ازدواج بدون علاقه و آستانه طلاق
با سلام پس از 4 ماه برگشتم اما نه سر خونه اول بلکه قبل تر از اون ..... همه مسائل مربوط به خونه واده همسرم رو که در تایپیک با عنوان فوق براتون گفته بودم رو فراموش کردم و به همه چی با دید مثبت نگاه کردم و البته صبر تا بازتابش رو تو زندگیم ببینم اما 4 ماه به نظرتون کافی نیست . همسرم سر قضیه یه معامله ای که برادرش با داماد ما داشت با خواهرم قهر کرده ( نزدیک به دو ساله) منم بخاطر غرور اون 2 ساله با خواهرم ارتباطی نداشتم اما الان به هیچ وجه حاضر به آشتی کردن نیست و همچنان طرف برادرش رو میگیره . به نظرتون با یه همچین کینه ای تا کی میشه زندگی کرد ؟ اصلا تا کی ؟ جالبه به هیچ وجه مسائل خونه وادشو به من نمیگه ( چون اعتمادی بهم نداره و نمیخواد به اصطلاح خودشون دستشون رو بشه ) اما من همه مشکلات خونه وادمو باهاش درمیون میزارم ( که ایکاش نمیکردم....) آخه من که همه چی رو با توکل بخدا شروع کردم کجارو اشتباه کردم که با یه همچین کسی باید زیر یه سقف باشم ؟ 4 سال همه جوره کوتاه اومدم و گفتم بیخیال اما.......... بذارید به شما که منو نمیشناسید راستشو بگم : بخدا کم آوردم من آدمی نیستم که با خواهر خانمم مچ باشم اما حسرت یه رفتن به خونه خواهرم که اینهمه زحمت منو تو زندگیم کشیده تو دلم بمونه . آدمی هم نیستم که تنهایی برم خونه شون آخه بابا خیر سرم متاهلم ..
براه یه راهی نشون بدین اگه راهی مونده باشه ...