-
مادر شوهر محترم
سلام
من 3 ساله که ازدواج کرده ام و همراه با خانواده شوهرم در یک خانه در شهری بسیار دور از خانواده و خویشاوندانم زندگی میکنم. مشکلات من بیشتر به خاطر خانواده شوهرم هست مخصوصا مادر شوهر محترمه.
قبل از ازدواج ما،مادر شوهرم گفت که پسرم فقط 2 ترم دیگه به تموم شدن درسش مونده و ما دو ماه بعد از اینکه شما عروسی کردید ما برایتان خونه میخریم و کمکتون میکنیم تا درس پسرم تموم بشه.
ولی شوهرم صادقانه گفت که من معلوم نیست که درسم کی تموم بشه و کی برم سر کار.
من با اعتماد به حرفهای مادر شوهرم که متاسفانه قبل از ازدواج خیلی قبولش داشتم عروسی کردیم ولی از روز اول خانوم سر ناسازگاری با من داشت و تا الان هم داره .
هر حرف یا حرکتی که از شوهرم ببینن که به مذاقشون خوش نیاد همه رو از چشم من میبینن.حتی اگر شوهرم شوخی میکنه که اونا خوششون نیاد فورا میگن از وقتی زن گرفته پسرمون بد اخلاق شده و زنش پرش میکنه و با من بد رفتاری میکنن و میگن از خونه ی ما برو بیرون.من حتی از بعضی ماجراها بیخبرم ولی به اسم من تموم شده.ایا جواب بی احترامیهاشون رو بدم یا نه؟مادرشوهرم هر چیزی که ازشوهرم بشنوه فرداش به من میگه چرا پسرم با من این برخوردو کرد پسر من تا قبل از ازدواج بهترین بوده ولی تو خرابش کرده حتی طرز غذا خوردنه پسرشو هم از چشم من میبینه و میگه پسرم قبلا بهتر غذا میخورد .هر چقدر که من به شوهرم التماس میکنم که هر چی خانوادت میگن قبول کن و رو حرفشون حرفی نزن میگه من زیر بار زور نمیرم و میگه من نمیتونم بی احترامیهای خانوادمو ببینم و باید حتما جوابشون رو بدم .و میگه من از کسی نمیترسم.خداشاهده 90 درصد مواقع حق با شوهرمه ولی من میگم برو به خاطر من ازشون عذر خواهی کن ولی شوهرم میگه اونا چون میخوان با تو بد باشن همش ایراد میگیرن و میخوان تورو اذیت کنن وگرنه من همیشه رابطم همینطوری بوده.
واقعا نمیدونم چه کار کنم ما تا وقتی که شوهرم لیسانسش رو نگرفته و سر کار نرفته ازنظر مالی شدیدا به خانواده شوهرم وابسته هستیم و من هر چه به شوهرم التماس میکنم قبل از اینکه درست تموم بشه لااقل برو سریه کار,قبول نمیکنه و متاسفانه تنبلی میکنه شدیدا.
خانواده ام از مشکلاتم با خبرن ولی میگن به خاطر حفظ آبرو تحمل کن ولی من دیگه نمیتونم.
یکی دیگه از مشکلات ما اینه که مادر شوهرم از خودش حرف در میاره و وقتی باهاش حرف میزنیم همیشه غلط فکر میکنه و میخواد حاظر جوابی کنه و دل آدم رو بشکنه
من نمیدونم واقعا چه کار کنم مشکلات من خیلی بیشتر از اینهاست.خیلی تهمت ها و بی احترامیها دیدم که هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه.
سوال من اینه که چه طوری با این خانواده شوهر زندگی کنم و چه رفتاری داشته باشم.?
و بدلیل بی مسئولیتی و تنبلی شوهرم فکرمیکنم برای همیشه باید با خانواده محترم شوهر زیر یک سقف باشم
به من بگویید چه کنم.
-
RE: مادر شوهر محترم
نجمه عزيز به قول خودت چون فعلا شوهرت بيكاره بايد مطيع باشين و با احترام باهاشون برخورد كن فك كن پدر مادر خودته اينجوري راحتري
براي رهايي از وضع موجود شوهرت را تشويق كن تا حداقل ايه كار نيمه وقت پيدا كنه نميشه كه با عرض معذرت پول لباسهاي زيرتون را هم اونا بدن
در شوهرت انگيزه رفتن به كار ايجاد كن
موفق باشي
-
RE: مادر شوهر محترم
سلام دوست عزیز
به تالار همدردی خوش اومدی:72:
در مورد مادر شوهرت خیلی سخت نگیر همین که شوهرت پشتت هست جای شکرش باقیست. تو فقط احترام بگذار و مدام ازشون پیش شوهرت گله نکن که کم کم حوصله همسرتم سر بره و طرف اونا رو بگیره.
تو خوب باش و با خوبی و مهربونی باهاشون رفتار کن گذر زمان خوب بودن تو رو به اونا ثابت می کنه این و مطمئن باش.
مدام ار همسرت نخواه که عذر خواهی کنه به خاطر کاری که نکرده. فقط دوشا دوش همسرت باش و به خاطر اینکه فعلا از نظر مالی به اونا وابسته هستی هوای اونا رو نداشته باش و همسرت و محکوم نکن. بلکه چه الان که از نظر مالی وابسته اید چه بعد ها همیشه پشت همسرت باش و در عین حال با یک سیاست خوب و عالی خانواده شوهرت و هم نگه دار. اصلا باهاشون بحث نکن. گاهی لازمه به حرفاشون فقط بخندی. البته خودت و هم کوچیک نکن که هر چی خواستن بتونن بهت بگن. تعادل داشته باش.
اما در مورد کار نکردن همسرت: باید تشویشق کنی به کار کردن چون اگه او به همین رویه عادت کنه چند سال دیگه بلند کردن اون و فرستانش سر کار از عهدت خارجه.
اون و الان باید تشویق و مجبور به کار کنی حتی شده کار پاره وقت. اینقدر که تنبلی نکنه درامدش مهم نیست. جوهره مرد کارشه.
موفق باشی:72:
-
RE: مادر شوهر محترم
نجمه عزیز
به نظر من در رابطه بین شوهرت با مادر و خانوادش دخالت نکن بذار هر طور دوست داره رفتار کنه شما که میگی هر کار کنی بازم آدم بده شمایی پس برای چی دخالت می کنی
همین که همسرت باهاته و طرفدار شماست خیلی عالیه تصور کن همسرت هم طرف خانوادش رو میگرفت دیگه مشکلات ده برابر بود پس بازم جای شکرش باقیه که همسرت آدم منطقی هست
برای کار هم با همسرت با آرامش صحبت کن که اگه از الان کاری رو شروع کنه زودتر مستقل میشید و دیگه این نگرانیها توی زندگیتون نیست میتونی با این پیشنهاد که خودت میری سر کار کاری کنی همسرت تحریک بشه برای کار کردن یا حداقل متوجه بشه که شما از این وضع تا چه حد ناراحتی و مصمم بودنت برای اینکه زودتر استقلال مالی پیدا کنی
فقط تمام اینها رو بدون تنش و با محبت بهش بگو خیلی هم گیر نده چون در مردها با توجه به تجربه شخصیم اثر عکس داره
فقط با محبت بهش کاری کن که حمایتش رو از دست ندی از خانوادش هم بدگویی نکن
امیدوارم زودتر به خواستهات برسی
-
RE: مادر شوهر محترم
نجمه خانوم،
همانطور که بقیه دوستان گفتند مشکل شما مادرشوهر نیست، شوهر است.
شما اگر با مادر و پدر خودتون و همسرتون توی یه خونه زندگی می کردید هم حتما مشکلاتی داشتید. زندگی کردن چند نفر با اخلاقها و رفتارهای مختلف اون هم از دو یا سه نسل متفاوت در کنار هم کار آسونی نیست. این قسمت تا حدودی طبیعی و اجتناب ناپذیر است.
مشکل شما همسرتان است که به قول خودتان بی مسئولیت و تنبل است. روی این قسمت تمرکز کنید که دنبال کار و درآمد و استقلال باشند.
چند سالتونه؟ همسرتون؟
تحصیلات و وضعیت اشتغال خودتون؟
-
RE: مادر شوهر محترم
سلام دوستان ممنون از راهنمایی های خوبتان.
من25 سالمه و شوهرم 26 ساله.من لیسانسم رو گرفتم ولی شوهرم به دلایلی دیرتر از من فارغ التحصیل میشه.خود من در حال حاضر کار نمیکنم.شوهرم اوایل ازدواجمون به مدت تقریبا یکسال کار میکرد ولی دید که درس خوندن و کار کردن خیلی مشکله بنابر این کارشو گذاشت کنار.
من فکر میکنم مادر شوهر عزیزم فقط میخواد منو ناراحت کنه و همش میگه ما دیگه نمیخوایم به شما کمک کنیم در صورتی که خودشون به ما قول دادند که همه ی هزینه های ما رو تا تمام شدن درس شوهرم بپردازند.من فکر میکنم اونا میخوان بهانه ای برای بیرون کردن ما پیدا کنن.و بارها به من گفته اند که از خانه ی ما بروید بیرون .ایا اگه دوباره من این حرفها رو شنیدم بمونم یا کلا قهر کنم و بروم ؟(چون من بارها این حرفو ازشون شنیدم بدون هیچ دلیل خاصی.به عنوان مثال اگر شب من توی اشپزخونه ظرف بشورم و به صورت تصادفی یک ظرف از دست من رها بشه و سروصدا ایجاد کنه فرداش به من میگن ما رو از خواب بیدار کردین پس از خونمون برید بیرون.یا اگر به مهمونی دوستاشون دعوتن اگه ما دوست نداشته باشیم بریم میگه شما به حرف ما گوش نکردین از خونه ما برید بیرون.فقط به خاطر اینکه ما داریم باهاشون با هزار منت و دعوا زندگی میکنیم خون ما رو کرده توشیشه و میخواد ما همه جوره تابع باشیم و اگر خلاف میل او کاری کنیم شایسته ی هر گونه بی احترامی و توهین هستیم.)
و دوم اینکه وقتی که مادر شوهرم به من این حرف رو بزنه چه حرکتی بهتره که من انجام بدم؟ایا سکوت کنم مثل همیشه یا اینکه بگویم میروم.من توی این مدت فقط به خاطر اینکه درس شوهرم تموم بشه تحمل کردم ولی میبینم که حرفهای اینا تموم بشه نیست و هر روز من ماجرای تازه ای دارم.
تصمیمی که در حال حاظر دارم اینه که به مدت چند ماه به خانه ی پدرم بروم و تا روشن نشدن تکلیف قول و قرارهاشون برنگردم.ایا تصمیمم صحیح است یا خیر؟
در این مدت سه سالی که ازدواج کرده ام همیشه حرکات و تهمت های اونا جلو چشممه و اصلا نمیتونم از یاد ببرم.
-
RE: مادر شوهر محترم
یعنی همسر شما از دو سال پیش تا حالا هنوز اون دو ترم رو نتونسته تموم کنه؟ چند ترمه بودن اون زمان؟
قبل از اینکه به قهر و دعوا بکشونی خودت وضعیت همسرت رو ارزیابی کن ببین واقعا توان اینکه یک خانه مستقل بگیره را داره؟ و یا آیا خانواده هم وسع مالی و هم تمایل برای کمک به ایشون رو دارند؟
بعدش هم بشین خیلی جدی با همسرت صحبت کن شاید ایشون هم رفتن جزو برنامه اش باشه منتها الان شرایطش رو نداشته باشه.
اینکه میگی اونها قبل از ازدواج قول دادند، این قولها را خیلی ها میدهند برای اینکه عروسی را راه بندازند. باید همون زمان عروسی را به بعد از اجرایی شدن قولها موکول میکردی، یا شرط بله گفتن را خانه مستقل میگذاشتی. حالا یه خورده سخته و متاسفانه اگر همسرتون توان مالی نداشته باشه و بر همین اساس نخواهد کاری کنه با قهر فقط مشکلاتت رو بیشتر میکنی.
به نظرم ابتدا قضیه را با همسرت بطور جدی مطرح کن و به جای گلایه های ریز ریز از خانواده اش، سعی ات را بر حل کردن این نیاز اساسی (خانه مستقل حتی اگر اجاره ای باشد و در حد یک اتاق) معطوف کن.
ضمنا یک سری فعالیتهای بیرون از خانه و از همه مهمتر برای خودت شغلی دست و پا کن یا به ادامه تحصیل فکر کن یا چه میدونم فعالیتهای فرهنگی و ورزشی و...که اینقدر دم دست مادر شوهر و خواهر شوهر نباشی که هی پرتون به هم گیر کنه. والله من اگه قرار باشه سه سال یکسره توی خونه مادرم هم زندگی کنم فکر نمیکنم شرایطی بهتر از الان شما داشته باشم. این کنتاکتها بالاخره به خاطر نزدیکی زیاد پیش میاد. از قدیم گفتن:
دوری و دوستی.
-
RE: مادر شوهر محترم
اونا به ما دروغ گفتن چون شوهرم ترم دوم درسش بود .همسرم دو سال پشت کنکور بودند و بعد از ورود به دانشگاه بعد از 4 ترم بدلیل علاقه نداشتن به رشته انصراف داده و وقتی که ما ازدواج کردیم ایشون ترم دوم رشته مورد علاقشون بودند و انشاالله زمستان امسال فارغ التحصیل میشوندو اینها رو من بعدا متوجه شدم .شوهرم هم از زندگی کردن با خانوادش راضی نیست ولی سختی کار و درس رو هم نمی پذیره و میگه نمیتونم هم کار کنم هم درس بخونم.
-
RE: مادر شوهر محترم
سلام به نجمه خانم
دوست خوبم تنها چیزی که به ذهن من می رسه اینه که هر تصمیمی برای ترک خانه می گیرید تنها نباشه به هیچ عنوان تنهایی خانه پدر و یا هر جای دیگه نروید با شوهرتون بروید. این که شوهر شما از شما حمایت می کنه بسیار عالیست و سعی کنید که همینطور حفظ کنید . من اگه جای شما بودم این مدت که صبر کردم این 6 ماه دیگه رو هم تحمل می کردم (به قول معروف شال رو که ساختید ماه رو هم بسازید) ولی اگه تصمیم گرفتید که بروید خانه باباتون به هیچ عنوان تنهایی نروید اصلا این کار رو نکنید همیشه همیشه از شوهرتون حمایت کنید و تنهاش نگذارید . در جواب مادر شوهر تون هم سعی کنید احترام بگذارید و حرمت ها رو شما حفظ کنید اشکالی نداره که حفظ احترام یه طرفه باشه البته در این شرایط شما. موفق باشید.
(به قول معروف سال رو که ساختید ماه رو هم بسازید)
-
RE: مادر شوهر محترم
سلام دوست من .یه پیشنهاد چرا شما خودت دست به کار نمیشی یه کاری هرچند با درامد کم واسه خودت جور کن برو سر کار وخرج خودتون روبدید.ببخشیدها اما اوناهیچ وظیفه ای در قبال شما ندارن.هرکس خودش باید به فکر خودش باشه این که شما بشینی وبگی که اونا قول دادن وحالا باید سر حرفشون وایسن فقط استقلال زندگیتونو از شما میگیره.وروزای خوبی که باید داشته باشی وواست تلخ میکنه.فکر میکنم اگه شما مستقل بشی دیگه زیر بار حرفاشون نمیری میتونین یه کم پول از خونواده خودتون قرض بگیرین ویه جای نقلی رو هم واسه خودتون اجاره کنین.وبعد که همسرت سره کار رفت واست جبران کنه.به نظرم شما به جای اینکه دنبال این باشی که دیگران چی ازت میخوان باید ببینی خودت چی میخوای موفق باشی گلم.:72:
-
RE: مادر شوهر محترم
ممنون از همه ی دوستان
یه سؤال داشتم و اون اینه که آیا راه حلی وجود داره که مادر شوهرم دست از این رفتارهاش برداره من اصلا دوست ندارم روابطمون اینجوری باشه دوست دارم که مادر شوهرم با من خوب باشه و دست از این تهمتهاش برداره.آخه من هر چه محبت میکنم این خانوم محترم با من سر ناسزگاری داره.مادر شوهرم 3 تا زن برادر داره و رابطش با اونها هم مثل رابطه اش با منه .مثلا اگر برادراش یه هفته نیان خونه ی مادرشوهرم، مادر شوهرم میگه خانماشون نمیذارن و به من میگه تو هم مثل زن داداش هایم هستی و همانطور که زنهای برادرانم میخواهند میانه ی ما رو بهم بریزند تو هم میخواهی پسرم رو ازم بگیری.ولی من دوست دارم مادرشوهرم این فکر رو نکنه که من میخوام پسرشو ازش بگیرم و دوست دارم منو دوست داشته باشه و این فکرای منفی رو از سرش بیرون کنه ولی تا الان که ناموفق بوده ام.چه کار کنم رهنمایی ام کنید پیشاپیش خیلی ممنون
من تا حدود 4 ماه پیش توی یه مهد کار میکردم ولی متاسفانه کارم رو از دست دادم حقوقم ناچیز بود و فقط میتونستم قسمت کمی از خرج تحصیل شوهرم رو بدم.خودم خیلی دوست دارم که برم سر کار ولی فعلا امکانش نیست برام.
مشکل اصلی من رفتار بد مادر شوهرم هست اونا توانایی مالی خوبی دارند مشکل اینه که نسبت به من بدبینه و من رو به عنوان کسی که پسرش رو ازش جدا کرده میدونه.
-
RE: مادر شوهر محترم
نجمه عزيز به نظر من قهر كار درستي نيست به قول دوستمون سال را كه ساختيد ماه را هم بسازيد تا زمستون هم صبر كن هر چند ميدونم سخته تا اينكه درس شوهرت تموم شه و يه كار جفت و جور كنه
به نظر من اصلا اصلا سر كار نرو در اين صورت شوهرت از اول بي مسوليت بار مياد چون اين بلا سر من اومده كه ميرفتم سر كار و شوهرم خونه تخمه ميشكست كه خدا را شكر بعدها تونستم با ياري خدا و دوستان همدردي مشكلم را حل كنم فعلا سر كار نرو با مادر شوهرت بساز وقتي درس شوهرت تموم شد و رفت سر كار اونوقت شما هم براي كمك به شوهرتون و اثبات محبتتون به شوهرتون ميرين سر كار
موفق باشي
براي اينكه ارامش داشته باشي هرگز باهاشون يكي بدو نكن و فقط بشنو هر چند عمل نكني اين يه سياسته
گاهي مادر شوهر منم يه دستورايي ميده فقط ميگم چشم مادر جون اما تو عمل هرگز
در ضمن اگه كار كني ديگه اون حمايت مالي را كه الان ازتون ميكنند را نميكنند و ميگن خودشون درامد دارند اون موقع است كه مشكلاتت دو برابر ميشه
-
RE: مادر شوهر محترم
خیلی ممنون از همه ی شما عزیزان
امیدوارم که روزگاری همراه با موفقیت ،شادی و تندرستی داشته باشین.
-
RE: مادر شوهر محترم
نجمه خانم،
قهر را که فعلا بی خیال شو.
فکر اصلاح مادرشوهر را هم از سرت بیرون کن. ایشون یک عمر شخصیتشون این جوری شکل گرفته، حالا دیگه قابل عوض کردن نیست. تنها کاری که می تونی بکنی اینه که در روابطت با ایشون کاری کنی که کمترین آسیب را ببینی. خیلی خودت را درگیرش نکن.
