گذشت زمان این اتیش عصبانیتش بخوابه و یه جوری برگرده
مطمئنم اگه برگرده میرم زندگی میکنم حتی شده میسوزم و میسازم
دیروز وقتی با بابام جر وبحث میکرد
من داد زدم و گفتم تو با زندگیم بازی کردی
برگشت گفت غلط،کردی
اما من اصلا ناراحت نشدم ازش چون ه یه حسی بهم میگه از ته دلش نبوده فقط از روی عصبانیت زده
شایدم یه شبه متنفر شده
نمیتونم فراموشش کنم به خدا سخته
خداااااا من جز تو کسی رو ندارم هوامو داشته باش
التماس دعا
منتظر نظراتون هستم
ممنون
عزیزم گذشت زمان حالتو بهتر میکنه،از خدا میخوام و بخواه که هر چه به صلاحت هست برات مقدرکنه:323: