به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام دوستان عزیزم
یه راهنمایی میخوام اما چون هم به انجمن اختلاف سنی مربوط میشه هم خواستگاری نمیدونستم کدام بهتره این بود که اینجا گذاشتم.
تردید داشتم مطرح کنم یا نه اما صحبتهای فرشته مهربان تو اون یکی تاپیکم باعث شد اینم مطرح کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید:72:
راستش چند وقت پیش پسری که حدوداً 10 سال از خودم کوچیکتره ازم خواستگاری کرد.
تو تمام عمرم این اولین بار بود که کسی مستقیم و بدون واسطه جرات کرد و حرف دلش رو مستقیما ً به خودم زد:104:
راستش از جرات و اعتما به نفسش خیلی خوشم اومد!
دوستان عزیزم به نظر من این یعنی اعتماد به نفس نه کار اون همکارم که از رو بی فکری و ...بود!
ترم آخر کارشناسیه ، شغلی هم نداره فعلا ، از شهر دگه هم هست(دانشجو) ، سربازی رو هم در پیش داره ، خیلی مذهبیه(البته در ظاهر چون باطنشو هنوز خوب نمیدونم) ، و تنها چیزی که بهش ایمان دارم اینه که کاملا چشم پاکه و محجوبه ، ساده پوش هم هست
منم لیسانس دارم ، تو یه اداره دولتی کارمند هستم ، فکر میکنم منم مذهبی هستم ، کاملا محجبه و چادر میپوشم ، منم ساده پوشم ، رابطه آزاد با کسی ندارم و برام مهمه که اونم همینطور باشه ، ایمان و اخلاق همسر آینده بر ام فوق العاده اهمیت داره ، اصلا هم بهم نمیاد بزرگتر از اون باشم!:310:
راستش جا خوردم وقتی بهم گفت:163: اما در کل ازش بدم نمیاد و اگه مشکلات (از جمله این اختلاف سنی) نباشه نظرم مثبته!
از اونجایی که از دروغ و کش دادن هر چیزی خیلی بدم میاد ، همون اول بهش گفتم من حدود از شما 10 سال بزرگترم .تا حالا شما اطلاع نداشتید اما حالا میدونید پس لطفا در مورد این اختلاف سنی خوب خوب فکر کنید چون مسئله کوچیک و بی اهمیتی نیست!گفتم برای شما هنوز زوده وباید درستونو رو ادامه بدید ...
اما اون گفت : هدفم از ازدواج فقط خداست و معتقدم انسان اگه تقوا داشته باشه میتونه زودتر ازدواج کنه!
گفت سن زیاد مهم نیست و من مشکلی ندارم . گفت طرز فکر( و یه چیزهایی تو این مایه ها) برام مهمه
اما من بهش گفتم بیشتر فکر کنه چون نمیخوام از سر اجبار یا دلسوزی یا هرچیز دیگه ای با کسی ازدواج کنم و کسی باهام ازدواج کنه .
دیروز اومد ...گفت به حرفای شما که فکر کردیم خودم سردرگم شدم! به خاطر ادامه تحصیل و بعد سربازی و بعد کار. گفت هنوز نتونستم به نتیجه ای برسم و تو کار خودم موندم
منم از اونجایی که تجربه ای تو این زمینه ندارم چیزی نگفتم یعنی راه حلی به ذهنم نرسید و اگرم میرسید راستش روم نمیشد بگم چون فکر میکنم میگفت این از خداشه! حتی نگفتم اول درمورد اینا فکر نکردی ؟
با اینکه گفت سن برام مهم نیست و ملاکهای بهتری دارم اما حالا فکر میکنم براش مهم شده اما چون خجالت میکشه بگه این بهانه ها رو میاره!
اما تو خونه فکر کردم دیدم یه راه حل هست!
این فکر وقتی داشتم از خدا کمک میخواستم و دعا میکردم به ذهنم رسید.
مثلا جایی امریه بگیره که هم کار موقت داره هم سربازیش طی میشه هم میتونه واسه ارشد بخونه !
منم که شاغلم و تجربه کنترل مخارج و قسط و وام و ... دارم و فکر مکینم بیشتر از اینکه الان تحت فشارم سخت نباشه .یعنی میتونم تا اون یه کار دائم و خوب پیدا کنه خودم درامدم رو خرج خونه بکنم .
آخه پسر خوبیه میترسم فرصت از دستم بره .چون با دوستم و خواهرهام مشورت کردم همه شون گفتن تو باید حرفتو میزدی و کاری میکردی احساس امنیت کنه و اونم حرفشو خوب خوب بزنه .باید ازش حرف می کشیدی ...مثلا وقتی گفت کار ف منظورش این بوده تو شاغلی اما من بیکار و ممکنه سرم منت بذاری یا خودتو بگیری و ...
فتن با این حرفام جواب منفی رو دادم بدون اینکه خودم متوجه باشم!!
شما هم همین فکرو میکنید ؟
اون رفته و من بهش دسترسی ندارم مگه اینکه خودش بیاد یا من با واسطه پیداش کنم .راستش روم نمیشه پیغام بدم که بیاد بهش بگم که یه راه حل به ذهنم رسیده.
حالا سوالم اینه : بهش پیغام بدم که بیاد فکرم رو بهش بگم یا نه ؟
اصلا فکرم میتونه کارساز باشه یا نه ؟
اینکه برای پیدا کردنش یه کارهایی بکنم زشته یا نه ؟
با این کارم چه فکرهای ممکنه بکنه ؟ پیش خودش نمیگه این خانم چرا دنبال راه حل میگرده ؟!
خواهش میکنم زود بهم بگید تا اگه زشت نیست تا فرصت دارم پیداش کنم .
در مورد اختلاف سن هم صحبت میکنیم اما خوداهشا اول اینو بهم. بگید
.
[b]منتظرم[/:72:b]
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
ببخشید. من فکر میکنم شما دارید خیلی احساسی برخورد میکنید. این اختلاف سن اگه معکوس هم بود، یعنی اون از شما 10 سال بزرگتر بود بازم جزء ازدواج های عادی و منطقی نبود. چه برسه به اینکه . . .
بنظر من پیگیری شما جاهاتون رو برعکس میکنه. بنظر من نرو سراغش.
بازم معذرت میخوام که صریح نوشتم. هدفم کمک کردن بود:46::72:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
بهش پیغام بدم که بیاد فکرم رو بهش بگم یا نه ؟
نه
اصلا فکرم میتونه کارساز باشه یا نه ؟
گمان نکنم، شما چند دوره از زندگی اون فاصله داری(درس، سربازی،دغدغه شغل، تثبیت شغلی، تثبیت شخصیت و ایده آل ها...) اگه این راه هم در پیش گرفته بشه، در جایگاه خودت نیستی عزیزم ...
اینکه برای پیدا کردنش یه کارهایی بکنم زشته یا نه ؟
آره، زشته گلم. عزت نفس تو زیر سوال می ره.
با این کارم چه فکرهای ممکنه بکنه ؟ پیش خودش نمیگه این خانم چرا دنبال راه حل میگرده ؟!
شاید بگه، شایدم نگه ... اینکه اون چی پیش خودش فکر می کنه مهم نیست. تو خودت، قلب و دلت، از این اقدام راضیه؟ ...
10 سال تفاوت سنی خیلی زیادیه. مخصوصا اینکه شما توفان های مهم زندگی رو پشت سر گذاشتی و الان به ثبات رسیدی و اون هنوز نه ...
سر و کله زدن با این همه تفاوت، کار سختیه بانو :46:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام
ممنون که نظرتون رو گفتید
میدونید دوستان من همیشه سعی کردم منطقم از احساسم جلوتر باشه و به احساسم زیاد میدان ندادم برای همین خیلیها بهم میگفتن تو هیچ احساسی نداری!! سعی کن گاهی در کنار منطق از احساست کمک بگیری چون لازمه مخصوصا تو مورد ازدواج که فقط با منطق و بدون احساس نمیشه.
حالا شاید برای اولین بود که خو.استم احساسم رو هم دخیل کنم .
قبلش با یه مشاور خانم حضوری هم صحبت کردم نگفت اینکارو نکن اما گفت گاهی هستند پسرهایی که خیلی بیشتر از سنشون می فهمند و پخته و عاقلند و میشه بهشون تکیه کرد بعد هم یه نمونه از مراجعانشو برام تعریف کرد که 10 سال اختلاف سن داشتن گفت الان چند ساله که خوشبختند و هیچ مشکلی ندارن چون اون پسر خیلی مرد بود!
اختلاف سنی منو این آقا میشه 9 سال و این اول باره که به خواستگار کوچیکتر از خودم فورا نه نگفتم چون تا حدودی میشناسمش و میدونم چطور پسریه .اون خیلی مودبانه و با شرم و حیا پیشنهاد ازدواج داد طوری که تا اون چند جمله رو گفت حس میکردم چه عذابی کشید..
با معیارهام تناسب داره و فقط این اختلاف سن مشکلش کرده
من نمیخواستم برم دنبالش که بگم بیاد با من ازدواج کنه چون خودش اینکارو کرده بود اما کمرویی من باعث شد نتونم همون دفعه باهاش حرف بزنم و گفتم ما همدیگرو نمیشناسیم نمیشه الان جواب بدم که .. اونم گفت خب میخواید صحبت کنیم ؟ گفتم نه!
شما هم که گفتید این کارو نکنم
پس بازم میرم سر جای اولی که بودم یعنی احساس تعطیل ... چون بی احساس بودن ظاهرا بیشتر بهم میاد
بازم ممنونو ازتون
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
سلام فرانک جان
اینایی رو که گفتی ، که بیشتر منطقی هستی تا احساسی، واقعیتش منم یه جورایی همینجوریم. و عین تو بعضی وقتا تصمیم میگیرم که از احساساتم هم استفاده کنم. ولی نمیدونم چرا یهو (باعرض معذرت) گند میزنم به همه چی. خودم رو که نگاه میکنم بعضی جاها احساس صرف هستم و بعضی جاها منطق صرف. و این خیلی به زندگیم لطمه زده. این دو تا باید باهم و کنار هم باشند. ولی من یاد نگرفتم تعادل رو برقرار کنم. نمیدونم از کجا باید یاد بگیریم. ولی باید یاد بگیریم این تعادل رو، تا خودمون بیشتر اذیت نشیم.
ببخشید پر حرفی کردم.:72:
خوشبخت بشی فرانک جان:46:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
خانمی عزیزم
اصلاً نباید احساس را تعطیل کرد ؟؟!!!
بدون احساس انرژی کافی پیش برنده تو زندگی نخواهیم داشت .
درستش اینه که ، در این مواقع احساس محور تصمیم گیری نباشه .
مثلاً این آقا ، همینکه شما توجهش رو به طرف فاصله سنی جلب کردی :305:( که خوب کاری کردی و اتفاقاً عقلانی عمل کردی :104:) تردید پیدا کرد و رفت و دیگه سراغ نگرفت ، یعنی اینکه این شخص در مورد ازدواج ، احساسی عمل کرده و نسنجیده تصمیم گرفته و تازه باید قدردان شما باشه که بهش تلنگر زدی . البته سن و شرایط او به عنوان یک مرد هم مناسب ازدواج نیست و عمدتاً در این سن غلبه احساس و نیازهای غریزی افراد را به سمت ازدواج یا رابطه سوق میده . چون ایشان شرایط لازم مثل موقعیت شغلی و سربازی و .... را نداره و با این وضعیت به فکر ازدواج افتادن یعنی اینکه محوریت عملکرد در او احساسات است .
اما شما درست عمل کردی:104: و به احساست اتفاقاً در عمل میدان ندادی ، و تازه وقتی که نظر به احساس کردی و به ذهنت رسید به او راه حل نشون بدی ، باز هم عاقلانه عمل کردی و اومدی مشورت . این یعنی به احساست توجه نشون دادی اما محور تصمیم گیری قرارش ندادی :104::104:، یعنی بالغانه عمل کردی ( مشورت و نهایتاً تصمیم درست و عقلانی )
.
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
فرانک جان می تونم ازتون سوال کنم که شما چند سال دارید؟
(فکر کنم با پاسخ گفتن به این سوال بهتر بشه راهنمایی تون کرد.)
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
دیروز اومد ...گفت به حرفای شما که فکر کردیم خودم سردرگم شدم! به خاطر ادامه تحصیل و بعد سربازی و بعد کار. گفت هنوز نتونستم به نتیجه ای برسم و تو کار خودم موندم
با یه صحبت کوتاه این جوری به شک افتاده و این یعنی هنوز آماده ی ازدواج نیست. :305: همش درگیر احساسات است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
با اینکه گفت سن برام مهم نیست و ملاکهای بهتری دارم اما حالا فکر میکنم براش مهم شده اما چون خجالت میکشه بگه این بهانه ها رو میاره!
درست فکر می کنین. :104:
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
خیلی ممنون از شما دوستان خوبم
فکرکردم دیگه کسی به سوالم توجه نمیکنه و پاسخی نمیده، خوشحالم کردید:72:
دختر مهربون عزیزم درسته باید بین منطق و احساس و البته عقل تعادل برقرار کنیم تا هرکدام جای خودش کارساز باشه و وظیفه شو انجام بده اما واقعیتش سخته و باید سعی کنیم بتونیم و انشاء الله که میتونیم...
blue sky نازنینم ،من 33 سالمه و اون 24(ترم 9 کارشناسی مهندسی برق درس میخونه)
آقای tesoke و فرشته عزیزم ، گاهی درسته که تو این سن احساسات بر چیزهای دیگه پیشی میگیرن اما اون پسری که من دیدم و تا حدی میشناسم از خودم بدتر اصلا بهش نمیاد بویی از احساس برده باشه باور کنید، و همین رفتارش دروغ نگفته باشم کمی منو ترسوند که این با این سن وموقعیتش چرا انقدر جدی و سرسنگینه!!
اون الان دانشحوی یه رشته مهندسیه و قیافه اش هم خوبه و خیلی هم چشم پاک و مومنه ... فکرکردم اون تو دانشگاه انواع و اقسام تیپ ها و قیافه ها و بی حجاب و با حجاب و مهندس کنارشه . این 4 سال و نیم میتونست کسی رو خیلی محترمانه و حتی نامحسوس زیر نظر بگیره و درنهایت ازدواج کنه اما این کارو نکرده چرا ؟؟
در حالیکه اکثر دخترها و پسرها از خداشونه حتی بدون قصد ازدواج هم این مدت با کسی باشن(سوء تفاهم نشه عزیزان، همیشه یه عده هستند که واقعا خوب هستند و الگو)
راستی دوستان عزیز در مورد جواب این سوال شما میتونید راهنماییم کنید؟
در حالیکه همه میدونید تو این دوره زمونه اگه کسی دانشگاه بره و اینجوری بیا بیرون شاید همه فکر کنن یا
بی عرضه ست یا حتی انقد جذبه نداشته که کسی متوجهش بشه!
فرشته جون
حق با شماست و در جواب دختر مهربون هم گفتم که درستش اینه که منطق و احساس هردو در کنار هم باشن و تعادل بینشون برقرار باشه ته اینکه یکیشون حاکم باشه اما خب منکر نمیشم که برام رعایتش سخته..
اتفاقا من فکر میکنم اون کار درستی کرد که به این اختلاف سنی توجه کرد و فعلا داره با خودش کلنجار میره که درسته یا نه ؟چون اگه فورا می اومد و میگفت اصلا مشکل نیست من مشکوک میشدم و فکر میکردم تو همه کاری ممکنه اینجوری بدون فکر عمل کنه مگه نه ؟
دوستان خوبم
یه بار دیگه سوالمو میپرسم خواهش میکنم بازم منت بذارید و جدی در مورد راه حلم بهم بگید:43:
من که دیگه تصمیم گرفتم کاری نکنم مگه اینکه خودش باز بیاد!
حالا اگه خودش اومد و چیزی گفت ، مثلا راهی به نظرش رسیده بود یا خواست نظرمو بدونه با این شرایطی که داره ، چی بگم ؟
اونوقت بگم یه راه به نظرم رسیده یا نه ؟چون فکر میکنم بتونم خودم اینکارو براش درست کنم(امریه رو میگم)
آخه فکر میکنم میخواست بدونه به خاطر اینکه الان شغلی نداره قبولش میکنم یا نه ؟
منظورم اینه که میخواست فرق بین امثال من که میگیم دین و اخلاق طرف برامون مهمترین ملاکه و بقیه موارد در ادامه هستند با کسانی که همون اول میگن داماد چه کاره ست و چقدر درآمد داره و چه امکاناتی داره، چیه ؟؟
راستش بر ای من به شخصه همون دین و اخلاق طرف یعنی بیشترین درصد معیار و اگه در مورد این آقا گفتم نظرم مثبته به خاطر همینه .از طرفی رشته تحصیلیش چیزی نیست که نتونه باهاش کاری پیدا کنه و انشاء الله مهندس میشه.
من اگه این اختلاف سنی نبود با بیکاریه فعلیش کنار می اومدم .اختلاف سنی هم در صورتی که اون واقعا و از روی فکر و جدی قبول کنه منم مشکلی ندارم چون فکر میکنم اون از من عاقلتره و میتونم بهش تکیه کنم از لحاظ ظاهر هم که اصلا و ابدا به من نمیاد حتی هم سن اون باشم چه بر سه به اینکه ازش بزرگتر هم باشم اونم 9 سال!!
منتظرتونم ...
RE: به خواستگارم راه حل مشکلو نشون بدم یا نه ؟
نقل قول:
در حالیکه همه میدونید تو این دوره زمونه اگه کسی دانشگاه بره و اینجوری بیا بیرون شاید همه فکر کنن یا
بی عرضه ست یا حتی انقد جذبه نداشته که کسی متوجهش بشه!
فرانک جان میشه راجع به جمله بالاتون کمی بیشتر توضیح بدید که منظورتون به کیه؟
*****************************************
ببین فرانک جان بنظر من بهتره قبل ازدواج بیشتر منطقی فکر کنیم و به همه زوایا از روی منطق نگاه کنیم و قضاوت کنیم و بعد از اون در روابط دو نفره منطق رو کم و بیش کنار بگذاریم و با چشم احساس به هم نگاه کنیم.
در این مرحله من فکر می کنم که شما اصلا سراغش نرو. چون:
1- در همین ابتدا شما نقش تصمیم گیرنده و کنترل کننده زندگی رو به دست گرفتی و با دادن راهکار داری اون رو هدایت می کنی و این برای اکثر مردها خوشایند نیست و مخصوصا آقایی که فاصله سنی زیادی با همسرش داره، این فکر براش تداعی می شه که بچه است و خودش نمی تونه راه حل پیدا کنه.
2- مردها فطرتا دوست دارند انتخاب کننده باشند و الان که این آقا (بدون درنظر گرفتن فاکتور سن هم) فعلا تعلل کرده و رفته یعنی تردید داشته و باید خودش بتونه این تردید رو برطرف کنه و دوباره برگرده.
مطمئن باش اگه به این نتیجه برسه که انتخابش با این شرایط حال هم صحیحه، حتما مجددا برای خواستگاری پا پیش می گذاره.
فرانک جان فرض می کنیم از قضیه خواستگاری مجدد هم به سلامت گذشتیم و ایشان دوباره سراغ شما آمدند، باز هم قضیه تمام شده نیست و تازه اول راه است. فاصله سنی 9 سال برای یک زندگی خیلی مناسب نیست. تاپیک های متعددی در این زمینه داریم که خود آقا ایجاد کننده تاپیک است و قصد اردواج با خانمی با این اختلاف سنی را دارد و دوستان راهنمایی های خوبی کرده اند. بد نیست آنها را بیابی و مطالعه کنی.
چند نکته را هم من اینجا می گویم.
فرانک جان، عزیزم
- ازدواج فقط پیوند دو نفر دختر و پسر نیست. پیوند خانواده های آنها هم هست. خانواده های ایرانی و طرز فکر آنها که همگی با آن آشنا هستیم. فکر می کنی نظر خانواده ایشون نسبت به قضیه چیست؟
- احتمال طعنه های اطرافیان در آینده، در مجلس عروسی و ... هست. آیا تحملش را داری؟
- از همه مهمتر به 10 سال آینده فکر کردی؟ شما می شوی 43 ساله و آیشان 34 ساله و تازه موقع ازدواجش و اوج شور و شر جوانی. چطور می توانی مطمئن باشی که ده سال بعد بتوانی پاسخگوی تمام نیروی جوانی او باشی و از هر لحاظ سیرابش کنی و از طرفی تازه این آقا دلش دختر 24-25 ساله نخواهد؟
.
.
.
در پایان فرانک جان یه مطلب را هم می خواهم بگویم؛ خانمی نکنه یه وقت بخاطر اینکه یکم سنت از سن معمول ازدواج دخترا بیشتر شده، از نگرانی این مطلب، حول شی و عجولانه تصمیم بگیری...