اما در مورد همسرت و بی مسئولیتی ایشون، قضیه را جدی بگیر. یعنی چی که درس و کار با هم سخته. اکثر دانشجوها شاغلند. این چه حرفیه؟ سخت بود، می خواست ازدواج نکنه.
لی لی به لالاش نذار. شما نوشتی وقتی ازدواج کردیم همسرم دانشجو بود. الان هم سه ساله دانشجو است. به قول معروف آپولو که هوا نمی کنه. ایشون اگه دلش می خواست زندگی کنه حتما سعی می کرد درسش را تموم کنه. از این تنبلی و الکی زندگی کردن خوشش می آد.
علت دفاعش از شما هم شاید همینه. میخواد مساله را کنترل کنه که مبادا شما بگید بریم یا خانواده اش برای رفتن شما جدی بشن. می خواد فضا را برای تنبلی خودش آروم نگه داره.
این که کار کردی و حقوقت را خرج تحصیل شوهرت کردی هم اشتباه بوده و کمک کردی و دامن زدی به بی مسئولیتی ایشون. عجب مرد بی غیرتی که از زنش پول می گیره و خودش میگه کار کردن سخته !!
باز هم اگه دوست داشتی برو سرکار. حتی اگه حقوقت ناچیز باشه. از سروکله زدن با مادرشوهر که بهتره. در ضمن توی فضای کار رشد اجتماعی فرهنگی بیشتری خواهی داشت. اما !!
حقوقت را اصلا به شوهرت نده. تنبل تر از اینی که هست می شه. یا پس انداز کن واسه خودت یا اگه به زور ازت می گیرن، سریع خرجش کن که اصلا چیزی نمونه که بدی به اونا. خرج سر و وضعت کن. لباس بخر، طلا بخر ... اصلا و ابدا به شوهرت کمک مالی نکن.
تنبلی و بی مسئولیتی شوهرت را جدی بگیر.
-
RE: مادر شوهر محترم
سلام:72:
با توجه به اطلاعاتی که شما دادی می خوام نظرم و بگم و نمی دونم چقدر درسته.
اما به نظر من خانواده همسرت فهمیدن که همسر شما کمی تنبل شده و با این روش دیگه کمکتون نمی کنیم و از خانه ما برین بیرون می خوان همسرت و وادار کنن که کار کنه.
به هیچ عنوان شما سر کار نرید که کمک خرج منزل باشید چون به تنبلی همسرتون بیشتر دامن می زنید. بهتره شما هم به همسرت کمی فشار بیاری که زودتر برای خودش کاری دست و پا کنه.
من اگه جای شما بودم به جای لج کردن با خانواده همسرم با اونا هم نوا می شدم تا زودتر همسرم و مجبور کنم کار کنه چون خانواده او ولو که قول داده باشن وظیفه ندارن که شما رو بعد 3 سال هنوز تامین کنن.
موفق باشید:72:
-
RE: مادر شوهر محترم
عزیزم اگه مادر شوهرتونو دوست داشته باشین و هر چی میگه به شما شما به چشم بد نگاه نکنید بعد از یک مدت بجای تحمت زدن با شما همراه میشوند. مثلا مادر شوهرتون میگه این پسره از وقتی که زن گرفته اینطوری شده. شما در جواب بگید : وای راست میگید یعنی من لوسش کردم. حتما تازه کارم شما بهم بگید چی کار کنم. به نظر میاد مادر شوهرتون میخواد محبت شما و همسرتون رو به خودش جلب کنه پس شما هم بی چشمداشت بهش محبت کنید. البته خودتونو کوچیک نکنید اما اگه باهاش مثل دوست رفتار کنید و گله هاشو از روی احساس برداشت کنید می بینید یکدفعه از این رو به اون رو شد یکی دوبار امتحان کنید . من خودم یکبار یکی از مشکلات شوهرمو به مادر شوهرم گفتم مادر شوهرم گفت این که قبلا از این مشکلات نداشت. ولی من ناراحت نشدم بهش گفتم عجب بدشانسم من که حالا داره! و ازش کمک خواستم. خبرشو به ما هم بدین که چکار کردید موفق باشین.
-
RE: مادر شوهر محترم
ممنون عزیزانم.
این ماجرایی که میخوام تعریف کنم مربوط به چند روز پیش هست.
مادرشوهرم به شوهرم میگه که به یکی از اشناهاشون که ازدواج کرده زنگ بزنه و تبریک بگه شوهرم هم به روی خودش نمیاره و چیزی نمیگه.(خیلی وقت پیش قبل از ازدواج ما مثل اینکه خانواده ی شوهرم با این اشناشون اختلاف داشتن ولی نمیدانم چند وقتی هست که مادرشوهرم رابطشو با این اشناشون دوباره از سرگرفته).بعد از دو روز مادر شوهرم میگه زنگ زدی به فلانی تبریک بگی شوهرم هم میگه نه تا اونا از من به خاطر رفتارهای زشتشون معذرت نخوان من زنگ نمیزنم در اون لحظه من تو اتاقمون بودم و شوهر و مادرشوهرم توی اشپزخونه و من کاملا صداشون رو میشنیدم.بعد مادرشوهرم با صدای بلند گفت که حتما اون ض...ج...(یه فحش) نگذاشته که تو زنگ بزنی( منظورش به من بوده)شوهرم هم خیلی خیلی ناراحت شد گفت من دوست ندارم زنگ بزنم به خانومم چرا فحش میدی خیلی جالبه که خاله شوهرم هم خونه ی مادر شوهرم بود و خطاب به مادر شوهرم گفت تو تا چند وقت پیش ارزوی مرگ فلانی(همون اشناشون) رو داشتی حالا اونا شدن فامیلت و چه کار به دختر مردم داری.شوهرم هم باعصبانیت وارد اتاق شد و گفت شنیدی مامانم چه طور بهت بی احترامی کرد و من که همه ی حرفا رو شنیده بود داشت تمام بدنم میلرزید که یکباره دیدم مادر شوهرم با عصبانیت وارد اتاق شد و شدیدا با شوهرم دعوا و مشاجره کردن و به شوهرم میگفت چرا دروغ میگی من این حرف و نزدم و گفتم اگه خانومت نمیخواد حرف بزنه نزنه نگفتم که اون نمیذاره و من هم انگار که اب سردی روی سرم ریخته شده باشه فقط میلرزیدم.و واقعا در تعجبم و نمیدونم چرا این خانوم محترم بامن این برخورد ها رو داره در صورتی که من همه ی حرفاشون رو شنیدم.شاید باورتون نشه که بعضی مواقع پدرشوهرم میگه که خانومم پشت سرت بهت فحش میده.و واقعا من افسرده شدم.من با وجودی که میدونم مادرشوهرم با من بده ولی همش احترام میذارم و اصلا بروش نیاوردم که من شنیدم .این فقط یکی از اون همه تهمت و فحشیه که من شنیدم و به روی خودم نیاوردم.
-
RE: مادر شوهر محترم
یه سؤال از شما دوستان دارم .آیا در برابر توهین های مادر شوهرم سکوت کنم و یا اینکه جواب تهمتها و توهین هایش رو بدم ؟باتوجه به اینکه ما با خانواده شوهرم زندگی می کنیم برای حداقل تا یک سال دیگه.آیا در رابطه با ماجرایی که نوشتم بهتره به مادر شوهرم بگم یا نه؟یه مشکلی هست اونم اینه که حرفاش و حرکاتش رو نمیتونم از یاد ببرم وهمیشه یه ترس خیلی زیاد ازش دارم چون رفتاراش غیر قابل پیش بینی هست.چه راهکاری رو شما پیشنهاد میدین که من بتونم رفتارهای گذشته مادر شوهرم رو فراموش کنم و از رفتارها و حرکات بدش در آینده اینقدر ناراحت نشم.به نظر شما چه کار کنم؟
خیلی ممنون
:323: